اقدامات چند کشور عربی علیه قطر سابقه طولانی دارد اما سفر اخیر ترامپ به منطقه بود که آتش این اختلافها را شعلهورتر کرد. پس از سفر دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا به عربستان، کشورهای عربی و در راس آنها عربستان و امارات با چراغ سبز او، اقدامات خود علیه قطر را آغاز کردند. این اقدامات به دو دلیل صورت میگیرد؛ دلیل اول به حمایت قطر از اخوانالمسلمین بازمیگردد.
قطر حامی اخوان است؛ درحالیکه مصر و امارات، اخوانالمسلمین را شیطان بزرگ میدانند. عربستان نیز با اخوانالمسلمین زاویه جدی دارد؛ چراکه حکومت عربستان ریشه در تفکرات سلفی داشته و اندیشههای اخوانالمسلمین در رقابت با افکار سلفی از مواضع مدرنتر و مترقیتری برخوردار است. این موضوع باعث نگرانی حاکمیت عربستان و چند کشور عربی شده است. به همین سبب با محکوم کردن قطر به حمایت از تروریسم، سعی دارند با یکی از بزرگترین حامیان اخوانالمسلمین مقابله کنند.
مهمترین ادعای عربستان، حمایت قطر از اخوانالمسلمین بهعنوان یک گروه تروریستی است که البته با نگاهی واقعبینانه میتوان دید که حمایت از تروریسم، جرم مشترک همه این کشورهاست. عربستان خود پایهگذار تروریسم در منطقه بود که با طالبان آغاز شد و با القاعده و داعش نیز تاکنون ادامه داشته است؛ بنابراین عربستان به لحاظ فکری، اقتصادی و نظامی حامی اصلی تروریستها بوده و اینکه عربستان دولتی را به حمایت از تروریسم متهم میکند، یک طنز سیاسی است.
نکته جالبتر اما رفتار حاکمان غربی است، زیرا مسوولیت حملات تروریستی در شهرهای مختلف اروپا را داعش برعهده میگیرد، اما در مقابل ترزا می، نخستوزیر انگلیس به عربستان سفر میکند و علیه ایران سخن میگوید؛ درحالیکه منشا تمام این ناامنیها در کشورهای اروپایی، سیاستهای عربستان است.
همچنین یکی دیگر از دلایل نارضایتی عربستان از قطر نیز ریشه در عدم حمایت از سیاستهای ضدایرانی عربستان دارد؛ زیرا این کشور همچون امارات و بحرین آنگونه که باید برای مقابله با ایران از عربستان پیروی نمیکند. البته برخی کشورهای عربی همچون عمان و کویت نیز از سیاستهای عربستان علیه ایران پیروی نکردهاند، اما قطر بهدلیل سابقه اختلافات، همواره با عربستان مقابله کرده است. در مقابل، عربستان نیز قطر را کوچکتر از آن میبیند که در مقابل سیاستهای منطقهای عربستان بایستد.
در این بین رویکرد شخص رئیسجمهور آمریکا به منطقه خاورمیانه عامل اصلی چراغ سبز آمریکا برای اقدامات علیه قطر است؛ چراکه شخصیت تاجرمسلک ترامپ سعی در جذب منابع حاصل از درآمد نفت کشورهای عربی دارد. انعقاد قرارداد 400 میلیارد دلاری با عربستان در واقع هزینهای بود که کشورهای عربی بابت تامین امنیت خود پرداخت کردند و ازسوی دیگر آمریکا سعی در جذب سرمایههای موجود در صندوقهای ذخیره کشورهای عربی دارد. در این راستا موضوع ناتوی عربی مطرح میشود که با ائتلاف آمریکا و جهان عرب بهوجود خواهد آمد و بهانهای برای جذب سرمایه منطقه توسط آمریکا است. در این بین، عربستان بهصورت کامل در این دام افتاد و هماکنون نیز بهنظر میرسد سرمایههای قطر و امارات اهداف بعدی آمریکا خواهند بود. طبیعتا برای اجرای چنین سیاستی موضوع ناتوی عربی موضوعیت پیدا میکند؛ اما این پیمان صرفا به معنی فروش اسلحههای آمریکایی به این کشورها بوده و این کشورها باید با پرداخت هزینههای فراوان، امنیت خود را تامین کنند.
در این بین ایران نباید بهصورت جدی وارد معرکه شود. درخواست ایران برای حلوفصل اختلافات با گفتوگو و مذاکره کفایت میکند و ورود بیشتر ایران مشخص نیست که چه نتایجی در بر داشته باشد.
وقتی سرمایهگذاریها و بودجه کشورهای منطقه صرف رقابتهای تسلیحاتی شود، توسعه اقتصادی و پیشرفتهای تکنولوژیک با موانع جدی روبهرو خواهد بود. این سیاستها سرنوشتی جز فروپاشی را برای این کشورها در بر نخواهد داشت. همانطور که یکی از دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سرمایهگذاری بیش از حد در مسائل نظامی و عقب ماندگی در توسعه اقتصادی بود، کشورهای عربی نیز اگر به رقابتهای تسلیحاتی خود ادامه دهند از توسعه اقتصادی باز میمانند و دچار سرنوشتی شبیه شوروی سابق خواهند شد.
از سوی دیگر سیاستهای کشورهای عربی در رقابتهای تسلیحاتی بر رویکردهای سیاسی و توسعه اقتصادی ایران بیتاثیر نیست و ایران نیز باید سعی کند مواضع خود را تقویت کند که در حال حاضر نیز این روند همچنان ادامه دارد. اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که ایران بهعنوان یک کشور مستقل امنیت خود را مدیون آمریکا و سلاح آمریکایی نیست. امنیت ایران به کمک مردم و مشارکت آنان و فرآیندهای دموکراتیک چون انتخابات تامین میشود و نیازی به خرید تسلیحاتی همچون عربستان ندارد و ایران استراتژی دفاعی و امنیتی خود را در چارچوب سیاستهای خود دنبال میکند.