استادیار موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی
بانک مرکزی اعلام کرده است که میزان تورم ۲۲ درصد را برای سال جاری هدفگذاری کرده است. تورم سال گذشته بر مبنای برآورد بانک مرکزی ۴۱ درصد بود. این هدفگذاری، یعنی کاهش تقریباً ۵۰ درصدی. آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟
شواهد و قرائن اقتصادی دالّ بر امکانناپذیر بودن آن است. افزایش نرخ ارز و قرار گرفتن آن در کانال ۱۷ هزار تومان و احتمال افزایشان به کانالهای بالاتر، کاهش درآمدهای ارزی نفتی بر اثر تحریمها و افت شدید قیمت جهانی نفت و افزایش مخارج غیرمترقبه دولت بر اثر وقایعی چون سیل و کرونا موجب بیشتر شدن کسری بودجه میشود. پیش بینیها در سال گذشته روی ۱۵۰ هزار میلیارد تومان بود. با وضعیت مذکور این کسری به حدود ۲۰۰ هزار میلیارد تومان افزایش مییابد. در عین حال باید به اثر مهم تحریم صادرات غیرنفتی بر بازار ارز نیز توجه جدی کرد.
بانک مرکزی بر آن است تا این کسری را از طریق انتشار و فروش اوراق قرضه دولتی پوشش بدهد. در اینصورت، نیاز به استقراض دولت از بانک مرکزی و افزایش پایه پولی و نقدینگی نیست. وقتی رشد نقدینگی از این محل صفر یا در حد خیلی کم باشد، انتظار میرود که تورم نیز کنترل بشود.
اما، چند نکته در اینجا وجود دارد. اول، میزان احتمال فروش ۱۵۰ هزار میلیارد تومانی اوراق بدهی است. بخشی از اوراق در بازار بینبانکی و بخشی در بازار بورس عرضه خواهد شد. قسمت بینبانکی نباید مشکل چندانی داشته باشد. اما قسمت بورس با توجه به عرضههای اخیر سهام و رشد خیلی بیش از اندازه شاخص قیمت سهام و وجود نوعی هراس نسبت به ایندهٔ ان، احتمالاً دچار مشکل بشود.
به هر میزانی که فروش اوراق بدهی دچار مشکل بشود در نهایت دولت ناچار از استقراض از بانک مرکزی خواهد شد.
در مورد جذب بین بانکی اوراق نیز مسالهٔ مهم این است که با تخصیص بخشی از این منابع به اوراق بدهی، امکان تسهیلات دهی شبکهبانکی افت شدید خواهد کرد. در نتیجه، به میزانی که امکان کنترل تورم از این طریق میرود، باید انتظار تعمیق رکود و منفیتر شدن رشد اقتصادی و افزایش بیکاری را هم داشت که بر انتظارات منفی از آینده تأثیر مهم میگذارد.
یعنی، برخلاف رکودهای کلاسیک که همراه با کاهش تورم هست، در موقعیت اقتصاد ایران، عمیقتر شدن رکود از دو کانال بر تورم تأثیر میگذارد و رکود تورمی را دامن میزند. یکی، کاهش عرضه کالاها و خدمات در بخش واقعی اقتصاد و دیگری بدتر شدن چشمانداز آینده و تشدید خروج سرمایه و افزایش تمایل به سرمایهگذاری روی داراییهای نقدپذیر ارز و طلا.
نکته دیگر، بیتوجهی به نقش انتظارات تورمی از محل تشدید تنشهای سیاسی با آمریکا و تأثیر آن بر نرخ دلار است. اگر این تنشها و تضادها تشدید بشود و رفته رفته شکل لاینحل بهروشهای متعارف را پیدا بکند، در اینصورت حتی با کند کردن نرخ رشد نقدینگی، تورم میتواند از طریق افزایش نرخ دلار و قرار گرفتن آن در کانالی چون ۲۵ هزار تومان، در سطح بالا باقی بماند.
این نکته بخصوص در صورت پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری پیش روی آمریکا معنای بیشتری پیدا میکند. در صورت تحقق چنین امری، انتظاراتی که با احتمال شکست وی پیوند خورده و در نقش ارامکنندهٔ بازارها عمل میکند، خیلی سریع به انتظارات فزاینده تورمی تبدیل خواهد شد و بازارها را متلاطم خواهد کرد.
در حالی که در سال ۱۳۹۷، بسیاری از کارشناسان معتقد بودند نرخ دلار در کانالهای حداکثر ۱۲ تا ۱۳ هزار تومان میماند، در ابتدای فروردین ۱۳۹۸ در مطلبی نوشتم "شواهد و قرائن نشان میدهد که احتمال افزایش نرخ دلار به رکود پیشین ۱۹ هزار تومان وجود دارد". اکنون نیز با توجه به توضیحات مذکور اعلام میکنم که احتمال تحقق هدفگذاری تورمی بانک مرکزی با توجه به شواهد و چشمانداز تحولات اقتصادی و سیاسی، بسیار ضعیف است مگر اینکه اتفاقات مهمی در عرصهٔ مناسبات سیاسی با آمریکا رخ بدهد که به نظر این نیز بعید به نظر میرسد.