احتمال وقوع یک جنگ تجاری تمامعیار بین دو قدرت اقتصادی برتر جهان یعنی چین و آمریکا موجب نگرانی بسیاری از فعالان اقتصادی و حتی مردم عادی شده و همه در تکاپو هستند تا بدانند سرانجام این جنگ شوم چه خواهد شد.
بسیاری از تحلیلها روی مناطق و صنایعی که مستقیماً از تعرفههای جدید دو کشور منتفع میشوند یا آسیب میبینند، متمرکز شده است. بر اساس مطالعات اندیشکده بروکینگز، تعرفههای وضعشده از سوی دولت چین به رهبری شی جینپینگ در پاسخ به تصمیمات دولت ترامپ، بیشترین تأثیر منفی را بر اقتصاد ایالتهای هوادار دونالد ترامپ خواهد داشت؛ ایالتهایی مانند میشیگان، کارولینای شمالی، ایندیانا، لوئیزیانا و تگزاس که ساکنان آنها نقش مهمی در پیروزی ترامپ بر هیلاری کلینتون در انتخابات سال 2016 ایفا کردند.
از طرفی غولهای صنعت و فناوری آمریکا ازجمله اپل، بوئینگ، کاترپیلار، جنرال موتورز، اینتل و ... که صادرات قابلتوجهی به بازار چین دارند، در صورت عملی شدن تهدیدهای تعرفهای دولت شی جینپینگ، دچار آسیب خواهند شد. البته تعرفههای دولت چین تنها عامل نگرانی شرکتهای آمریکایی نیست زیرا افزایش قیمت مواد خام مانند فولاد و آلومینیوم براثر وضع تعرفههای وارداتی از سوی دولت آمریکا، موجب افزایش بهای تمامشده محصولات این شرکتها خواهد شد و از توان رقابتپذیری آنها در بازارهای بینالمللی خواهد کاست.
علاوه بر این، صنعت داروسازی آمریکا نیز از جنگ تجاری بین این کشور و چین آسیب خواهد دید زیرا این صنعت برای تأمین مواد اولیه خود به چین وابسته است و از قضا دولت ترامپ مواد اولیه صنعت داروسازی را نیز مشمول افزایش تعرفههای وارداتی کرده است. حتی صنعت نیروگاهی آمریکا نیز از خودزنی دولت ترامپ در امان نمانده است، بهطوریکه تعرفه تجهیزات وارداتی این صنعت نیز افزایش یافته و بیم آن میرود که بار افزایش هزینه تولید برق، در آیندهای نزدیک به مصرفکنندگان منتقل شود.
جنگ تجاری همیشه یک گروه برنده و دو گروه بازنده دارد؛ شرکتهایی که تعرفه تجاری برای حمایت از آنها وضع شده است، برنده خواهند بود اما شرکتهایی که از نهادههای وارداتی استفاده میکنند و نیز شرکتهایی که در بازارهای خارجی حضور فعال دارند، بازندگان جنگ تجاری هستند. به همین جهت است که در اقتصاد بینالملل گفته میشود برآیند اثر یک جنگ تجاری، برای طرفین درگیر منفی است. به عبارتی جنگ تجاری میتواند موجب کاهش رفاه اقتصادی طرفین درگیر شود. اگر مقامات آمریکا و چین از مواضع خود عقبنشینی نکنند و جنگ تجاری بین دو کشور به واقعیت بپیوندد، آنگاه یک آزمون واقعی برای نظریههای اقتصادی در پیش خواهد بود. درصورتیکه زیان اقتصادی قابلتوجهی برای هر دو کشور رخ دهد، نظریات اقتصاددانان دانشگاهی و محققان اندیشکدههای اقتصادی مبنی بر اینکه جنگ اقتصادی فاقد برنده است، اثبات خواهد شد.
