برای اینکه هر بازاری را بررسی کنیم، قطعا باید سمت عرضه و تقاضا مورد توجه باشد؛ اتفاقی که در دهههای اخیر رخ داده، این است که رشد عرضه نیروی کار در کشور کمشده چراکه از اواخر دهه هفتاد رشد جمعیت کاهش یافته و آثار کاهش رشد جمعیت با یک وقفه ۱۵ تا ۲۰ ساله در بازار کار نیز بروز پیدا میکند.
موضوع دیگری که به کاهش عرضه نیروی کار منجر شده، پایین بودن «نرخ مشارکت» است، به این معنا که از جمعیت ۱۵ ساله و بیشتر که گروه سنی مورد بررسی برای ورود به بازار کار است، تعداد کمی وارد بازار کار میشوند. براساس آمارهای ارائه شده از وضعیت نیروی کار، از هر ۱۰۰ نفر جوان در سن کار، ۴۰ نفر و حتی در بهار امسال بهدلیل شیوع ویروس کرونا از هر ۱۰۰ نفر حدود ۳۷ نفر به بازار کار وارد شدند. بنابراین، «رشد» عرضه نیروی کار در کشور ما خیلی زیاد نیست؛ در بین کشورهای منطقه هم ایران یکی از پایین ترین نرخهای رشد را دارد. از دیگر عوامل محدود شدن عرضه نیروی کار در کشور، مهاجرت نیروی کار جوان و تحصیلکرده است که در سالهای گذشته براساس برآوردهای صورت گرفته سالانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفر به قصد اشتغال یا تحصیل از کشور خارج شدند. آنچه در کل میتوان بهعنوان یک موضوع جدی از آن یاد کرد، این است که عرضه نیروی کار در ایران پایین است. اما مشکل اصلی اشتغال کشور در طرف «تقاضا» است، بدون تردید در ایران و بسیاری از کشورهای دنیا، مشکل اصلی بازار کار، کمبود تقاضا برای نیروی کار است؛ به این معنا که بنگاهها به اندازه کافی فرصتهای شغلی ایجاد نمیکنند. در ایران این مساله بسیار جدی است. واضح است که برای ایجاد فرصتهای شغلی سرمایهگذاری لازم است تا ظرفیت بنگاهها برای جذب نیروی کار افزایش یابد. اما در ایران، سرمایهگذاری برای ایجاد فرصتهای شغلی پایدار کافی نیست.
بنابراین تصویر کلان بازار کار ما «کمبود تقاضا» است. در عین حال باید یک تفاوت جدی بین گروههای مختلف نیروی کار قائل شد. هرچند تقاضای نیروی کار کمتر از عرضه است؛ ولی این وضعیت برای تمامی گروههای سنی یکسان نیست. دو گروه از این اصل مستثنی هستند؛ نخست نیروی کار کمسواد و بیسواد است. برای این گروه مشکل کمبود تقاضا وجود ندارد. نرخ بیکاری در بین گروه کمسواد و بیسواد حدود دو درصد است که نرخ بسیار پایینی است. گروه دیگری که وضعیت بازار کار متفاوتی دارد، نیروی کار بسیار ماهر و دارای مهارتهای ممتاز است. این گروه نیز به ندرت بیکار میمانند. بنابراین این دو گروه (افراد کممهارت و کمسواد و گروه ماهر) وضعیت اشتغال خوبی دارند.
بخش بزرگی از نیروی کار ما در گروه فارغالتحصیلان دانشگاهی هستند که بیشترین چالش اشتغال ما مربوط به این اقشار است که از یکسو دارای تحصیلات هستند و از سوی دیگر عموما مهارتهای مورد نیاز بازار کار را ندارند. نرخ بیکاری این گروه به بیش از ۲۰ درصد و در میان زنان تحصیلکرده حتی به ۴۰ درصد هم میرسد.
