سالهاست در مورد کمآبی و خطر بروز بحران هشدار داده میشود؛ اما حل مشکل بحران محیطی- آبی از توان یک استاندار، یک وزیر یا دولت خارج است. محمدحسین کریمیپور، رئیس سابق کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی اتاق ایران میگوید: مرم هنوز صورتمسئله بحران را متوجه نشدهاند؛ اگرچه حل بحران نیاز به عزم ملی دارد.
بحران آب در ایران از چه زمانی شروعشده و این بحران چه مشخصهای دارد؟
ایران کشوری بیابانی است که بارش متوسط در پهنه آن ثلث متوسط جهانی و تعریق سهبرابر متوسط جهانی است. بدین ترتیب پتانسیل تأمین آب شیرین در کشور سالیانه در خوشبینانهترین محاسبات 110 میلیارد مترمکعب است. با یک معیار سردستی اگر کشوری بیش از 60 درصد این پتانسیل را صرف مصارف انسانی کند، عملاً بهاضافه برداشت، از سهم طبیعت پرداخته که سبب اختلال در چرخههای مهم طبیعی منجمله اختلال در پتانسیل تولید آب محیط میشود. یعنی اضافه برداشت میتواند مادر طبیعت را از افزایش آب بازدارد. برآورد پتانسیل تولید آب شیرین طبیعی که در دهه 50 شمسی حدود 130 میلیارد مترمکعب برآورد میشد در محاسبات اخیر وزارت نیرو سالیانه به 110 میلیارد مترمکعب کاهش یافت. حال سخن از 100 میلیمترمکعب میرود. درمورد غالب دشتهای ایران نیز اعداد و ارقام از کاهش کمیت و کیفیت مجموع آب برداشتی حکایت دارد. بحران آب بهمعنی کاهش قدرت تولید آب توسط بوم ایران و اضافه برداشت بشر رخ داده است. اما این همه بحران نیست. علاوه بر این فروپاشی ماشین طبیعت، ما در حال تولید مراکز بحرانی مهاجم هستیم؛ مثلاً دریاچه ارومیه یا تالابهای خشکیده تولیدکننده ریزگردها. مرگ دریاچه ارومیه میتواند باعث آزاد شدن چندصد میلیون تن ریزگردهای نمکی شود. پخش نمک در طبیعت کاری مثل انفجار اتمی میکند. قدرت باروی گیاهان و مراتع را از بین میبرد و طول عمر جمعیتهای حیوانی و انسانی را شدیداً کاهش میدهد. فاجعه مشابه در دریاچه اورال شوروی در دهه 50 میلادی بر اساس محاسبات دانشمندان روس تأثیر تخریبی زیستی معادل چند بمب هیروشیما داشت.
دریاچه ارومیه هم قدرت سونامی نمک قابل قیاس با اورال دارد؟
خبر بد آن استکه ذخیره نمک دریاچه ارومیه چند برابر اورال است؛ نواحی همجوار آن دهها برابر بیشتر از اورال جمعیت انسانی، حیوانی و گیاهی دارد. اگر دریاچه ارومیه به مرحله تهاجم برسد، خسارات وارده بهمراتب فراتر از فاجعه اورال است. عملاً مشابه یک جنگ تمامعیار اتمی است. با این تفاوت که بمب اتمی در کسری از ثانیه انرژی خود را آزاد میکند اما بمب نمک در طول سالها سبب مرگی به همان گستردگی اما با زمانی کند و تدریجی میشود.
آیا عملکرد دولت در نجات ارومیه مؤثر بود؟
اینکه دولت یازدهم مشکل را به رسمیت شناخت و یک مطالعه جدی برای تعریف مشکل و شناسایی راهحلها کرد، یکقدم به جلو است. اما اقدامات عملی هیچ تناسبی با عمق مشکل نداشت. مشکل ارومیه بزرگتر از آن است که زور وزارت نیرو به آن برسد. حل چنین معضل سنگین و چندجانبهای محتاج بسیج ملی جدی است، چیزی که اثری از آن دیده نمیشود. امسال بودجه قول دادهشده که تأمین نمیشد، میگویند در آخر سال تأمینشده اما من معتقدم این تحرکات ضعیف و گاهبهگاه نشان میدهد کشور با وضع فعلی از حل این مشکل ناتوان است.
بعد از بحران آب اصفهان، بحران کارون، ریزگردها، و ارومیه، بحران در کدام نقاط در انتظار سرزمین است؟
متأسفانه ربع قرن پیش رو، دوران دشوار تنبیه بشر ایرانی توسط طبیعت است. طبیعت صبور است و قدرت تحمل زیادی دارد. اما وقتی بشر خیرهسری و تجاوز را از حد بگذراند، خشم طبیعت کوبنده، سنگین و خونین است. فجایع زیستمحیطی بزرگترین دغدغه بشر ایرانی در ربع قرن پیش رو خواهد بود.
