یک روز سرد و برفی زمستانی در کاناداست، بچهها قرار است در جنگل دور هم جمع شوند. کمی بعد سر و کله آدمکوچولوهای پرانرژی با لباسهای گرم زمستانی، کاپشنهای ضد آب، چکمههای بلند و دستکشهای بافتنی در جنگل برفی پیدا میشود. به صف میآیند و یک دفعه به جماعت پراکنده تبدیل میشوند. یکی فریاد میزند: «بیاید اینجا چوب جمع کنیم». دیگری از آن طرف میگوید: «کی میاد قایمموشک بازی؟» عدهای دور او جمع میشوند و بازی را شروع میکنند. یکی چشم میگذارد و بقیه پشت تنههای درخت قایم میشوند. کودکان به کلاس درسی آمدهاند که اتاق ندارد، سقف ندارد، جنگلی وسیع و پر از برف است. اما در مدرسه جنگلی، روزهای برفی هم مثل روزهای آفتابی است. کودکان بیتوجه به برف و سرما، سرگرم کندوکاو هستند. یکی با لباس قرمز فریاد میزند: «وااای! قارچ!» و با انگشت به آن اشاره میکند. همه به قارچ نگاه میکنند در مورد دلیل رشد آن در این محیط صحبت میکنند. یکی از آنها میگوید این خانهای برای فرشتههاست. کمی بعد یکی از کودکان میگوید گرسنه است و همه تصمیم میگیرند دور هم جمع شوند و ناهار بخورند. این کودکان در مدرسه جنگل و طبیعت کانادا دور هم جمع شدهاند، مدرسهای که نخستین بار در سال 2012 شکل گرفته و هدف از آن آموزش و تحصیل کودکان در قالب کارهای خلاقانه است. مدرسه جنگلی به عنوان نهادی غیر دولتی شکل گرفته و اکنون در کانادا بسیار فعال است. اما این مدارس با عنوانهای دیگر در نقاط دیگر زمین نیز فعال هستند. در ایران به آنها «مدرسه طبیعت» میگویند. ایدهای که چند سالی است در کشور راهاندازی شده و در شهرهای کوچک با استقبال بسیاری از مدافعان محیطزیست روبهرو شدهاست چرا که آنها بر این باورند که مدرسه طبیعت میتواند راه را برای آشتی کودک با طبیعت و محیطزیست باز کند. برخی معتقدند کودک تنها با لمس شادمانه طبیعت از نزدیک میتواند بعداً در بحرانهای زیستمحیطی مانند بحران کمبود آب واکنش درست نشان بدهد و برای آن راهکاری مناسب پیدا کند.
باغچهای که ناجی کودکان است
فردریچ فرابل نخستین کسی بود که در قرن نوزدهم این واژه را ابداع کرد: «Kindergarten»، در فارسی به آن کودکستان میگویند اما در انگلیسی معنای تحتالفظی آن باغچه کودکان بود یعنی جایی در دل طبیعت یا مثل طبیعت که کودکان در آن فضا آموختن را آغاز کنند. اما این ایده خیلی زود رنگ باخت، امروز کودکستان دیگر باغچهای برای بازی و یادگیری کودکان نیست. کودکستانها و مدرسههای امروزی شبیه به زندانهایی هستند که کودکان را چند ساعتی در خود حبس میکنند. بچههای امروز نه در خانه و نه در مدرسه فرصتی برای تجربه محیطی باز و طبیعی را ندارند؛ آنها زندانیان کوچک و بیگناه دنیای مدرن هستند. اما جنبش فرهنگی و آموزشی برای مقابله با آموزشهای ماشینی دست به کار شده و با ایده مدرسههای جنگلی و مدرسه طبیعت وارد عمل شدهاست. این مدرسهها قرار است ناجی کودک و دنیای کودکیاش باشد و به او کمک کند طبیعت را از نزدیک لمس کند.
