تحولات شدید اجتماعی باعث تغییر مرز نرمهای اخلاق میشود؛ ارزشهای اخلاق بازار قدیم در بازاریهای جدید درونی نشده است؛ تعهد و وفای به عهد رنگباخته است. اینها چکیده گفتههای علیاصغر سعیدی، جامعهشناس اقتصادی درباره وضعیت اخلاق در حوزه کسبوکار است. او حلقه مفقوده همه مشکلات امروز بازار را قطع ارتباط گروه قدیمی بازار با جوانترها میداند.
***
این روزها از بیاخلاقی در حوزه کسبوکار میگویند؛ به نظر شما دلایل کمرنگ شدن اخلاق در حوزه کسبوکار چیست؟
بیاخلاقی در حوزه کسبوکار دلایل متعددی دارد و با علتهای متعدد بیرونی و درونی تضعیف میشود. تحولات شدید اجتماعی باعث تغییر مرز نرمهای اخلاق میشود؛ از این جهت که افراد باتجربه و قدیمی از حوزه کسبوکار خارجشده و افرادی بدون تعلقخاطر به آن حوزه وارد میشود. در کنار این عامل بیرونی، عوامل درونی زیادی در آشفتگی وضعیت اخلاق تأثیر دارد. نسل جدید بازاریها از نسل قدیم فاصله گرفته است. در گذشته کارآفرینها از همان کودکی با پدران خود در بازار کار میکردند و ارزشها در آن درونی شده بود. آموزش جدید به دست نسل قدیم نوعی وظیفه اخلاقی بود نه عادت معمولی. البته در تمام دنیا وضعیت اخلاق کسبوکار درگیر بحران شده است و اعتماد عمومی به بازارهای مدرن خیلی پایینتر از کسبهای قدیمی است. کم شدن شناخت اعتماد را تضعیف میکند؛ آمارهای بالای مراجعه به دادگاهها نشان میدهد که افراد به قول سید محمود لاجوردی پای خود را از گلیمشان بیشتر دراز میکنند. این توصیه لاجوردی به فرزندانش بود؛ البته این به معنی ریسک نکردن در بازار نیست. ریسک مثبت برای تاجر لازم است؛ منظور او این بود که تجار تعهد زیاد و تعهدی که خارج از توانش است، برای خود درست نکند. در کنار این عوامل تاکید به وفای عهد از اصول اخلاقی بازار بود. اگر در اثر تحولات اجتماعی و اقتصادی بازار دچار نوسان میشد، خیلیها به عهد خود وفا میکردند.
من جایی برای سخنرانی درباره کارآفرینی دعوت شده بودم و از مرحوم شاهرخ ظهیری که آنجا حضور داشت، پرسیدم به نظر شما در این سخنرانی چه بخشی از تجربه کارآفرینها را برای مدیران جدید بیان کنم؛ او از لزوم توجه به اخلاق کارآفرینهای قدیمی گفت که این روزها به گفته مرحوم ظهیری کمرنگ شده است.
ظهیری بیان میکرد که من شاهد بودم حاج سید محمود لاجوردی با کسی معاملهای کرده بود اما جنس را تحویل نداده بود؛ ولی هیچ سندی مبنی بر این تعهد امضا نشده بود و گفتهها فقط شفاهی بیانشده بود. بعداً این جنس گران میشود و برخی به لاجوردی میگویند که به دلیل گران شدن جنس آن تعهد را عملی نکند. او در پاسخ میگوید: «من حرف زدهام.» این یعنی انجام تعهد از تحول بازار مهمتر است و همین نکته اعتمادساز است.
