پدرام سلطانی، نایب رییس اتاق ایران
چو فردا شود فکر فردا کنیم؛ به باور من این مصرع از شعر نظامی دنیایی از معناست. میپرسید چرا؟ برای اینکه در عین کوتاهی، شناسنامهٔ تاریخ و فرهنگ و سیاست ما ایرانیان است. شما میتوانید هر کتاب تاریخی را باز کنید و عنوان هر فصلی از آنرا بردارید و این مصرع را به جای آن بگذارید، میبینید که تیتر به محتوا میخورد.
میتوانید جلوی تلویزیون بنشینید و به هر خبری گوش فرا دهید و سپس این مصرع را با خود زمزمه کنید، متوجه میشوید که عجیب با آن خبر چفت میشود. میتوانید به هرجای کشور که خواستید سری بزنید، به یک اداره بروید، یا یک دادسرا، یک شرکت یا حتی یک دانشگاه، مروری بر “فعالیتهایشان” بکنید و تصور کنید که این مصرع را سردر ورودی آنجا نصب کردهاند.
میتوانید در شهر نگاهی به هوا، به ساختمانها و به ماشینها بیاندازید و فکر کنید که روی تابلوهای سطح شهر این مصرع نوشته شده است. حتی میتوانید به دامن طبیعت بروید به رودها، تالابها، مراتع، جنگلها و حیات وحش نگاه کنید و ببینید که این مصرع شعر را ما روی همه آنها حک کردهایم.
پیشتر در دو یادداشت نگاشته بودم که کاستیهای فرهنگی ما ایرانیان در زیر سه ویژگی قابل جمعاند: کمبود اعتماد، بدآموزی احترام و نداشتن آینده نگری. درباره کمبود اعتماد و بدآموزی احترام نوشته بودم و مانده بود نداشتن آینده نگری. اما در باب نداشتن آینده نگری سخنم را با این مصرع آغاز کردم زیرا به سادگی میتوان آن را فهمید و با واقعیتهای جامعه تطبیق داد.
ویژگیهایی از قبیل خودخواهی، نداشتن روحیه کار گروهی، بها ندادن به برنامه ریزی و برنامه پذیری، سرانه پایین مطالعه، بی توجهی به شایسته سالاری، غفلت از جانشین پروری، ترجیح دادن کمیت به کیفیت، پایین بودن بهره وری، سست پایه بودن تحقیق و پژوهش و مدرک گرایی از جمله نشانهها یا نمودهای نداشتن آینده نگری ما هستند و زیر این چتر قراردارند.
در نگاه من، آینده نگری به معنای دادن هزینهای “نسبتاٌ” کوچک در حال برای بدست آوردن حاصلی «نسبتاً» بزرگ، یا جلوگیری از هزینهای «نسبتاً» بزرگ، در آینده، برای خود یا نسلهای بعدی است. فهم «نسبتاً» بسیار کلیدی است، یعنی اگر در فهم ابعاد هزینه حال و آینده ناتوان باشیم نگاه درستی به آینده نخواهیم داشت.
مثلاً در یک کشور کم آب اگر برای افزایش بهره وری مصرف آب کشاورزی هزینه کنید میتوانید جلوی هزینههای سنگین از بین رفتن ذخائر آبی زیرزمینی یا انتقال آب از نقاط دور دست به منطقه کم آب و یا مهاجرتهای کلان را بگیرید. کاری که ما انجام ندادهایم و تحلیلهای اهالی فن حاکی از این است که بخشهای عظیمی از کشور در دهههای آینده تبدیل به بیابان خواهد گردید.
یا مثلاً اگر برای آموزش و تربیت مدیران، درست هزینه کنیم و در انتخاب آنها بنا را بر شایسته گزینی بگذاریم، میتوانیم جلوی خسارت هنگفتی را که یک نامدیر در دوران مسئولیتش به کشور می زند بگیریم. کاری که ما به آن بها ندادهایم و وضع این شده است که نظام اداری ما پر است از مدیران کم مهارت و کم توان. یکی در محلی نامناسب دستور احداث سد میدهد، دیگری در منطقهای خشک کارخانه فولاد تأسیس میکند و آن دیگری بخشنامهای صادر میکند که میشود اسباب زحمت مردم یا مجوز رانت خواص.
وضعیت هوای تهران و شهرهای بزرگ را ببینید. سه ماه مداوم است که روزگار مردم در این شهرها دودی و خفقان آور است، وضع مرتباٌ و همه ساله رو به بدتر شدن گذاشته است. در تهران باید ۴۰ سال پیش تصمیمات جدی برای کنترل آلودگی هوا گرفته میشد. چندین شهردار و شورای شهر آمدند و رفتند و بیشتر تصمیمات کوتاه مدت و روبنایی بود. هنوز هم برنامهای در این خصوص نداریم و بنا به گفته ریاست محترم سازمان محیط زیست: «باید دعا کنیم باد بیاید».
نمود دیگر نبود آینده نگری در میان ما، زدن از «کیفیت» کار و نام «صرفه جویی» بر آن نهادن است. مثلاً عدم مراعات استانداردهای آتش سوزی و زلزله در ساخت ساختمانها به ویژه در یک کشور زلزله خیز و نتیجه اینکه بعد از داشتن تجربه تلخ چند زلزله پرخسارت و تلفات، بازهم زلزله میآید و ساختمانهای نوساز فرو میریزند. یعنی ریسک تلفات و خسارات هنگفت در آینده را به بهای اندکی کمتر هزینه کردن یا بیشتر سود بردن در حال پذیرفتهایم.
«بدآموزی احترام» چالشهای اجتماعی ما را زیاد میکند و «کمبود اعتماد» به افزونی چالشهای میان دولت و شهروند میانجامد. اما «نبود آینده نگری» کشور را دچار بحران بقا میکند. این کاستی فرهنگی را ساده نیانگاریم. نسل امروز هزینه چندین و چند برابری نبود آینده نگری در نسل قبل را میدهد و نسل آینده از ما سرزمین سوخته تحویل میگیرد.