علی سرزعیم، اقتصاددان
چندی پیش خبری درباره ورشکسته شدن شرکت داروگر منتشر شد. همانطور که انتظار میرفت در فضای ایران بلافاصله خصوصیسازی این شرکت زیرسوال رفت و متهم اصلی ورشکستگی این شرکت خصوصیسازی اعلام شد. اما برای فهم درست موضوع باید به چند پرسش ساده فکر کنیم.
پرسش اول: آیا ورشکسته شدن شرکتها همیشه چیز بدی است یا ورشکسته شدن برخی شرکتها بخشی از فرآیند اقتصاد رقابتی است؟
پرسش دوم: آیا شرکت داروگر اگر دولتی میماند، ورشکست نمیشد؟
پرسش سوم: اگر کسی مال خود را صرف خرید یک شرکت کرده نسبت به آن دلسوزتر است و دوست دارد آن شرکت سودآور باشد یا افرادی که هزینهای برای یک شرکت نمیکنند و حتی خود هزینهای به آن تحمیل میکنند؟
پرسش چهارم: آیا بازار صنایع آرایشی-بهداشتی بازاری با رقابت شدید است یا بازاری با رقابت کم؟
پرسش پنجم: آیا خصوصیسازی شرکتهای کوچک در اولویت است یا شرکتهای خیلی بزرگ؟
برای راهنمایی توضیحاتی بدیهی درباره هر کدام از این پرسشها عرضه میشود؛ ولی مطمئن هستم بیست سال بعد ایرانیان وقتی به مکتوبات این زمان برگردند تعجب میکنند که چرا این حرفهای بدیهی دریک مقطعی از زمان غیربدیهی بوده است.
نخست آنکه ورشکستگی بخشی از فرآیند رقابت است. همانطور که در ورزش جالب نیست یک تیم همیشه اول باشد و جالبتر آن است که رقابتها نزدیک باشد و هر سال یک تیم بتواند خود را به سکوی نخست برساند، در عرصه اقتصاد نیز جالب نیست که در رقابت بازاری همیشه یک شرکت پیروز باشد. بازارها وقتی رقابتی هستند که شانس بازنده شدن برای برخی شرکتها وجود داشته باشد و اگر شرکتی نتواند خود را دوباره آماده کند و به رقابت برگردد از گود رقابت حذف خواهد شد؛ یعنی ورشکست میشود. بهطور کلی، ورشکستگی نه تنها پدیده بدی نیست، بلکه سازوکاری است برای اینکه اموالی و منابعی که نامولد بودند تغییر مسیر فعالیت یابند و در عرصه مولدتری بهکارگرفته شوند.
دوم آنکه آنچه شرکتها را در رقابت موفق یا ناموفق میسازد، مالکیت دولتی یا خصوصی صاحبان آنها نیست، بلکه توان نوآوری شرکت در عرضه محصولات جدید و مدیریت منابع برای رقابتپذیر ساختن محصولات به لحاظ قیمت و کیفیت است. وقتی شرکت، دولتی است البته انگیزه کمتری برای رقابتپذیر بودن یا نوآوری دارد؛ زیرا در شرکتهای دولتی به پیروزی در رقابت بازاری جایزه داده نمیشود و مدیران انگیزهای برای تقلا ندارند. بنابراین داروگر اگر دولتی بود بازهم ورشکست میشد؛ اما ورشکستگی آن هیچ وقت اعلام نمیشد؛ زیرا دولت مجبور بود سالانه بودجهای برای جبران ضرر و زیان وارده پرداخت کند.
سوم آنکه عرصه محصولات بهداشتی-آرایشی عرصهای بسیار رقابتی است و شرکتهای فعال در این حوزه همواره با محصولات جدید و بستهبندیهای نوین سعی میکنند حضور خود را در بازار حفظ کنند. این در حالی است که در دهه شصت به واسطه بسته بودن اقتصاد، مردم با محصولات بدون تنوع، بستهبندیهای ملالآور و بیکیفیت روبهرو بودند. در آن زمان کار به جایی رسیده بود که افراد از خارج از کشور بهعنوان سوغات صابون و شامپو هدیه میآوردند. اصلا معلوم نبود که اگر همان دهه شصت نیز اقتصاد بسته نمیشد، داروگر میتوانست آن سهم از بازار ایران را داشته باشد.
چهارم آنکه خصوصیسازی شرکتهای کوچکی چون داروگر امر درستی بوده است تا خصوصیسازی شرکتهای بزرگ که حساسیت و پیچیدگیهای به مراتب بیشتری دارند. اگر دولت نتواند یک شرکت آرایشی- بهداشتی را خصوصیسازی کند دیگر چه شرکتهایی هستند که بتوان واگذاری آنها به بخش خصوصی را مشروع دانست. نهایتا آنکه هیچکس به اندازه مالک شرکتی که بابت تملک آن پول داده نسبت به آن حساسیت و دلسوزی ندارد. نه خبرنگاران نه مدیران دولتی و نه توده مردم زیان مستقیمی از ورشکسته شدن یک شرکت نمیکنند و فقط صاحب آن است که بیش از هرکس دیگری متضرر میشود. لذا تصور اینکه دایهها دلسوزتر از مادر شوند بسیار دور از ذهن است.