مسئله محیط زیست این سالها وقتی به بحران رسیده است به نوعی دغدغه همه نخبگان و چهرههای علمی و دانشگاهی شده است، ازجمله جامعهشناسان که از منظر دانش خود به نوعی دیگر به این مسئله نگاه میکنند. محمدامین قانعیراد، جامعهشناس و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور با راهکارهایی که به دولت پیشنهاد میدهد معتقد است که با فعال شدن دولت در مسئله حفظ محیط زیست میتوان آن را به دغدغهای جدی برای مردم تبدیل کرد.
چرا محیط زیست هنوز به دغدغه اصلی مردم ما تبدیل نشده است؟ مثلا در انتخاباتها کمترین مطالبات را در این خصوص شاهد هستیم.
مردم ما فکر میکنند دولت یک ابرقدرت است که میتواند تمام مشکلات را با یک دستور حل کند. از سوی دیگر مشکل محیط زیست را هم نه دغدغه خود بلکه دغدغهای میدانند که دولت باید به آن رسیدگی کند. الآن از نظر مردم مشکل حاد این روزهایشان مسئله اشتغال، دستمزدها و تورم است. در صورتی که مسئله آلودگی محیط زیست و گسترش بیماریها از حادترین مسائل روز است که سلامت ما را مستقیم نشانه گرفته است. اگر شهروندان ایرانی این مسائل مهم را نمیبینند به این خاطر است که سیاست در ایران یک سیاست پوپولیستی وتودهگرا است معمولا این سیاست هم سیاست غیرحزبی است و مبتنی بر برنامه نیست و نقش نخبگان سیاسی و فرهنگی هم در سیاست اندک است بنابراین سیاست روی خواستههای مردم و مطالبات اورژانسی آنها میچرخد.
پاسخ دادن به مطالبات کوتاه مدت مردم نباید به معنای نادیده گرفتن مشکلات آینده باشد سیاستمداران، دولتمداران و احزاب ما باید نسبت به آینده نیز رویکرد داشته باشند و بتوانند افقهایی را ببینند که از دید یک شهروند معمولی غایب است. نخبگان ما باید آیندهاندیش باشند و اجازه ندهند که سیاست، عرصه رفتارها پوپولیستی بشود ولی متاسفانه برخی از سیاستمدارهای ما خودشان گرایشات پوپولیستی دارند و به مسائل حاد میپردازند و راهحلهایی را مطرح میکنند که گمراهکننده است.
برای مثال ببینید که چگونه بحث تولید مواد پتروشیمی به عنوان راهحل نجات اقتصاد کشور در انتخابات 96 مطرح شد، اما کیست که توجه کند گسترش صنایع پتروشیمی برای ما چه بحرانهای زیستمحیطی زیادی را میتواند ایجاد کند. صنایع پتروشیمی نقش مهمی در ایجاد آلودگیهای زیستمحیطی دارند. اینکه صنایع پتروشیمی تولید اشتغال و رفع مشکل بیکاری میکند از جمله شعارهای پوپولیستی است که میآید و تقدیم برنامه اقتصادی کشور میشود بدون اینکه عوارض مختلف این قضیه دیده بشود.