این روزها هجوم ریزگردها به خوزستان در تیتر اخبار قرارگرفته است؛ هجوم این ریزگردها به چه علتی گسترشیافته است؟
خوزستان آیینه تمامنمای ولنگاری و بیمسئولیتی مدیران ایرانی است. وضع زیستمحیطی این سرزمین کلکسیونی از نادانی و ناتوانی است. کارون که از طلوع خلقت بشر، شریان حیات و نور و نشاط بود، امروز بزرگترین کانال فاضلاب خاورمیانه است. فاضلاب صنعتی- شهری و پساب شیمیایی کشت و صنعتها بدون ملاحظه وارد آن میشود. بزرگترین کارخانه آبنمک تاریخ بشر یعنی سد گتوند با قدرت خیرهکننده مشغول شور کردن کارون و نمکزار کردن زمینهای کشاورزی مرغوب خوزستان است. سد گتوند مایه شرمساری است. پیمانکار و کارفرما بدون ملاحظه اصول اولیه مهندسی، محل سد را تغییر میدهند و مخزن سد میافتد روی یکی از بزرگترین سازندهای نمکی و آهکی جنوب ایران. در اوایل ساخت سد، موضوع کشف میشود اما هیچ وزیری جرئت توقف عملیات را ندارد. سد در فضایی از بلاهت و بیمسئولیتی در سه دولت ساخته، تکمیل و آبگیری میشود. هنوز هم وزیری پیدا نمیشود جرئت کند آن را از چرخه خارج کند.
اما گفته میشود منشأ بزرگترین کانونهای ریزگرد در سوریه و عراق است؟
بله! علت اصلی این مسئله طرحهای بلندپروازانه ترکیه برای مهار آبهای سرچشمه دجله و فرات، خارج از حدود قوانین بینالمللی و بدون رعایت حق تاریخی پایین است، بالاخص سهم آب طبیعت است. ترکها در سی سال گذشته، سر فرصت و باحوصله از فضای ناآرام سیاسی عراق و سوریه بهره برده و عملاً 30 میلیارد مترمکعب از 85 میلیارد مترمکعب ورودی دجله و فرات را دزدیدهاند. بین ترتیب عملاً سهم آب تالابهای گسترده حاشیه این دو رود باستانی قطع و این تالابها به زمینهای خشک مملو از رسوبات ریزدانه تبدیلشده که منبع بیپایان ریزگردهای مهاجم بهسوی شرق است تبدیلشده است. سونامی ریزگردها تازه آغازشده؛ هرسال به تعداد روزهای غلبه این سونامی و غلظت آلودگی افزوده میشود. به گمان من در غرب، جنوب غرب و مرکز ایران، ریزگردها مهمترین منبع کاهش استاندارد زندگی بشر خواهد بود. بسیاری از دستاوردهای هشتاد سال توسعه ایران در گسترش برق، آب سالم، بهداشت و درمان و تغذیه که سبب افزایش طول عمر انسان شده، در دو دهه کمآبی در آتش هجوم ریزگردها به باد خواهد رفت. حاکمیت ایران و دیپلماسی ایرانی در تمام این سالها در قبال توسعهطلبی فراگیر ترکها ساکت بود. حتی وقتی ما در این باب سخن میگفتیم، تذکر و اخطار میگرفتیم.
سهم حاکمیت در فروپاشی زیستبوم ایرانی چقدر است؟
من بزرگترین وزن را به حکمرانی بد میدهم. دیدگاه سوسیالیستی به منابع محدود آب در ایران بهعنوان یک منبع خیریه و بیپایان توزیع ثروت، مداخله مخرب در قوانین عرفی حیاتی ایرانی- اسلامی، قانونیسازی دستاندازی و تجاوزات توسط مجلس بخشی از عملکرد نامناسب حاکمیت است. تداوم این وضع ممکن نیست.
پس چه باید کرد؟
پاسخ به آن پرسش دشوار است؛ گمان میکنم اتفاق باید درون مردم رخ دهد. حاکمیت ایرانی گرفتارتر از آن است که حوصله و توانایی مدیریت مسائل دشوار و چندبعدی مثل «بحران زیستمحیطی-آبی» حاکم بر کشور را داشته باشد. مردم باید آگاه شوند و مطالبه کنند. چیزی که امروز در اهواز میبینیم بدون تردید محرک سیاسی دارد. اما بستر موضوع دارای برکت است: مطالبه زیستمحیطی از حاکمیت. مردم باید دریابند کشور، شهر و دیارشان دارد پتانسیل زیستن را از کف میدهد. روزی که مردم صورتمسئله را بهدرستی دریابند و مطالبه جدی داشته باشند، روز 1/1/1 درحرکت بهسوی حل مسئله است. باز هم میگویم حل مشکل از توان یک استاندار، یک وزیر یا دولت خارج است. حل این بحران نیازمند عزم ملی است؛ چیزی که فعلاً در افق دیده نمیشود.