ساعت پنج صبح است؛ هوا کاملاً تاریک؛ نم نمک میرود که گرگ و میش شود. آقای نون از اتاقک پشت غرفه بیرون میآید و مشغول چیدن بارهای میوه میشود. کارتنها و جعبهها که شب خالی شدهاند، بایستی قبل طلوع آفتاب چیده شوند.
این آغاز یک روز کاری در یکی از میادین میوه و ترهبار تهران است. روزی که از ساعت پنج صبح شروع میشود و تا نیمههای شب ادامه دارد. کارگرانی که تهچهرهشان از خستگی فریاد میزند، خوابآلود دست به کار میشوند و میوهها و سبزیجات را کنار هم میچینند؛ اواخر زمستان است، میوهها و سبزیجات زمستانی در سرمای سر صبح تهران؛ کامیونها به نشانه شروع روز از دور نفیر میکشند و سیب، نارنگی، کرفس و کاهو در غرفهها چیده میشوند؛ آماده عرضه به بازار، آماده برچیدن و تلنبار شدن در کیسههای خرید مردم.
اما قصه آقای نون در همین جا آغاز نشده است. فولاد زاگرس که تعطیل شد، آقای نون چند وقتی در قروه ماند؛ حقوق بیکاری گرفت و مثل خیلیهای دیگر منتظر ماند که شاید دوباره گشایشی حاصل شود و کارخانه رونق بگیرد. بعد از نزدیک به دو سال راهی تهران شد؛ خیلی از هم ولایتیهاش در میدانهای میوه و تره بار در گوشه و کنار تهران مشغول بودند و او فکر میکرد شاید کارگری در این میادین، راه حلی باشد برای گذران زندگی، برای امرار معاش خانوادهای که مجبور شدند در کردستان بمانند و چشم انتظاری بکشند.
دلش نمیخواست به تهران بیاید؛ نمیخواست از سالها سابقه کار صنعتی چشم بپوشد و کارگر روزمزد و فصلی باشد. دلش پیش کارخانه فولاد جامانده بود؛ پیش کورههای ذوب و خطوط تولید ورقهای آهن.
جرات نداریم اسم بیمه را بیاوریم
حالا چندماهی است که تهران است؛ در پایتخت جاگیر شده و مشغول کاری است که از شرایطش به هیچ وجه راضی نیست:
«اینجا ساعت کاری مشخصی نداریم، گاهی نیمه شب تا صبح بارها را میچینیم، بعد چند ساعت استراحت میکنیم و باز تا هشت شب کار میکنیم؛ حقوق و مزایای چندانی هم نداریم؛ هفتگی به ما پرداخت میکنند؛ از مرخصی و بیمه هم خبری نیست؛ جرئت نداریم اسم بیمه را بیاوریم، اگر درخواست بیمه کنیم، میگویند بفرمایید خوش آمدید...»
آقای نون شبها را پشت همان غرفهای که کار میکند، به همراه کارگران دیگر میخوابد؛ ماههاست که خانوادهاش را ندیده و فقط هفته به هفته مقداری پول ناچیز به حساب آنها در قروه واریز میکند.
کارگری که سالها سابقه کار فنی و تخصصی و سابقه بیمه داشته، حالا در شرایطی به سر میبرد که مهارتها و تخصصهایش بلااستفاده مانده و به قول خودش این شغل نیم بند، کمی بهتر از بیکاری است و از ناچاری است که تن به این خواری داده است.
و اما قصه پرغصه فولاد زاگرس: شرکت فولاد زاگرس به موجب مجمع فوق العادهای که در اسفند ماه ۹۲ توسط سهامداران عمده این شرکت شامل صندوق بازنشستگی کشوری، صندوق بازنشستگی کارکنان فولاد و سازمان تأمین اجتماعی برگزار شد، منحل اعلام گردید. بعد از این انحلال، کارگران بارها تجمع برگزار کردند، نامهنگاری کردند، حتی به تهران آمدند و با مقامات مسئول دیدار کردند، اما هیچ کدام از اینها به نتیجه نرسید و قفلی که بر سردر کارخانه زده بودند، به هیچ وجه من الوجوه باز نشد.