اما ماجرای دهه شصتیها در بازار کار ایران به این دلیل متفاوت است که در این دهه رشد سریع جمعیت را داشتیم که در تاریخ ایران بیسابقه بود و علل مختلفی دارد. ایران در دهه ۱۳۴۰ با رشد بالای جمعیت مواجه بود و پس از آن سیاستهای کنترل جمعیت اعمال و رشد جمعیت کم شد. این دهه چهلیها در دهه شصت به سن ازدواج و تشکیل خانواده رسیدند و این موضوع در کنار سیاستهای مشوق رشد جمعیت، به یک انفجار جمعیتی در این دهه منجر شد. به همین جهت، در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، خیل عظیمی از جوانان وارد بازار کار شدند؛ در شرایطی که اقتصاد ایران دوران بلندمدت جنگ را پشتسر گذاشته و وارد دوران سازندگی شده بود. از نیمه دهه هفتاد، نیروی جوان دهه شصتی وارد بازار کار شدند و اتفاقی که از نیمه دهه هفتاد رخ داد، رشد تعداد دانشجویان بود و ترغیب به ادامه تحصیل، باعث به تعویق افتادن ورود دهه شصتیها به بازار کار شد و در دهه هشتاد که زمان ورود دهه شصتیها به بازار کار بود، نرخ بیکاری جوانان به نحو چشمگیری افزایش یافت و حتی بیکاری جوانان در سال ۸۵ از دوران جنگ، یعنی سال ۶۵ هم بدتر شد. پس رشد عرضه نیروی کار بهدلیل رشد سریع جمعیت در دهه شصت بهشدت بالا رفت و توان اقتصادی ایران برای ایجاد فرصتهای شغلی جدید کافی نبود. از سوی دیگر، تقاضا برای ورود به دانشگاه و تحصیلات تکمیلی بیشتر شد؛ ضمن اینکه جوانان هم احساس میکردند جستوجوی شغل برای آنها دشوار است و به دانشگاه پناه بردند تا در آینده بتوانند فرصت شغلی بهتری به دست آوردند.
اما درخصوص پیامد سیاستهای بازار کار باید گفت که تاثیر این سیاستها کاملا به وضعیت اقتصادی وابسته است. هدف از اجرای سیاستهای بازار کار افزایش فرصتهای شغلی جدید است. رفع موانع پیشروی سرمایهگذاری نیز از عواملی است که بر اشتغال تاثیر میگذارد. سیاستهای بازار کار در شرایط متفاوت، نتایج مختلفی دارند. باید تکرار کنم که مشکل اصلی در بازار کار، بدونتردید کمبود تقاضا است، یعنی در بنگاهها فرصت شغلی زیادی وجود ندارد. زمانی که ظرفیت تولید یک بنگاه پایین و ریسک سرمایهگذاری زیاد است، تجارت روی ریل خود قرار ندارد و بنگاه قادر به نوسازی تجهیزات فرسوده نیست؛ طبیعتا امکان جذب نیروی کار وجود ندارد.
ضمن اینکه نقش و تاثیر منفی قابلتوجه کرونا را نباید در این برهه نادیده گرفت؛ مشاغل خدماتی بهشدت تحتتاثیر قرار گرفتهاند و آیندهای هم برای پایان این دوران متصور نیستیم. هر چند که امیدواریم در سال آینده این بحران فروکش کند، اما مشکلی که در بازار کار وجود دارد، عدم پویایی اقتصاد ایران است. اگر چرخهای اقتصاد به حرکت در نیاید، سالهای سختی پیشرو خواهیم داشت. در شرایط تداوم رکود تورمی، فرصتهای شغلی آب میروند و کیفیت کار و اشتغال بهشدت افت میکند. اگر این شرایط ادامه یابد، اشتغال غیررسمی گستردهتر، نرخ بیکاری بالاتر و دستمزدهای واقعی پایینتر را شاهد خواهیم بود. امیدواریم این وضع تا ۵ سال آینده تغییر کند که این میسر نمیشود جز با تحول در اقتصاد ایران. درباره ورود متولدین دهه هفتاد هم باید گفت رشد جمعیت در این دهه پایین بود؛ شمار متولدین دهه ۱۳۷۰ به بازار کار بسیار کمتر از متولدین دهه۱۳۶۰ است؛ ولی میتوانیم بگوییم که متولدین دهه ۱۳۷۰ نیز مشابه دهه شصتیها، در بازار کار سرنوشت غمانگیزی دارند. دهه نود که زمان ورود دهه هفتادیها به بازار کار است، عملا یک دهه از دست رفته است. بهطور متوسط رشد اقتصادی حدود صفر بوده، سالهای زیادی را با تحریم مواجه بودهایم، روند سرمایهگذاری نزولی بوده، و به تبع آن فرصتهای شغلی پایدار و با درآمد مکفی افزایش پیدا نکرده است؛ پس دهه هفتادیها به هیچوجه وضعیت بهتری نسبت به دهه شصتیها ندارند.
حیرتانگیز نیست که بخش زیادی از جوانان دهه هفتادی بهشدت در جستوجوی یافتن فرصتی برای مهاجرت هستند. این گروه از جوانان نگران آیندهاند. در سالهای اخیر هم شاهد هجوم بیسابقه برای درخواست ویزای آلمان، دیگر کشورهای اروپایی، کانادا و استرالیا هستیم. پس مجموعه عواملی مانند گرایش به ادامه تحصیل، مهاجرت، نرخ بالای بیکاری و سطح پایین مزد برای فارغالتحصیلان، نشانه وضعیت بحرانی بازار کار در کشور بهویژه برای قشر جوان است.