اکثریت قابل اعتنایی از ایرانیان تنها به این دلیل با مسایل سیاسی پیوند ذهنی دارند که راهشان به این سوی کشانده شده است و برای جلو رفتن و زندگی عادی نیز باید با مسایل و موضوعهای سیاسی برخورد کنند. اگر راه معیشت و کسب و کار ایرانیان ناگزیر نبود با سیاست و سیاستمدارا ن برخورد کند همانند همه همتایان خود در سایر سرزمینها به دور از این مسایل زندگی عادی داشتند.
خوشبختانه یا شوربختانه امروز و در شرایط نه چندان مناسب اقتصاد کلان ایران همه شهروندان در هرصنف و کار و در هرجایگاه اجتماعی و سیاسی با سیاست عجین شده اند و البته به چشم می بینند معیشت و دخل وخرج و آینده شغلی و درآمدیشان با مناسبات سیاسی داخلی و سیاست خارجی گره خورده است. بدترین اتفاقی که دردهه اخیر برای جامعه ایرانی به ویژه شهروندان کم درامد ایرانی رخ داده و آثار و پیامدهای آن هنوز ادامه دارد سیاستهای اقتصادی ناکارآمد و آلوده به خواستهای سیاسی دولت دهم و همچنین تحریم های گسترده غرب بوده است.
ناکارامدی سیاستهای اقتصادی که از دانش اقتصاد گریزان بود، راه را برای افزایش تورم و رسیدن نرخ تورم به مرز 40 درصد هموارکرد. رکود گسترده اقتصاد در دوسال 1391 و 1392 نیز مزید برعلت شد و درامد سرانه ایرانیان را به طور میانگین تا 15 درصد کاهش داد. در این شرایط بود که دولت یازدهم برسرکار آمد و برای اداره اقتصاد کشور و مقید کردن آن به چارچوبی که بتوان آن را از سقوط نجات داد، مهار تورم را اولویت نخست قرار داد و تا اندازه قابل توجهی نیز کامیاب شد. با این همه و به دلایل گوناگون که شاید تشریح آنها در این نوشته کوتاه ناممکن باشد، اقتصاد از رکود بیرون نیامد. رکود اقتصادی که در 4 سال دولت یازدهم رخ داد شاید ازجنس تازهای بود که آن پیامدها را داشت. در این 4 سال و به ویژه در جریان مبارزههای انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری در حرف و در عمل چند رخداد قابل اعتنا را شاهد بودیم و شهروندان ایرانی نیز با دقت تمام این حرفها را می شنیدند.
رقابت سیاسی داغ برای کسب مقام ریاست جمهوری موجب شد، منازعه سیاسی بر روی فساد اقتصادی متمرکز شود و هردوجناح سیاسی که نمایندگان خود را برای مبارزه به صدا و سیما فرستاده بودند نا گفتهها را درباره فساد بازگو کرده و تصریح کردند که این فسادها را جناح دیگر انجام داده است. علاوه بر این در این نبرد داغ بود که دو گروه خبر از توسعه فقر داده و هرکدام وعدههایی برای برطرف کردن فقر مطلق و فقر نسبی دادند. این سخنان در ذهن و یاد ایرانیان نشست و با توجه به زمینههای مستعدی که در حافظه تاریخی ایرانیان بود و هست، انتظار بهبود و اصلاح بیشتری را نمایش دادند. آتشی که سیاستمداران در زمین اقتصاد روشن کردند تا گروه رقیب را در آن بیندازند و بسوزانند اما دامان کل جامعه را فرا گرفت. این بحث ها و مجادله ها زمانی برخشم و اندوه شهروندان افزود که برجام و مصالحه بزرگ ایران و غرب نیز به هردلیل چراغی روشن نکرد و کسب و کار مردم رونق نگرفت. در این میان اما شبکههای اجتماعی گسترده و بی مهار نیز وارد داستان شده و اخبار داغ و البته نه کاملا درست و کارشناسی را درباره فساد، تهیدستی، رانتخواری و هزینههای بیحساب و کتاب را در ذهن شهروندان ایرانی جای دادهاند.
نتایج این روندها و فرایندها به ناامید شدن شهروندان از اصلاح، درست شدن امور اقتصادی و بهتر شدن کسب و کارشان بود و هست. واقعیت این است که سیاستهای اقتصادی که از دل مناسبات سیاسی داخلی و تحت تاثیر تعاملات سیاست خارجی بیرون آمده است، به دلسردی شهروندان منجرشده است. تا دیر نشده و شعله های امید مردم کاملا فروکش نکرده باید راه را برای امیدوارسازی مردم باز کرد. شرط نخست برای اینکه ایرانیان از دلسردی و ناامیدی خارج شده و در وضعیت مناسب قرارگیرند، این است که اعتماد آنها را نسبت به مناسبات سیاسی جلب کرد و از روشن کردن آتش مبارزههای بی دستاورد سیاسی دور شد. شهروندان ایرانی باید به چشم ببینند همه نهادهای اداره کننده جامعه و همه افراد و احزاب درگیر برای کسب قدرت سیاسی در چارچوب خردمندی رفتارکرده و تیشه بر ریشه کسب و کار آنها نمیزنند. جامعه ایرانی باید روی آرامش و آسایش راستین را تجربه کند و از مرز ناامیدی و ندیدن چشمانداز روشن به دوران امید و روزهای آفتابی پا بگذارد. به امید روزهای امن و امان درکسب و کار همه ایرانیان.