در این میان آمریکا امیدوار است که بتواند زیانهای ناشی از این جنگ را برای خود به حداقل برساند و حتی در صورت امکان به پیروزی فکر کند. بنگاههای اقتصادی و مصرفکنندگان آمریکایی احتمالاً قادر خواهند بود محصولات تولیدشده در کانادا، مکزیک، شرق آسیا و نیز محصولات داخلی را جایگزین محصولات چینی کنند. از طرفی صادرکنندگان آمریکایی نیز میتوانند بازارهای دیگری مانند هند و کشورهای آمریکای لاتین را برای محصولات خود برگزینند، ضمن اینکه محبوبیت برخی از محصولات آمریکایی در بازار چین به حدی است که حتی افزایش قیمت آنها نیز موجب کاهش چشمگیر تقاضایشان نخواهد شد. اگر همه چیز برای آمریکا بر وفق مراد پیش برود، آنگاه شاید اقتصاددانان مجبور شوند نظریات خود در مورد نتیجه جنگهای تجاری را تغییر دهند.
اما آیا واقعاً آمریکا میتواند از جنگ تجاری با چین منتفع شود؟ پاسخ مثبت است اما بهشرط اینکه جنگ تجاری ظرف مدت کوتاهی به پایان برسد و نتیجه آن تغییر سیاستهای تجاری دولت چین و کاهش دخالتهای مخرب آن در تجارت خارجی باشد.
اقتصاددانان از دیرباز بر این باور بودهاند که وضع موانع تجاری میتواند یک ابزار استراتژیک برای تحمیل خواستههای یک کشور به کشوری دیگر باشد. اگر ترامپ بتواند با استفاده از ابزار تعرفههای وارداتی، چینیها را مجبور کند که دست از نقض سیستماتیک حقوق مالکیت فکری بردارند، اعطای یارانههای غیرمنصفانه به تولیدکنندگان خود را کاهش دهند، فضای عادلانهای را برای حضور شرکتهای خارجی در بازار خود فراهم کنند و دستکاری نرخ ارز را متوقف نمایند، آنگاه میتواند مدعی شود که کار بزرگی صورت داده است؛ کاری که نتیجه آن بازتر شدن فضای تجارت جهانی در بلندمدت خواهد بود.
برخی کارشناسان معتقدند آمریکا در جنگ تجاری با چین، دست بالا را دارد زیرا تراز تجاری این کشور با چین منفی است و همین مسئله باعث میشود که تولیدکنندگان چینی بیش از تولیدکنندگان آمریکایی نگران کاهش روابط تجاری دو کشور باشند. در واقع تولیدکنندگان چینی بیش از همتایان خود در آمریکا از جنگ تجاری گریزانند زیرا در صورت وقوع چنین جنگی، منافع زیادتری را در قیاس با آمریکاییها از دست خواهند داد. سرمایهگذاری چینیها در اوراق قرضه آمریکا کاهش خواهد یافت و این مسئله به افزایش هزینه استقراض در آمریکا –بهویژه برای دولت این کشور- منجر خواهد شد. بااینوجود دخالت فدرال رزرو میتواند اثرات کاهش سرمایهگذاری چینیها در بازار اوراق قرضه آمریکا را خنثی کند تا دولت ترامپ از این بابت نگرانی جدی نداشته باشد.
با این اوصاف شاید چنین به نظر برسد که ادعای توییتری ترامپ مبنی بر اینکه پیروز شدن در چنگ تجاری با چین کار آسانی است، ادعایی درست و حسابشده است. اما همه چیز به این سادگی نیست! جنگ تجاری –حتی از نوع نمایشی آن- آسیبهای جدی به صنایع آمریکا وارد میکند و تحت فشار قرار گرفتن فعالان اقتصادی در کشوری که ادعای دموکراسی دارد، برای مدت طولانی امکانپذیر نیست. در مقابل، دولت چین نشان داده است که میتواند در مواقع لزوم مقاومت زیادی در برابر دشواریهای اقتصادی از خود نشان دهد، بدون آنکه از نارضایتی فعالان اقتصادی بهراسد.
در یک جنگ تجاری، کشوری به خواستههای خود خواهد رسید که بتواند مدت زمان بیشتری دوام بیاورد؛ لذا به نظر نمیرسد که در جنگ تجاری بین آمریکا و چین، واشنگتن برنده نسبی باشد و در نهایت خواستههای خود را به پکن تحمیل نماید.