طی سه دهه گذشته بهصورت فزآیندهای در ادبیات اقتصاد سیاسی بینالمللی سخن از توانایی خارقالعاده مسئولان ایران در از دست دادن بهترین فرصتها و حاشیه روی و بیاعتنایی به الزامات بایده اداره اقتصاد ملی بر اساس مجموعه موازین و اصولی است که با عنوان دانش توسعه صورتبندی تاریخی، مفهومی و نظری شده است.
با کمال تأسف طی این سه دهه شواهد پرشماری از این قضیه وجود دارد، به خاطر دارم که چند سال پیش که به دلایل مشخصی از منظر اقتصاد سیاسی امریکا یک جنبش اجتماعی به نسبت گسترده با عنوان جنبش وال استریت فعال شد کسانی در ایران آنچنان ذوق زده شدند که به پایکوبی، جشن و سرور پرداختند و حتی در بعضی از تریبونهای بسیار ویژه جمهوری اسلامی، جنبش وال استریت را از علائم ظهور، تلقی کردند و به مردم وعده دادند که امریکا بزودی فرو خواهد پاشید.
در آن زمان از موضع مسئولیت کارشناسی و شرافت حرفهای، اخلاقی و درکی که از بایدههای توسعه ملی دارم و این طرز تلقیها را از بیخ و بُن با همه آنها مغایر میدانم مقالهای را منتشر کردم که بازتاب نسبتاً گستردهای داشت.
در آن مقاله بر چند نکته تمرکز کردم؛ نکته اول این بود که با استناد به مطالعات بسیار با کیفیتی که توسط سازمانهای اقتصادی بینالمللی صورت گرفته بود و نشان میداد که در فاصله سالهای ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۴ اقتصاددانها و مدیریت اقتصادی امریکا توانستهاند ۱۲۴ بحران را پشت سر بگذارند، به آنها گفتم به اعتبار ویژگیهای خاص نظامهای آموزشی، پژوهشی، سیاسی و اجتماعی آن کشور این تجربهها در ذخیره دانایی آنها انباشته میشود و بنابراین آنها به اعتبار تبحری که در مواجهه با بحرانهای اقتصادی دارند قطعاً بحران وال استریت را هم پشت سر خواهند گذاشت و همه آن چیزهایی که در ذهنیت افراد دلسوز و اما فاقد صلاحیتهای علمی میگذارد و اعلام جشن و پایکوبی میکنند بیاعتبار است.
نکته دوم که در آن مقاله مورد اشاره قرار گرفت این بود که در اصول اگر قرار باشد که از سقوط یک ابرقدرت، آبی برای اقتصاد و جامعه ما گرم شود به دلایل ایدئولوژیک و ژئواستراتژیک سقوط اتحاد جماهیر شوروی به مراتب برای ما دلچسبتر و مهمتر از سقوط ایالات متحده امریکا میتوانست باشد.
در آن مقاله از شادمانی کنندگان به مناسبت گرفتاری در امریکا پرسیدم که اگر امکان دارد برای ما توضیح دهند که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا به آن روز، کدام یک از سیاستهای غلط تجاری پولی، مالی، ارزی و صنعتی ما اصلاح شده است و از آنها خواسته شده بود به جای آنکه دل به عناصر بیرونی و حوادث خارج از اختیار ما بندند کمر همت برای بسیج ظرفیتهای دارایی کشور ببندند و خرد را جایگزین ویژگیهای خرد ستیزانه یا مشوق بیخردی قرار دهند، علم را در فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع فصلالخطاب کنند و یک برنامه اندیشیده راهگشا برای کشور تدارک ببینند.
از آن زمان تا به امروز با کمال تأسف باید بگوییم شیوه مورد علاقه شایعهپراکنان، خرد ستیزان و بیاعتنایی آنان به برنامه اصولی راهگشا تسلط بیشتری پیدا کرده است و شاید یکی از علائم و نشانههای اینکه تا این اندازه ما خود را وابسته به عطسه و سرفه دیگران میکنیم به این مسأله حیاتی برمیگردد که ما خطاهای بسیار راهبردی در تنزل بخشی به منزلت خرد و دانایی در برنامهریزی مرتکب شدهایم و تا زمانیکه آنها را اصلاح نکنیم در بر همان پاشنه خواهد چرخید که دائماً بحرانها، آشفتگیها و نارساییهای بیشتری تولید خواهد کرد.
