امروزه زنان جهان در روند تحرکات اجتماعی، اقتصادی و توسعه جوامع با مشکلات کم و بیش مشابهی مواجهاند و از بسیاری از نابرابریها مانند دسترسی به فرصتهای آموزشی، دسترسی به فرصتهای شغلی متناسب با قابلیتهای خویش، عدم تناسب در توزیع درآمدها، نابرابری در حقوق مدنی و مشارکت سیاسی و… در مقایسه با مردان رنج می برند؛ همچنین افزایش مشارکت زنان در کمیت، همپای ارتقای آنها در کیفیت و دست یابی به پایگاههای مدیریتی نبوده و نابرابری و تبعیض در فرصتهای شغلی همچنان باقی است. (فرزین نیا، 1374، ص 667).
آمار نشان میدهد که با وجود دارا بودن تحصیلات عالی، زنان در پستهای بالای اداری کمتر حضور دارند، از کل زنان تحصیلکرده شاغل فقط 30 درصد به پستهای بالای اداری رسیدهاند، که از این تعداد 0.0003درصد زنان جامعه دارای پستهای کلان مدیریتی هستند، حدود 85 درصد از زنان مورد مطالعه واقع شده در تحقیقات معتبر گوناگون، هرگز از جانب دانشگاه خود برای فرصتهای مطالعاتی و یا دوره آموزشی به خارج از کشور اعزام نشده و بورس تحصیلی دریافت نداشتهاند و نزدیک به 90 درصد از آنها هرگز به عنوان نماینده رسمی دانشگاه خود به مرکزی معرفی نشدهاند؛ بیش از 70 درصد زنان در طول خدمت هرگز در پستهای اجرایی اشتغال نداشتهاند. (مرکز امور مشارکت زنان، شماره 6، 1379، ص 22)
در چهارمین کنفرانس جهانی سال 1994 در سند پکن آمده است که تبعیض در آموزش پرورش، استخدام، مزد، ترفیع و رویههای تحرک شغلی، شرایط انعطافناپذیر کار، عدم دسترسی به منابع تولید و مشارکت نابرابر در مسئولیتهای خانواده، فرصتهای اشتغال و فرصتهای اقتصادی و تخصصی، تحرک شغلی را برای زنان کماکان محدود نموده است نسبت نازل زنان در میان تصمیم گیرندگان اقتصادی و سیاسی در تمامی سطوح محلی، ملی و بینالمللی بازتاب موانع ساختاری و نگرشی است که باید از طریق اقدامات مثبت به مقابله با آنها پرداخت.
توجه به موقعیت زنان به عنوان نیمی از منابع انسانی جامعه از اهمیت ویژهای برخوردار است معمولا زنان علیرغم موقعیت نامناسب اجتماعی، نقش قابل توجهی در جامعه ایفا میکنند گرچه رشد شاخصهای مربوط به مشارکت زنان در چهار سال اخیر قابل توجه است، لکن در مقایسه با توانمندیهای زنان هم چنان فاصله قابل توجهی وجود دارد، زیرا حضور آنها در بخش وسیعی از فعالیتهای اجتماعی از جمله مدیریت و تصمیم گیری با تنگناهای بسیاری همراه بوده است. معضلی که طی سالهای گذشته در ایران همواره مطرح بوده، حضور نداشتن موثر زنان در مشارکتهای مدیریتی و سطوح تصمیم گیری است یعنی قاعده کلی که در همه جای دنیا کم و بیش وجود دارد.«آنجا که قدرت هست زنان نیستند »(حقیقت جو، 1380، ص 10)
صرفنظر از عواملی چون فرهنگ بازدارنده اجتماعی، کمبود مدیران و فرصت برای شکوفایی، تجربه ومهارت شغلی و مدیریتی، احتمالا عوامل دیگری در بروز پدیده عدم حضور زنان در مشارکت مدیریتی شهر تهران نقش دارند، و گرههای ناگشوده در خصوص مسایل زنان که از مسایل کلان ملی و استراتژیک فرهنگی است، وجود دارد.
حال مسئله این است:
- چرا به طور حقیقی از تواناییهای نیمی از جمعیت که از نظر سواد دانشگاهی تفاوتی با مردان ندارند بهره گرفته نمی شود؟
- چرا استعدادهای بالقوه زنان شکوفا نمی شود؟
- چرا در مشارکت مدیریتی سازمانهای فراگیر، که در خصوص زیست همه اقشار شهروندان تصمیم گیر هستند، مانند شهرداری تهران، بیشتر مردان حضور دارند و چه دلایلی برای حضورک م زنان در مشارکت مدیریتی وجود دارد؟
- ازبین عو امل روانی، خانوادگی، سازمانی وفرهنگی ـ اجتماعی کدامیک باعث بیشترین مانع این حضور می شود؟
نقش زنان در فرایند توسعه از اوایل دهه 70 بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت، واقعیت آن است که نوسازی و توسعه، دستاوردهای نامتعادلی برای مردان و زنان در کشورهای در حال توسعه به همراه داشته است، به طوریکه مردان، بهره مندان و زنان قربانیان این فرایند بودند. تواناسازی زنان و مشارکت آنها در توسعه نیاز به پیشرفت، آموزش و… در زمینههای مختلف دارد، چرا که پیشرفت این قشر (زنان) موجب پیشرفت خانواده به عنوان بنیاد و هسته اصلی جامعه، میشود. (فرزیننیا، 1374، ص 667).
