سربازان چه غریبانه جان سپردند.آمده بودند مشق خدمت کنند اما در سیاه مشق مدیریت و تدبیر جان دادند. سال های طولانی است که پیران و جوانان ما در جاده ها جان می سپارند.ما سلاطین پرونده های همیشه باز مانده هستیم. پرونده جاده و سربازی ، سال های طولانی است که در محافل ما باز است اما مثل خیلی پرونده های دیگر بی آن که به فرجامی برسد، هر روز حادثه می آفریند و قلب هایمان را آزرده می کند.
مساله خیلی ساده است.ما پیچیده اش می کنیم.سازوکار سربازی از دوره پهلوی اول به یادگار مانده و ما هنوز دستش نزده ایم.لر را به کردستان می فرستیم.ترک را به خوزستان.عرب را راهی خراسان می کنیم و فارس را به آذربایجان.این همه پدیده های اطراف ما تغییر می کنند.ما اما از تغییر هراس داریم.
سال های طولانی است که بازنگری در سازوکارهای سربازی، به مطالبه جوانان ما تبدیل شده اما هیچ نهادی حاضر نیست این تار وپود کهنه را بازبینی کند.
در اتاق ایران طرحی را با عنوان "سرباز صنعت" در دست مطالعه و بررسی داریم و امیدواریم با اجرای آن بتوانیم قدری از این مسائل را کم کنیم.
در جاده هم همین طور.سال های طولانی است که در راه ها جان می بازیم و درآسمان تلف می شویم اما نتیجه چه شده است؟چه کسی به یاد دارد که دستگاهی بی آن که دیگران را مقصر بداند٬به وظیفه خود در باره جاده و امنیت و مسافر عمل کند؟
جاده، خودرو،کیفیت،امنیت و هزاران پرونده پرهزینه دیگر. واقعا چقدر خوب، بد مدیریت می کنیم.
پی نوشت: به خانواده های سربازان در جاده در گذشته صمیمانه تسلیت می گویم. روحشان شاد و یادشان گرامی.