آفتاب زمستان مطبوع است و مناظر کوه و دشت و شهر دیدنی و زیباست؛ اما اینروزها خود خورشید هم در پس مه دود پنهان است، چه رسد به لذت از آفتابش. پدیده واژگونگی هوای سرد و آلودگی، اجازه رهایی از گازهای حبسشده زیر سرما را نمیدهد و باعث خفگی در هوای کلانشهر میشود. واژگونگی هوا که در روزهای بسیار سرد و بسیار گرم خود را در تهران و دیگر کلانشهرهای ایران نشان میدهد، از دست تقدیر و طبیعت سر بر نمیآورد، بلکه از مجموعه سیاستهای نادرست در قیمتگذاری و مصرف سوختهای فسیلی، حتی در مصرف گاز طبیعی که سبکترین مولکول این سوختها را دارد، ناشی میشود.
در اخبار آمده است که اینروزها بیشتر نیروگاهها و صنایع انرژیبر اجباراً به مصرف سوخت مازوت روی آوردهاند که حاوی گوگرد بالاست و ضریب کربن با شدت بالا هم دارد. مصرف این سوخت در نیروگاههای نزدیک شهرها، شهروندان را در مه دود خفگیآور محاصره کرده است.
بر این فاجعه بیفزاییم که موتورسیکلتها در این ایام بیشتر تردد را دارند که علاوه بر بینظمی، بیشترین گازهای خفگیآور را در شهر میپراکنند. در تهران از صبح علیالطلوع، نه البرز در شمال شهر دیده میشود و نه در سوی خاور برآمدن خورشید بر فراز دماوند باشکوه دیده میشود.
تازه پیشبینی هواشناسی برای هفته پیشرو حکایت از دماهای زیر صفر پیش از دمیدن آفتاب دارد که بدترشدن واژگونگی هوا و احتراز از تنفس را به همراه دارد! پرسش این است که چگونه ایرانی که دارنده بزرگترین ذخایر گازی جهان است و روزانه یک میلیارد مترمکعب سوخت نسبتاً پاک مصرف میکند، مجبور است برای جلوگیری از کمبود گاز، به مصرف انبوه مازوت روی آورد؟! این رویکرد در حالی رخ میدهد که اروپای صنعتی روزانه کمتر از این میزان گاز طبیعی به کار میگیرد و جلوی گسترش مصرف مازوت را گرفته است و در کاهش کاربری موتورهای درونسوز میکوشد و در سالهای اخیر از شدت مصرف انرژی کاسته و همزمان به افزایش مستمر تولید کالا و خدمات هم پرداخته است!
ریشه این فاجعه ایرانی، در مفتخواری و مفتخواهی سرمایههای بیننسلی، یعنی منابع نفت و گاز میهن نهفته است. حال آنکه بر اساس قواعد علم اقتصاد، نگهداری سرمایههای ملی، بزرگترین وظیفه دولت و ملت است و هیچ عدالتی از تضییع منابع و منافع ملی به دست نمیآید، بلکه به فرمایش امام علی (ع) از آن جز ظلم و جهل چیزی نمیزاید.
در یافتن راهحل این پدیده شوم و قابل پیشبینی و پیشگیری، نخست باید به پرسشهای زیر پاسخ دهیم:
1-چرا ثروتهای بیننسلی کشور را نسل حاضر، حتی به صورت بودجه سالانه، دود هوا میکند؟
2- چرا قانون بهینهسازی سوخت و حمایت از تولید را بوروکراتهای نفتی با تحمیل آییننامه خلاف متن قانون از کار انداختهاند؟
3- چرا مصرف انواع انرژی بر اثر تصمیمهای غیراقتصادی و سیاستهای کوتاهبینی، به تاراج منابع متعلق به نسلهای آینده تبدیل شده است؟ آیا این تضییع حقالناس نیامدگان نیست؟
4- چرا بهای فروش نفت و گاز در داخل کشور تبدیل به سرمایهگذاری و ایجاد اشتغال نمیشود و لاشه بودجههای سالانه همه آن را میبلعد؟! چندان که برخی عوامانه بر آوردن «پول نفت بر سر سفرهها» و نه از طریق گردش آن در تولید و اشتغال اصرار دارند؟
5- چرا بهای سوخت نیروگاهها در برقبها از مصرفکننده برق گرفته نمیشود؟ و چرا برخی معتقدند برقدزدی حلال است و معافکردن بخش عمدهای از شهروندان بخشی از اجرای عدالت اجتماعی است؟
6- چرا حتی هزینه حمل فراوردههای نفتی به جایگاههای توزیع سوخت و آوردن گاز به محل مصرف را باید از بیتالمال پرداخت؟ درحالیکه هزینه حمل پیاز و هندوانه را مصرفکننده میپردازد؟! ولی دارندگان اتومبیلهای خارجی چندمیلیاردتومانی هزینه حمل سوخت وسیله خود تا جایگاه بنزین را نمیپردازند؟
7- چرا هزینههای آلودگی محیطهای همگانی، در بهای سوخت مصرفی منظور نمیشوند؟
8- چرا موتورسیکلتهای بنزینی را با دوچرخه و سهچرخههای برقی تعویض نمیکنیم؟
9- چرا قانون توسعه انرژیهای پاک که میتواند روزهنگام برق وسایل نقلیه برقی را تأمین کند و از شدت مصرف گاز و مازوت بکاهد، اجرائی نمیشود؟
10- چرا کسانی که در تولید انرژیهای پاک سرمایهگذاری کردهاند، باید ورشکست شوند؟ ولی حتی در زمانی که ذخایر ارزی کشور را تصمیم به حراج دلار چهارهزارو 200 تومانی به باد داد، بازگشت سرمایههای داخلی و سرمایههای خارجی جذبشده و حمایت قانونی شده، منظور نشده که موجب آبروریزی برای اعتبار مالی کشور هم شده است؟
پاسخ به این چراها و چراهای دیگر در سیاستگذاریهایی است که فقط از منافع گروهی و رانتی دفاع میکند و دولتهای ما را اسیر این دیدگاهها کرده است. پیشنهاد میکنم پاسخهای فرهیختگان اقتصاد و انرژی را بهمثابه یک وظیفه ملی روزانه رصد کنیم و برای اجرای آنها زمان معین تعیین کنیم؛ آنهم نه به دست بوروکراتهایی که خالق فاجعه هستند.