افزایش زنان تحصیلکرده در جامعه نه تنها روند توسعه را تسریع می کند بلکه موجب آگاهی هر چه بیشتر زنان به موقعیت و حقوق خویش میشود؛ در نتیجه انتظارات و تقاضاهای جدید را در سطح جامعه مطرح می کند. در صورتی که دولت به این تقاضاها پاسخ دهد، از طرفی این نیروهای قابل توجه را جذب کرده و از آنها با صرف هزینه کمتر، بازدهی بیشتری را بدست می آورد، و از طرف دیگر مانع ایجاد بحران در جامعه می شود؛ همچنین از زنان شاغل متخصص می تواند به عنوان الگویی برای تشویق دختران جوان به ادامه تحصیل استفاده کند؛ ولی اگر به این نیروی عظیم بی توجهی کند، نه تنها رشد ناموزون در جامعه ایجاد می نماید، بلکه جامعه درگیر بحران می شود، زیرا نیروی وسیع تحصیلکرده زنان نمی تواند بدون تحرک باشند و برای دستیابی به انتظارات خود راههای دیگری، و گاه بیراهههای خطرناکی را انتخاب خواهند نمود، فرار مغزها یکی از این بیراهههاست. امروزه به رغم تمامی تلاشها، اقدامات، ابتکارات، تدابیر و حرکتهای مقطعی و برنامههای بلند مدت و… زنان دنیا در موقعیت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در ناحیه فرودست تری نسبت به مردان به سر می برند و وضعیت موجود آنها حکایت از آن دارد که تا زمانی که ریشه مشکلات زنان به طور اساسی خشکانیده نشود به جای پرداختن به معلول یا علت العلل عقب ماندگی زنان مبارزه نشود، نباید انتظار داشت که در عمل وضعیت زنان بهبود یابد. (مرکز امور مشارکت زنان، 1380 ص 11).
نگاهی به وضعیت موجود زنان در جامعه ایرانی، ما را به این حقیقت رهنمون میسازد، که هر چند گامهای بلندی در جهت رساندن زنان به حقوق انسانی پیموده شده است، اما تا رسیدن به وضع مطلوب راههای نرفته بسیاری نیز پیش رو وجود دارد. وضعیتی که در آن انسان بودن و زن بودن فدای یکدیگر نشود، و حق زن به عنوان یک انسان مورد شناسایی قرار گیرد. حل مساله زن نه به خودی خود، بلکه به جهت ارتباط آن با سایر مسایل بشر در عرصه پژوهش، سیاستگذاری و برنامه ریزی جایگاهی ویژه دارد؛ لذا امروزه برنامه ریزان و سیاستگذارن دریافته اند که برای حل عمدة بشر، ناگریز از حل مساله زنان هستند. (مرکز امور مشارکت زنان، شمارة16، 1380،ص 21).
لذا باید بکوشیم تا با پژوهش، با تلاش و همکاری، ضعفها و نارساییها و احیانا محرومیتهایی که هنوز هم در جامعه ما برای زنان وجود دارد بشناسیم و راههای منطقی، دینی، عقلانی و اجتماعی برای رفع آن محدودیتها فراهم آوریم؛ وجود موانع و مشکلات زیاد در امر حضور زنان در مشارکت مدیریتی، ما را بر آن میدارد تا به پارهای از موانعی که زنان در این مورد (حضور در مشارکت مدیریتی) مواجه هستند، را مورد بررسی و شناخت قرار دهیم تا با رفع این موانع و مشکلات، مسؤلان با فراهم سازی شرایط مناسب و استفاده بهینه از توانمندیهای زنان، زمینه را برای پیشرفت و مشارکت مدیریتی فعال آنان فراهم آورند، چرا که شرکت معنا دار زنان در تصمیم گیرهای عمده فقط برای زنان مفید نیست، بلکه جامعه از آن بهره می برد و زنان به عنوان پرورش دهندگان نسلهای آتی هر چه توانمند تر، آگاهتر در عرصه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ظاهر شوند، نسلهای آتی از آن بیشتر بهرمند می شوند، و توسعه جامعه تنها با بودن زنان در کنار مردان در عرصه تفکر و خدمت معنی می یابد، وبدون بذل توجه نسبت به کار آیی زنان، توسعه و باز سازی دست یافتنی نیست.
بهعنوان یک نمونه صد درصد موفق از میدان دادن به زنان در عرصه مدیریت میتوان به مجموعه کانون زنان بازرگان اشاره نمود؛ کانون زنان بازرگان توانسته با ارائه راهکارهای اصولی و برگزاری دورههای مهارتآموزی و مشاوره اصولی به زنانی که بنیه کارآفرینی دارند آنان را به مدیران توانمند بخش خصوصی بدل نماید؛ زنانی که در گذشته جایگاههای اداری را ندیده بودند، با حمایت این مجموعه مالکان بنگاههای پربازده خصوصی هستند و در هر کدام دهها نفر اشتغال مستقیم و غیرمستقیم، از مردان و زنان جامعه مشغول به کار هستند. کانون زنان بازرگان توانست زنان نالنده را به زنان بالنده بدل کند و این الگوی و این مدل تفکر پیروز میتواند در ردههای گوناگون دیگر، علیالخصوص در سطح شهر تهران برای حل بحرانهای مربوط زنان بیسرپرست، زنان بدسرپرست و حتی زنان معتاد و خیابانی، به کارگرفته شود؛ امیدواریم با استفاده از توانمندسازی زنان، مشکلات این بخش جامعه بهصورت ریشهای حل گردد، تا دیگر کسی به خود اجازه ندهد به جای راهکار علمی و انسانی، طرح عقیمسازی زنان خیابانی و معتاد را در صحن شورای شهر تهران مطرح نماید.