یا یکی از مدیران شرکت مینو در خرمدره برای من تعریف میکرد که من مقداری از ضایعات شرکت را برای فروش گذاشته بودم و درنهایت با یکی معامله کردم؛ فرد خریدار برای آوردن ماشین باری بیرون از کارخانه رفت و در این فاصله فرد دیگری با قیمت بیشتر ضایعات را خواست و من به او قول دادم که اگر قیمت پیشنهادی تو را فرد اولی قبول نکند حتماً ضایعات را به تو میفروشم. بالاخره مشتری اول بازگشت و وقتی گفته من را شنید با عصبانیت گفت که تو حق نداشتی زیر قولت بزنی. در این میان آقای خسروشاهی وارد شد و با عصبانیت حق را به مشتری اولی داد و گفت وقتی حرف میزنید باید روی حرفتان بایستید؛ این رسم بازار است. او ضایعات را به مشتری اول با قیمت پایین تحویل داد.
بههرحال این نکات در متون اقتصادی هم وجود دارد؛ اینکه مکانیزم بازار در عمل اخلاق حاکم بر بازار را تعیین میکند؛ این به اندیشه نئوکلاسیکها نزدیک است. داستانهای زیادی هم در متون ادبی ما وجود دارد که به وفای به عهد تاکید دارد: مثلاً عمربن ابراهیم، در سده یازدهم میلادی با حسن صباح و نظامالملک، که بعدها وزیر آلب ارسلان و فاتح قفقاز میشود، دوست بودند. این سه دوست سوگند یاد میکنند که اگر روزی اقبال به یکی از آنان روی آورد، فرد خوشبخت آن دو تای دیگر را از یاد نبرد و درنهایت باوجود تفاوت اندیشه و سرنوشت سعی بر رعایت عهد میکنند. بههرحال هر کسی در بازار کار غیراخلاقی انجام دهد درنهایت از چرخه بازار خارج خواهد شد. نهادگراها هم به نقش نهادها بر تنظیم روابط تاکید دارند. در شرایط حاضر فکر میکنم نقش نهادها باید خیلی پررنگتر باشد تا بتواند جلوی سقوط اخلاق تجارت را بگیرد.
مثال دیگری را درباره شیر دامی از زبان آقای خسروشاهی بیان میکنم: داستان این است که در دهه 50 شرکت مینو نتوانست به دلیل تراکم در بنادر، شیر خشک مورد نیاز برای تولید محصولاتش را وارد کند و مجبور شد از بازار شیر تهیه کند. آنها درنهایت متوجه شدند آنچه تهیهکردهاند شیر دامی است که با تعرفه پایین وارد شده که وقتی انسان آن را مصرف کند سیستم ایمنی بدنش تهدید میشود. آقای خسروشاهی اعلام کرد این شیر را کنار بگذارند و او به لحاظ اخلاقی این مسئله را گزارش کرد ولی درنهایت خودش متهم و چند روز زندانی شد؛ البته بعد از مدتها اصل قضیه مشخص و او تبرئه شد. این همان تعهدی است که به هیچ قیمتی زیرپا گذاشته نمیشود.
ساختار اقتصادی و تولید رانت محور چقدر بر وضعیت اخلاق در بازار تأثیر گذاشته است؟
اگرچه برهم خوردن اوضاع بازار توسط دولت یکی از دلایل رواج بیاخلاقی در حوزه کسبوکار است اما این دلیل اصلی و کافی نیست که فرد بخواهد اخلاق را کنار بگذارند. بالاخره افرادی هستند که در چرخههای رانتخیز، سالم میمانند. قبلاً هم مشکلات سیاسی یا اقتصادی و ساختاری وجود داشت ولی تجار اصول اخلاقی را برهم نمیزدند. به نظر من عامل مهم تغییرات نسلی است؛ نسلی که میتوانستند تجربههای خود را به بقیه منتقل کنند، از چرخه کار کنار رفتهاند. بازاریها و فعالان اقتصادی امروز جوانهایی هستند با حداکثر 50 سال سن که ارتباط کمتری با نسل قبل از خود دارند.