ایده مدرسه طبیعت نخستین بار در کشورهای دانمارک و سوئد و در دهه 50 میلادی مطرح شد. البته برخی به مدرسه طبیعت، کودکستان طبیعت، مدرسه باران و خورشید یا مدرسه جنگل نیز میگویند. در ایران این مدارس با عنوان «مدرسه طبیعت» رایج هستند و نخستین آنها در مشهد راهاندازی شدهاست. عبدالحسین وهابزاده نخستین ایدهپرداز مدرسه طبیعت در ایران بودهاست. اما چرا این مدارس یکباره در مرکز توجه جهانیان قرار گرفتند؟ نخستین دلیل این است که پژوهشها نشان میدهد فعالیتهای کودکان در رابطه با طبیعت به حداقل رسیدهاست. برای مثال در ایالات متحده امریکا متوسط فعالیت کودکان در بیرون از خانه تنها «30دقیقه» است. این در حالی است که همین کودکان امریکایی روزانه به طور متوسط 7ساعت از زمان خود را در برابر صفحه نمایش تلویزیون و با بازیهای رایانهای میگذرانند. اما دلیل دیگری که مدارس طبیعت را توجیه میکند این است که کودکان به دلیل کمتحرکی با معضل چاقی روبهرو شدهاند. مدرسه طبیعت نوعی پویایی به کودک میبخشد و او را وادار به حرکت میکند. نرخ چاقی در کودکان هر روز در حال افزایش است و تنها یک راه برای مقابله با آن وجود دارد: «تحرک». البته عدم تحرک علاوه بر چاقی مشکلات دیگری مانند کندذهنی نیز برای کودک ایجاد میکند. کسانی که مدافع مدارس طبیعت هستند میگویند اندام کودکان هر روز بدشکلتر میشود و تحرکبخشی از طریق مدرسه طبیعت تنها راه مقابله با آن است. در مقابل نیز کسانیکه چندان موافق این مدارس نیستند و رابطه خوبی با محیطزیست ندارند، معتقدند راههای بسیاری برای تحرکبخشی به کودکان وجود دارد و الزامی به راهاندازی این مدارس نیست. به هر حال با وجود همه انتقادات، تعداد این مدارس هر روز بیشتر میشود و مورد استقبال افراد بسیاری قرار گرفتهاست. در تهران نیست بناست به زودی مدرسه طبیعت مانند مدرسههایی که در مشهد، اصفهان، شیراز و کرمانشاه وجود دارد، راهاندازی شود.
«طبیعت» گمشده کودکان
سازمانهایی وجود دارند که سعی دارند خیلی جدی و با دلایل علمی الزام احداث این مدارس را توجیه کنند. فدراسیون حیاتوحش جهانی یکی از آن سازمانهاست که در گزارشی در سال 2014 نوشتهاست: «فرزندان ما دچار مشکلات چاقی شدهاند و با استرس مستمر روبهرو هستند. همه اینها تنها یک دلیل دارد: آنها یک چیز ضروری و مهم را که نقشی مهم در سلامت و پیشرفتشان بازی میکرده، گم کردهاند و آن هم دنیای طبیعت است.» در گزارشهای این سازمان به صورت علمی ثابت شدهاست که سروکار داشتن با طبیعت به افزایش انضباط افراد و کاهش استرس آنها کمک خواهد کرد. فعالیتها و بازیهایی که کودکان در خارج از محیط مدرسه انجام میدهند باعث تقویت ذهنی و فیزیکی آنها میشود. علاوه بر آن فعالیت در زیر نور آفتاب، ویتامیندی را به قدر کافی به بدن آنها میرساند. البته سازمانهایی که به صورت سفتوسخت مدافع ساخت این نوع از مدارس هستند تا حدودی هم افراط میکنند و آن را در هر امری برای کودک موثر میدانند. برخی کارشناسان معتقدند مسائلی مانند خودکشی کودکان هم از این طریق کاهش پیدا میکند. اما مخالفان این جریان بر این باورند که این مسائل الزاماً متأثر از طبیعت نیست. به هر حال خلاصه همه گزارشها این است که فعالیت در فضای سبز میتواند به بهبود وضعیت فیزیکی و کاهش میزان استرس در کودک کمک کند. آنچه مسلم است این است که تماس و ارتباط مستقیم کودک با طبیعت باعث میشود بسیاری از مسائل طبیعی و زیستمحیطی را از نزدیک لمس و درک کند. اگر این کودکان در محیطی با تنوع گونههای زیستمحیطی قرار بگیرند، سطح دانش خود را از این طریق افزایش میدهند و آگاهی بیشتر از محیط زیست خود کسب میکنند.
