پیش و پس از انقلاب 10 برنامه توسعهای تاکنون تدوین و اجرایی شدهاند اما هنوز که هنوز است این کشور توسعهیافته نیست؛ اما چرا؟ این پرسش همواره مطرح است که آیا ایران شرایط اجتماعی و پتانسیل لازم برای توسعه را ندارد؟ آیا برنامههای بدی تدوین شدهاند؟ آیا نقطه ضعف اصلی در حوزه اجرا بوده است؟ به گمان من مهمترین مشکل سد راه توسعه، چه در برنامههایی که پس از انقلاب اجرا شدهاند و چه در برنامههای پیش از انقلاب، «نظام تدبیر» کشور است؛ چرا که ایران حکمرانی خوب ندارد و این مهم ناشی از دلایل مختلفی است؛ دلایلی همچون سلامت سیستم، شفافیت، قابل پیشبینی بودن و مواردی از این دست، که متاسفانه هیچ کدامشان در نظام تدبیر کشور دیده نمیشود؛ مفهوم این سخن این است که ضروریترین موضوع کشور برای حل مشکل توسعه و گام برداشتن در راستای آن، اصلاح نظام تدبیر است.
واقعیت آن است که باید یک به یک همه شاخصههایی که برای یک حکمرانی خوب مورد نیاز است، بررسی شود تا نقاط ضعف و البته قوت دیده شود. سپس با برنامه و گام به گام یک نظام شفاف در کشور سازماندهی شود. این کار جزو وظایف تنها یک نهاد خاص نیست و به کل سیستم حکومتی بازمیگردد.
قوه مجریه، مقننه و قضاییه و مجموعه نظام باید این اصلاحات را بپذیرند. شاید این پرسش پیش بیاید که کدام نهاد باید متولی این امر شود تا یک سیستم کارآمد برای ساماندهی بحث توسعه در کشور شکل بگیرد؛ نکته آن است که دستگاه متولی در دولت، یعنی سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور باید به عنوان نهاد متولی توسعه در این امر پیشگام شود. هر چند خود قوه مجریه بخشی از نظام ناکارآمد موجود است اما متولی باید دستگاهی باشد که تاثیرگذار باشد. واقعیت آن است که بخش خصوصی نمیتواند متولی چنین موضوعی باشد؛ در یک نگاه کلیتر خود هم جزوی از همان نظام تدبیر ایران است. برای بهبود فضای کسب و کار نمیتوان همهچیز را به بخش خصوصی سپرد؛ چرا که مسائلی چون قوانین وجود دارد و بخش خصوصی نمیتواند یک تنه پیشروی همه اینها بایستد. البته باید قوای متعدد و دخیل در این امر در کنار یکدیگر جمع شوند و اگر تصمیم جدی باشد باید سازمان مدیریت یک شورای عالی تشکیل دهند و بخشهای مختلف را درگیر این مساله کنند. با مشارکت همه اینها میتوان چنین امری را تسهیل کرد. به طبع این میان اساتید و کارشناسان هم میتوانند نقش مهمی در شکلگیری فرآیند شفافسازی نظام تدبیر کشور بازی کنند. ایران نخستین کشور جهان نیست که با ناکارآمدی نظام تدبیر روبهرو است.
کشورهایی چون هنگکنگ، مالزی، کره جنوبی و فیلیپین مصادیق کشورهایی هستند که با ناکارآمدی نظام تدبیر و حکمرانی بد دست و پنجه نرم میکردند اما موفق شدند این مشکلات را کنار بگذارند و امروز به توسعه برسند. به گمان من اکنون کشور نیازمند آن است کاری را که ١٠ سال است عقب افتاده به سرانجام برساند. اکنون ما باید تامل کنیم تا روشن شود که برای رسیدن به اهداف آرمانی چشمانداز چه باید کرد. در گام نخست باید دید که نیاز است در اهداف آرمانی چشمانداز تجدید نظر شود یا خیر. هیچ ایرادی ندارد که یک بار دیگر با توجه به شرایط فعلی کشور در سطح داخلی و همچنین بینالمللی، بررسی دوبارهای از چشمانداز کشور انجام شود. این کاری است که در کشورهای دیگر هم انجام شده است. برای نمونه چند سال پیش و در میانه بحران جهانی اقتصاد، اتحادیه اروپا در چشماندازخود تجدیدنظر کرد. در نتیجه ایران باید یک جمعبندی و بررسی انجام دهد و اهداف سند چشمانداز را بازبینی کند تا روشن شود با توجه به شرایط بینالمللی و داخلی کشور چقدر نیاز به تغییر چشمانداز دارد.
مرحله بعدی تدوین استراتژیهای کلان برای رسیدن به این اهداف است. ما باید به این نتیجه برسیم که بدون استراتژیهای کلان و بلندمدت نمیتوانیم به اهداف سند چشمانداز ٢٠ ساله دست یابیم. مرحله سوم آن است که مشخص شود برای رسیدن به اهداف در قالب استراتژیها، در برنامههای بلندمدت و کوتاهمدت نقش دولت چیست و نقش بخش خصوصی کدام است؟ چه مقدار از نیازهای خود را میتوانیم در داخل تامین کنیم و چه مقدار را باید در سطح جهانی تامین کنیم. چه تعداد نیروی انسانی برای رسیدن به اهداف نیاز داریم و آیا اصلااین میزان نیرو داریم یا خیر؟ باید برای آموزش نیروی انسانی مورد نیاز برنامهریزی شود. به این ترتیب ما میتوانیم که در یک بازه زمانی ٢٠ ساله با بررسیهای همهجانبه به اهداف خود برسیم.