ما در این زمان هم اگر خدایی ناکرده به چنین امیدهایی وقت تلف کرده ایم، هر لحظهای زودتر این اتلاف فرصتها و فرصت سوزیها را کنار بگذاریم و در مسیر عقلایی طراحی برنامههای راهگشای توسعه قرار بگیریم، کشور زودتر به فرجام خواهد رسید.
اگر کسانی اهل پژوهش و تحقیق عالمانه برای فهم امور مبتلابه ایران هستند کافی است که متون بسیار مهمی که طی همین چند سال اخیر از سوی تحریمکنندگان ایران، انتشار شده را نگاه کنند تا به وضوح ببینند که کانون اصلی انگیزش آنها برای بهرهگیری از ابزار تحریم، احساس آسیب پذیریهای شدیدی است که در اقتصاد ایران به خاطر سوء تدبیر، فسادها، ناتوانیها، سفله پروریها و تملق گستریها، صورت گرفته است.
آنها در واقع از آبی که خودمان گل آلود و اقتصاد ملی را آسیبپذیر کردهایم بهرهبرداری میکنند، لااقل طی یک سال گذشته به شخصه بیش از ۱۵ بار با استناد به شواهد و استدلالهایی غیرقابل خدشه، گفتهام که رفع تحریمها بیش از هر عاملی تابع تلاشهای خرد ورزانه مبتنی بر برنامه مؤثر ما برای رفع آسیب پذیریها است و هرگاه آنها احساس کنند که این تحریمها مشوق بسته عقلانیت و کاربست خرد در اداره امور ما شده است، قطعاً آنها تحریمها را بر طرف خواهند کرد چون فکر میکنند در واقع به ما پاس گل دادهاند.
آنچه که امروز بهعنوان امیدآفرینی در باب اینکه تغییری در حزب حاکم بر امریکا اتفاق بیفتد و آثاری بر نرخ ارز ما بگذارد یکی از غم انگیزترین و تحقیرآمیزترین تلقیهایی است که نسبت به جامعه علمی ما روا داشته میشود.
بدون تردید شوکهای برونزا چه سیاسی و چه اقتصادی آثار فوری و کوتاه مدتی بر سرنوشت ما خواهد داشت اما مسأله اساسی این است که پایداری نظم اقتصادی تابع خرد به کار بسته شده در فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع است و اگر چنین چیزی هم اتفاق بیفتد در غیاب یک برنامه راهگشا قطعاً کوتاهمدت خواهد بود و قطعاً دوباره با استمرار سیاستهای غیر مبتنی بر علم و خرد و دانایی و اینکه این سیاستها عمدتاً مشوق رانت، ربا و فساد هستند تا مشوق کار و تلاش خرد ورزانه و مبتنی بر برنامه، بنابراین افتهای ناپایدار کوتاه مدت تا زمانی که سیاستهای ما این گونه استمرار داشته باشد بسرعت بر خواهد گشت.
بنابراین از موضوع صمیمیت و خضوع به مسئولان گرامی کشور توصیه میکنم، دل به چنین چیزهایی نبندند و با مبانی و اصول شناخته شده در زمینه برنامهریزی برای ساخت توسعهنیافته رانتی کمر همت ببندند و همچنین بیاعتمادی اصحاب خرد و تولیدکنندگان را که ناشی از سیاستگذاریهای اقتصادی نابخردانه است، حل و فصل کنند و از سویی اعتماد مردم را برگردانند و راه را برای این باز کنند که کانون اصلی درآمدهای دولت از مالیاتگیری از فعالیتهای خرد ورزانه مبتنی بر تولید فناورانه باشد نه به شیوه کنونی که مالیاتهای تورمی شکنندگی آور به مردم و تولیدکنندگان تحمیل میشود و رانتخوارها، رباخوارها و دلالها افزایش ثروت پیدا میکنند. راه نجات ما از این مسیر میگذرد و امیدوارم مسئولان گرامی کشور هر چه سریعتر به این راه برگردند.