در سال 2015 پایگاه معروف ceo.com با انتشار نتایج بررسیهای میدانی خود در مورد جایگاه شبکههای اجتماعی در بین مدیران عامل شرکتهای بزرگ آمریکایی، از یک آمار شاید غیرمنتظره پرده برداشت.
بر اساس نتایج این پژوهش میدانی، بیش از 60 درصد از مدیران عامل 500 شرکت برتر آمریکایی (موسوم به فورچون-500) هیچگونه فعالیتی در شبکههای اجتماعی نداشتهاند. از طرفی تنها 20 نفر از 100 مدیرعامل برتر آمریکا (به انتخاب مجله کسبوکار هاروارد) در زمره کاربران فعال شبکههای اجتماعی قرار گرفتهاند.
احتمالاً این اجماع در بین کارشناسان و مردم عادی وجود داشته باشد که مدیران غیرفعال در شبکههای اجتماعی، خود را فرصتهای متعددی محروم میکنند؛ فرصتهایی از قبیل آگاه شدن از نظرات مردم در مورد برندها و محصولات، تقویت ارتباط با مشتریان، بهبود تفاهم با کارکنان، استخدام استعدادهای برتر بهویژه از بین نسل جوان، همراه شدن با فناوری و روندهای فرهنگی جدید، و ... .
بیعلاقگی مدیران عامل شرکتها به حضور در شبکههای اجتماعی را میتوان تا حد زیادی به تفاوتهای بین نسلها نسبت داد. اغلب مدیران عامل شرکتهای بزرگ بیش از 50 یا 60 سال سن دارند و به همین دلیل چندان نباید انتظار داشت که آنها اصطلاحاً خوره فناوری و شبکههای اجتماعی باشند. علاوه بر این، حوزه فعالیت یک شرکت میتواند نقش کاملاً مؤثری در میزان استفاده مدیران آن از شبکههای اجتماعی ایفا کند. مثلاً مدیرعامل یک شرکت رسانهای احتمالاً در قیاس با مدیرعامل یک شرکت نفتی حضور فعالتری در شبکههای اجتماعی دارد.
بااینوجود، نباید از این نکته غافل شد که اکراه مدیران برای پذیرفتن شبکههای اجتماعی در زندگی کاری و شخصی خود ممکن است ناشی از یک تصمیم آگاهانه باشد؛ تصمیمی که احتمالاً پس از بررسی دقیق مزایا و معایب شبکههای اجتماعی اتخاذ شده است. اما ازنظر مدیران شرکتها، شبکههای اجتماعی چه ابعاد منفی و نامطلوبی دارند؟
شبکههای اجتماعی میتوانند وقت قابلتوجهی را تلف کنند: پیگیری آخرین اخبار و توییتها از طریق شبکههای اجتماعی معمولاً بیش از آنکه به بهبود عملکرد منجر شود، افراد را از مسیر اصلی منحرف میکند؛ مگر اینکه فرد یک خبرنگار حرفهای باشد و بهواسطه شغلش چنین کاری را انجام دهد. با توجه به اینکه زمان اغلب ارزشمندترین منبع در اختیار مدیران به شمار میرود، شاید منطقی باشد که آنها وظیفه پیگیری اخبار و توییتهای شبکههای اجتماعی را به فرد دیگری محول کنند؛ فردی که قادر باشد مطالب تأثیرگذار را یافته و به سمع و نظر مدیران برساند.
انتشار مطالب پالایشنشده در شبکههای اجتماعی از سوی مدیران میتواند مشکلآفرین باشد: برخی پستها –بهویژه پستهایی که در لحظه تنظیم و منتشر میشوند- ممکن است جنجالبرانگیز باشند و یا مورد رنجش دیگران شوند. از طرف دیگر پستهایی که بهدقت بازبینی و ویرایش میشوند، صمیمیت و سادگی را در ارتباطات از بین میبرند و مدیرعامل را فردی خارج از دسترس و غیرخودی جلوه میدهند. با این اوصاف، مدیرعامل در هر دو صورت بازنده است!
حضور مدیران عامل در شبکههای اجتماعی شاید به قیمت از دست رفتن کنج راحتی آنها تمام شود: زرنگ و چابک بودن در شبکههای اجتماعی یک مهارت اکتسابی است که شاید چندان با شخصیت مدیران عامل سازگار نباشد. هیچ مدیرعاملی دوست ندارد مرزهای شخصی خود را نادیده بگیرد تا شاید دیگران او را یک فرد بهروز و مترقی بدانند.
شبکههای اجتماعی میتوانند شرکتها را در معرض تهدیدهای سایبری قرار دهند: وقتی مدیرعامل شرکت یک کاربر فعال شبکههای اجتماعی باشد، استفاده از شبکههای اجتماعی در محیط کاری شرکت رواج مییابد و متعاقباً احتمال اینکه هکرها و خرابکاران سایبری به یکی از کلمات عبور و یا دیگر حفاظهای امنیت سایبری نفوذ کنند نیز افزایش خواهد یافت.
ارتباطات افراد در شبکههای اجتماعی نمیتواند جایگزین ارتباطات رو در رو شود: برای اثبات این ادعا همین نکته کافی است که مارک زاکربرگ، مالک بزرگترین شبکه اجتماعی جهان، خود معتقد است که باید مردم را در جایی که زندگی میکنند ملاقات کرد نه در جایی که در آن پست میگذارند. زاکربرگ اخیراً سفری را به دور آمریکا آغاز کرده است تا از نزدیک با روحیات مردم آشنا شود.
ممکن است هیئتمدیره شرکت از حضور فعال مدیرعامل در شبکههای اجتماعی استقبال نکنند: وقتی در نشستهای انجمن ملی مدیران شرکتی آمریکا، از حاضران که همه جزو اعضای هیئتمدیره شرکتها هستند در مورد فعال بودن در شبکههای اجتماعی سؤال میشود، اکثر آنها پاسخ منفی میدهند. بهطورکلی اعضای هیئتمدیره شرکتها حضور در شبکههای اجتماعی را برای مدیران عامل چندان ضروری و مفید نمیدانند؛ هرچند بسته به فعالیت شرکت ممکن است مواضع متفاوت باشد.
در پایان باید تأکید کرد که شبکههای اجتماعی قطعاً مزایای خاص خود را دارند اما درعینحال شاید این کانالهای ارتباطی جدید با اولویتها و ترجیحات مدیران عامل چندان سازگار نباشند.