خیلی از بیکارشدهها حالا دستفروشی میکنند
«احمد امینی» نماینده این کارگران بیکارشده است؛ او میگوید وضعیت آنها که رفتند تهران بازهم بهتر از خیلیها است؛ خیلی از بیکارشدهها حالا دستفروشی میکنند؛ گوشهکنار شهرهای کردستان بساط پهن کردهاند و خرتوپرت میفروشند؛ این سرنوشتی است که بهناچار نصیبشان شده، وقتی کار خودت نباشد و مبلغ ناچیز مقرری بیمه بیکاری هم کفاف ندهد، چارهای نداری جز اینکه تن بدهی.
چند وقت پیش در دیماه 95، خبر ایجاد زنجیره فولاد در قروه کردستان منتشر شد؛ این خبر کارگران بیکار فولاد قروه را بازهم بیشتر نگران کرد؛ چراکه ایجاد این زنجیره، میتواند به این معنا باشد که قرار نیست فولاد قروه دوباره راهاندازی شود. کارگران میگویند: تصمیم به تأسیس یک کارخانه فولاد جدید در قروه نگرانکننده است؛ چراکه فولاد زاگرس و تأسیسات آن چند سال است که بلااستفاده مانده و ۴۰۰ کارگر متخصص آن بیکار هستند. این کارگران بابیان اینکه بهتر است مسئولان بهجای مکانیابی و ایجاد اشتغال در یک نقطه جدید، فکری به حال کارگرانی بکنند که باوجود تخصص، از بیمه بیکاری استفاده میکنند و تخصصشان بدون استفاده مانده است؛ گفتند: اگر قرار است چند سال طول بکشد تا تأسیسات جدید راهاندازی شود، چرا از ظرفیتهای بیکارمانده فولاد زاگرس استفاده نمیشود.
در همین رابطه، محمد دره رزمی، رئیس سازمان صنعت و معدن استان کردستان گفت: تأسیس زنجیره فولاد در کردستان، تصمیم وزارت صنعت و معدن است و در سال ۹۳، مصوب شده است. ایجاد این زنجیره فولاد، فقط مربوط به قروه نیست، بلکه قرار است، در سقز، بیجار و قروه تأسیس شود. دره رزمی در پاسخ به این پرسش که چرا فولاد زاگرس دوباره راهاندازی نمیشود؛ گفت: یکی از آلترناتیوها همین فولاد زاگرس است و احتمال دارد در قروه همین مجموعه را برای راهاندازی انتخاب کنیم. رئیس سازمان صنعت و معدن در ارتباط با نگرانی کارگران بیکار شده فولاد زاگرس گفت: از نظر قانونی هیچ تعهدی الزام آوری برای جذب این کارگران وجود ندارد. این ۴۰۰ نفر با مجموعهای همکاری میکردند که مجموعه تعطیل شده و آنها تسویه حساب کردهاند؛ لذا تعهدی برای استخدام مجدد آنها نیست. البته استفاده از تجربه آنها میتواند مفید باشد.
حالا سؤال اصلی این جاست که در کجای جهان، این حجم انبوه تخصص را معطل به حال خود رها میکنند و به سراغ طرحهای جدید میروند. مگر نیروی انسانی آن هم از نوع متخصص صنعتی، بالاترین سرمایه یک کشور نیست، پس چرا باید کارگران فولاد زاگرس بدون هیچ امیدی به آینده به مشاغل غیر رسمی روی بیاورند و نصیبشان از سالها کار و تلاش متعهدانه، بیکاری و دستفروشی باشد؟
آخر گفتگو آقای نون میگوید: روزی اتفاقی یکی از مدیران کارخانه فولاد زاگرس را در تره باری که کار میکنم، دیدم، مرا شناخت، با لبخندی که بوی یک آشنایی خیلی دور میداد، گفت: چه بهتر که آمدی پایتخت، امیدی نیست به کارخانه...