چرا نسل جدید بازاریها به دنبال سود کلان هستند؟
فقط سودجویی نیست بلکه جدایی نسل جدید از نسل قدیم است. اینها آموزش جدید دیدهاند ولی ارزشهای تاریخی و اخلاقی بازار در آنها درونی نشده است. برای همین بازاریها نسبت به گذشته اصول اخلاقی را کنار گذاشتهاند. با از هم پاشیدن ارزشها، سرمایه اجتماعی کمتر شده اما منظور ما از اخلاق تجاری رابطه افراد و فعالان اقتصادی و بازاری با یکدیگر و با مشتریان است. این رابطه در هر دو طرف ضعیف شده است.
آیا علم حقوق میتواند فضا را اخلاقیتر کند؟
به نظر من علم حقوق نمیتواند فضا را اخلاقیتر کنند. البته حقوق و قانون لازمه ادامه حیات اجتماعی است و میتواند بازدارنده باشد اما اعتمادآفرین نیست. در گذشته سفته و برات وجود داشت ولی اعتبار سفته به اعتبار امضا و خود فرد بود. امروز این اعتمادها دیگر وجود ندارد و نظام بانکی سفتوسخت هم نتوانسته از مشکلات چک و سفته کم کند. البته در گذشته هم به دادگاهها مراجعه میشد ولی خیلیها از مراجعه اجتناب میکردند و بیشتر از دادگاه و نظام حقوقی رابطه میان فردی میخواست و میتوانست مشکلات را حل کند.
آیا نفع فردی خلاف اخلاق است و مرز اینها کجاست؟
اخلاق مربوط به حوزه روابط انسانی و عاطفی است و با بیشینهسازی منافات دارد در غیر این صورت هیچ اخلاقی در بازار و در حوزههای دیگر دیده نمیشود. آدام اسمیت میگوید هر کسی که دنبال سود خود در چارچوب اخلاقی باشد، میتواند در اقتصاد موفق باشد وگرنه سودطلبی یکطرفه جامعه را بیاخلاق میکند. به قول معروف سیئات فردی حسنات جمعی دارد. اگرچه سودطلبی لازمه تجارت است ولی باید در چارچوب اصول اخلاق انجام شود وگرنه هرجومرج اقتصادی در پی خواهد داشت.
حلقه مفقوده بین بازار سنتی و امروزی چیست؟
باید به قطع ارتباط نسلی قدیمیها و جدیدیها اشاره کرد. باید انتقال تجربه صورت گیرد و درنهایت ارزشها درونی شود.
نظارت در حوزه کسبوکار چگونه باید باشد؟
بهترین شیوه همان است که در زمان تاسیس اتاق تجارت اتفاق افتاد. آن زمان ظلم و تعدی به تجار زیاد بود، برای همین حاج امینالضرب تقاضای تأسیس محکمه تجاری در دوره ناصرالدین کرد تا اختلاف تجار به دست خود تجار حل شود. بهتدریج که دولت قدرت گرفت و نقش اتاقهای بازرگانی ضعیف شد کمکم تجار برای حل اختلاف میان خود به غیر از خود مراجعه میکردند. باید دوباره این محاکم را تقویت کرد. نمونه این همان هیات رفع اختلاف است که بار کاری دادگاهها را کم کرده است. البته محکمههای تخصصی تجارت هم لازم است؛ بسیاری از فسادها به دلیل پیچیده شدن معاملات اقتصادی رخ داده است و دادگاههای مناسبی که این موارد را بررسی کنند وجود ندارد.
باید بسیاری از مسائل به دست خود تجار و اهالی کسبوکار از طریق اتاقهای بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی انجام شود. باید نظارتهای درون نهادهای تجاری دموکراتیک شود نه بروکراتیک. البته میشود در مواد لازم به دادگاههای مدنی مراجعه شود ولی باید عمده مشکلات در درون دادگاه تجاری و درون صنفی برطرف شود. در دادگاهها سرمایه اعتماد میان فردی ضایع میشود ولی وقتی مشکلات در درون صنف برطرف میشود رابطه میان فردی به هم نمیریزد بلکه این سرمایه تقویت هم میشود.