وظیفه دولت در این آگاهیرسانی چیست؟
الان وظیفه دولت این است که پروژههایی را که فاقد توجیهات زیستمحیطی و دارای پیوست اجتماعی و فرهنگی نیستند را اجرا نکند. یعنی حتما باید پیامد طرحهای عمرانی طرحهای صنعتی با توجه به هم محیط زیست هم زندگی روزمره مردم مورد ارزیابی قرار بگیرد و بعد اجرا بشوند. از این حالت که دولت یا شورای مدیریت تصمیم بگیرد که فلان کار بشود یا نشود خارج بشود و کاری مورد تایید قرار گیرد که حتما پشت سرش این ارزیابیها باشد؛ ارزیابیهای زیستمحیطی و اجتماعی و فرهنگی و بعد هم کیفیت این ارزیابیها به یک نحوی تحمیل بشود. ممکن است دولت بخواهد یک کاری بکند بعد به یک کارشناسی به یک موسسه مشاوری یک بخش پژوهشی در درون وزارتخانه هم بگوید یک پیوست فرهنگی – زیست محیطی مناسب بدهید که من بتوانم این کار را انجام بدهم. میدانید این امکان هم هست برخی از طرحها پیوست محیطی و پیوست اجتماعی فرهنگی داشته باشند ولی این پیوستها سفارشی باشد و ساختگی باشد به همین دلیل باید کیفیت این طرحها تامین بشود و به نحوی باید نظارت بر فعالیتهای خود دولت صورت بگیرد. در این مورد ما میتوانیم بخش غیردولتی، سازمانهای غیردولتی، انجمنهای علمی و نهادهای مردمی را فعال کنیم تا روی دولت نظارت داشته باشند و خود دولت هم در این زمینه شفافیت به خرج بدهد؛ یعنی هر طرحی را که میخواهد اجرا کند اولا با کیفیت لازم برایش پیوست تهیه بکند ثانیا این پیوستها مورد نقد و بررسی قرار گیرد و در عرصه عمومی به بحث گذاشته بشود. کارشناسها، صاحبنظرها و گروههای مختلف اجتماعی بیایند بگویند این پیوست چه ابعادی را نادیده گرفته، کجا باید به چه مسئلهای بیشتر توجه بشود. این شفافیت قبل از اجرای طرحها باید باشد مانند طرحهای کلان، طرحهای عمرانی و طرحهای صنعتی. این نوع طرحها نباید اجرا شوند مگر اینکه این پیوست به عرصه عمومی و قلمرو همگانی عرضه بشود و توسط کارشناسها و گروههای مختلف مردم مورد نقد و بررسی قرار بگیرد.
به نظر من سازمان حفاظت محیط زیست باید به یک سازمان جدیتر تبدیل بشود و از نقش حاشیهای و نقش یک مکان تشریفاتی بیرون بیاید و جدی گرفته بشود مثلا اگر مدیرانی بودند که خارج از مجوزهای سازمان زیستمحیطی دست به اقدام میزنند، اینها سریعا بر کنار بشوند. فساد اداری به نحوی تعریف بشود که نادیده گرفتن مجوزهای زیستمحیطی و انجام پروژههای عمرانی بدون محاسبه شاخصهای اجتماعی و زیستمحیطی هم یک نوع فساد اداری تلقی بشود تا به نحوی مدیران احساس کنند این مقوله جدی است. خود دولت در وهله اول باید احساس کند که مسئله جدی هست تا این حساسیت در شهروندان هم به وجود بیاید. به نحوی میخواهم بگویم که باید محیط زیست تبدیل به خط قرمز ما بشود. در فعالیتهای دولتی توجه به الزامات زیستمحیطی و توجه به پیوستهای اجتماعی فرهنگی باید خط قرمز تعریف بشود و همه بدانند که بدون آن نمیتوانند برنامهریزی و سیاستگذاری کنند، بدون آن نمیتوانند طرحی را ایجاد کنند.
یکی از عرصههایی که بنا به گفته شما دارای طرحهای کلان، عمرانی و صنعتی است و گستره فعالیتش هم در قلمرو سلامت مردم و محیط زیست نقش بسیاری دارد، شهرداری است. آنچه در مورد چنین نهادی مورد توجه باید قرار بگیرد چیست؟
شهرداریها مورد غفلت قرار گرفته اند. روی عملکرد شهرداریها هم واقعا باید کنترل صورت بگیرد. شهرداریها تلاش میکنند به شیوههای مختلف از نظارت بگریزند. شهرداریها قبلا زیر نظر وزارت کشور بودند حالا شوراهای شهر شهرداریها را کنترل میکنند که گویا این توانایی را ندارند. پیله حفاظتی تهران از نظر زیستمحیطی و تنفسگاهی، دارد از بین میرود، روی کوه ساختمان میسازند و این گسترش بیرویه شهر تهران کیفیت زندگی را کاهش داده و فضای زیستمحیطی را از بین برده است. این نشان میدهد که روی شهرداریها کنترل نداشتهایم لذا این ارتباط نهادهای نظارتی از جمله سازمان حفاظت از محیط زیست با شهرداریها هم باید مورد بازبینی قراربگیرد.