برنانکی، رئیس اسبق بانک مرکزی ایالات متحده، روز ۱۶سپتامبر۲۰۰۸، بر آن شد وام ۸۵میلیارد دلاری را از طرف فدرالرزرو به AIG دهد. موسسهای که وام های رهنی کماعتبار را در سرتاسر ایالات متحده بیمه کرده بود. وی قصد داشت با این اقدام، از هراس مالی جلوگیری کند؛ اما این تصمیم سادهای نبود. امروز که می دانیم آن پروژه موفقیتآمیز بود، برایمان آن کار سهل و ساده مینماید؛ اما در حقیقت این اقدام نیازمند ریسکی به اندازه نابودی شهرت علمی و کاری وی بود. اگر این وام داده میشد و باز هراس بانکی به میزان غیرقابل تحملی گسترش مییافت چه؟ چطور میشد توجیه کرد چرا روز قبل، وقتی لمان برادرز چهارمین بانک سرمایهگذاری آمریکا، نتوانست سرمایهگذاران خصوصی پیدا کند، توسط فدرالرزرو نجات داده نشد و این بانک با قدمتی بیش از یک قرن و نیم مجبور به اعلام ورشکستگی شد و حالا باید نهادی دیگر نجات مییافت؟
ریسک تصمیمگیری تا حدی بود که حتی کنگره نیز حاضر به پشتیبانی از تصمیم فدرالرزرو نبود. از یکسو دولت در دست جمهوریخواهانی بود که بر مبنای جهتگیریهایشان، کمک دولتی به بخش خصوصی را برنمیتافتند و کنگره نیز در دست دموکراتهایی بود که در ابتدای بحران بدون آنکه تصویری از عمق آن داشته باشند، بدشان نمیآمد دولت بوش جمهوریخواه به چالش بخورد و آنها پیروز انتخابات پیش رو باشند. حتی خود بوش هم چند ماه بعد از کاخ سفید میرفت و دیگر چه کسی میتوانست از فدرالرزرو دفاع کند؟ اگر تکنوکراتهای بانک مرکزی شکست میخوردند، کنگره و احزاب سیاسی آبرویی برای آنان نمیگذاشتند.
اما استقلال بانک مرکزی و هدف حفظ منافع بلندمدت، ایجاب میکرد که رئیس آن بدون کمک و پشتیبانی سیاسی و در نظر گرفتن منفعت گروههای ذینفوذ آنچه را واقعا برای اقتصاد مفید میدانست با شجاعت انجام میداد. این تصمیمی بود که کارشناسان بانک مرکزی گرفتند و تاریخ نشان داد که آن اقدام حیاتی بود.
توصیه والتر بجِت، اقتصاددان و روزنامهنگار قرن نوزدهمی و سومین سردبیر نشریه اکونومیست به بانکهای مرکزی آن بود که برای فروکش کردن هراس مالی، با نرخ های بهره بالا و با گرفتن وثیقه مناسب به بانکها وام دهند. قاعدهای مرسوم به نام خود او که مورد وثوق بانکداران مرکزی است. قاعدهای که بهویژه در دفع بحران در طی قرن نوزدهم برای بریتانیا کارآمد بود. تاکید بر نرخ بهره بالا نیز از آن رو مهم است که اگر بانک مرکزی از بانکهای ناتراز، نرخ پایینی بگیرد، آنان به ناترازی دائمی خو میگیرند و سیستم بانکی به شکل فروپاشیده از درون به حیات ادامه میدهد. برنانکی، تاریخنگار بحرانهای اقتصادی، بیش از هرکس آشنا به این قاعده بود. وقتی تصویری بدون خدشه از مشکل پیشآمده داری و راهحل آن را میدانی، تنها باید بدون درگیر کردن خود با نظرات متناقض که هر یک منافعی خاص را جلو میبرند، با شجاعت در تصمیمگیری و با شفافیت نسبت به آحاد اقتصاد، کار را به جلو ببری. فقدان ذهنیت آشنا به مشکل و ندانستن مسیر اصلی پاسخ به آن، بدون تردید مانع از اقدام کارآمد و شجاعانه خواهد شد. امری که در سال۱۹۲۹ فدرالرزرو درگیرش بود؛ اما نه در سال۲۰۰۸.
بیان این داستان در زمانی که بانکهای مرکزی در دنیا درگیر مساله دیگری چون تورم هستند از آن روست که دریابیم حتی در کشورهای پیشرفته نیز، تصمیمگیری ارکان پولی همراه با ریسک و موانع سیاسی گوناگون است. اگر در برههای آنان با موفقیت مشکلات بزرگ را پشت سرگذاردهاند، تنها بهدلیل اتکا آنان به علم، داشتن تصویری مشخص از چگونگی حل مشکل، شجاعت در عمل و شفافیت در حین تصمیمگیری بوده است.