این معلمهای نامحسوس
مدرسه طبیعت مانند مدارس ابتدایی یا کودکستانها زندان نیست، اما کودک در آن چندان هم آزاد نیست. در واقع از همینجاست که نقش تسهیلگر یا مربی پررنگ میشود. یک معلم خوب در مدرسه طبیعت کسی نیست که نگاه متفاوت یا چیزهای متفاوتی را به کودکان آموزش بدهد یا از آنها سوالاتی بپرسد. در مدرسه طبیعت، معلمی خوب و کاربلد است که میداند چه زمانی و به چه صورت باید کودک را در دل طبیعت رها کند. اغلب این تسهیلگران خودشان عاشق محیطزیست و طبیعت هستند و تلاش میکنند این عشق را از طریق لمس و بازی به کودک بیاموزند. کلاس درس آنها، جنگل یا باغی بزرگ است که گیاهان از در و دیوار آن بالا میروند و حیوانات در آن پرسه میزنند. این تسهیلگران گاهی در لباس یک محقق ظاهر میشوند و گاهی شکل یک همبازی را به خود میگیرند و با فنون مختلف کودک را وادار میکنند در محیط اطراف خود کنکاش و جستجو کند. آنها با فاصله از کودکان میایستند و گاهی به صورت نامحسوس آنها را زیر نظر میگیرند. کار آنها به نوعی مدیریت خطر نیز به شمار میآید؛ در حقیقت تسهیلگران مدرسه طبیعت امنیت کودک را به صورت قطعیتری تأمین میکنند تا کودک به حال خود در محیط باز رها نشده باشد. آنها کودکان را تشویق میکنند داخل گودال آب گلآلود بروند و کثیف شدن در آن را تجربه کنند. یکی از مهمترین کارهای تسهیلگر مدرسه طبیعت این است که برخی رویدادهای پیچیده طبیعی را به زبان کودکانه ترجمه میکند.
مدرسه جنگلی از آبنبات بهتره!
کودک از ساعات اولیه روز به دامان طبیعت میرود و از نزدیک مدرسه طبیعت را لمس میکند. محیطی که او قرار است آن را تجربه کند و در آن بیاموزد، برای خودش نامحدود و بیپایان به نظر میرسد. از صداها گرفته که گاهی جیکجیک گنجشکها و گاهی زوزه باد است تا رایحهها و بوهای جدید مثل عطر چوب بارانخورده یا دود چوبی که در آتش میسوزد، همه برای کودک تجربهای منحصربهفرد در مدرسه طبیعت است. کودکان قرار است در این مدرسه ابتدا با یکدیگر دیدار کنند و سپس دست به ماجراجویی در دل طبیعت بزنند. رفتهرفته برنامهها شکل میگیرد و سفر کودکان در دنیای طبیعت آغاز میشود. اما کودکان چطور در این مدارس میآموزند؟ محیطی که امنیت آن تنها توسط تسهیلگر تضمین میشود، چگونه میتواند جای مناسبی برای آموزش کودک باشد. تسهیلگران میگویند کودک در مدرسه طبیعت با روح کف دستها و پاهایش همهچیز را احساس و تجربه میکند. جیمز رافان یکی از این تسهیلگران در کولورادو میگوید: «برای کودک در مدرسه طبیعت، همهچیز ابتدا از قلبش عبور میکند و به سپس راه به مغزش پیدا میکند.» سطح درگیری این کودکان با طبیعت باید در وضعیت متعادلی باشد تا بتوانند به خوبی از آن یاد بگیرند. شاید این مدارس به ظاهر آزاد و طبیعی هستند اما نظام آموزشی که در آنها پیاده میشود باید تابع اصول خاصی باشد. در واقع رویکردهای مختلفی برای آموزش در این مدارس وجود دارد. رایجترین رویکرد این است که تسهیلگر باید با ابزار و روشهای خلاقانه ایدهها و نظریههای جدید را از ذهن کودک بیرون بکشد. شاید نخستین سوالی که تسهیلگران مدارس طبیعت پرسیده میشود این باشد: «وقتی رفتید بیرون چه کار میکنید؟» اما واقعیت این است که نمیتوان تمامی نقشهای معلم مدرسه طبیعت را به راحتی تشریح کرد. چیزهایی که در طبیعت رخ میدهد اغلب قابل پیشبینی نیست و به همین خاطر نمیتوان برنامهای منظم برای کلاسهای این مدرسه در نظر گرفت و اعلام کرد.
جستجوی عنوان انگلیسی مدرسه طبیعت در گوگل شما را با انبوهی از وبسایتهای این مدارس روبهرو میکند. از مدارس جنگلی ونکوور و کانادا گرفته تا مدارس طبیعت در امریکا و آسیا؛ خیلیها به این ایده محیطزیستی روی آوردهاند. البته این ایده نیز مانند بسیاری از دیگر فعالیتهای محیطزیستی با انتقاداتی همراه بودهاست. اما به نظر میرسد تعداد کارشناسانی که به اثرات مثبت این مدارس باور دارند، بیشتر است. به صورت کلی نقد چندانی در مورد مدارس طبیعت دیده نمیشود. اغلب انتقادات یا به جنبه افراطی مدافعان محیطزیست باز میگردد یا به عدم امنیت کودکان مربوط میشود. در مورد عدم امنیت تنها پاسخی که مدافعان این مدارس میدهند این است که تسهیلگران در تمامی لحاظ به صورت محسوس یا نامحسوس حضور خواهند داشت. اما در مورد مدافعان افراطی مثل بسیاری از رفتارهای افراطی دیگر، پاسخی وجود ندارد.