دوست داشتن میهن، زادگاه و سرزمین، اگرچه در ذات و نهاد انسان نیست، اما با سپری شدن زمان به یکی از ویژگیهای نهادینهشده آدمی تبدیل میشود. آدمیان به میزانی که در سرزمینی زاد و رشد کردهاند به آن آبوخاک احساس تعلق پیداکرده و آن را جزئی از سرمایه اجتماعی و سیاسی خود میپندارند. میهن و سرزمین آدمی باگذشت زمان یک پدیده ارجمند و عزیز میشود که گاه آدمی جان خود را برای صیانت از آن میدهد. دل کندن از سرزمین مادری هر چه بر عمر هر فرد اضافه میشود سختتر است. این احساس است که به انسان فرمان قلبی میدهد برای پیشرفت سرزمین و میهن هر چه نیرو دارد دراین راه، صرف کند. مقوله میهندوستی از این نظر که به رشد و توسعه یک سرزمین منجر میشود را میتوان در زمره عوامل مؤثر در توسعهخواهی دانست و یک صفت خاص و پیش برنده است. جدای از اینکه افراط در هر امری مذموم و نکوهش شده است، میهندوستی نیز اگر بهافراط و شوونیسم برسد مایه آزار و اذیت جوامع بشری میشود. ایرانیان همانند مردان و زنان هر سرزمین دیگر سرزمین و آبوخاک خود را دوست دارند و برای نگهداری، پیشرفت و سرافرازی آن تلاش میکنند و از جانودل برای این هدف فعالیت میکنند.
حالا در دهه دوم قرن بیست و یکم چه عاملی میتواند به سرافرازی و پیشرفت یک سرزمین و میهن کمک کند؟ بدون چونوچرا باید قبول کنیم که رشد و توسعه اقتصاد ملی یکی از مهمترین عوامل برای پیشرفت هر سرزمین و کشوری است.
رشد اقتصادی به معنای افزایش هرساله و یا هر دورهای در تولید ناخالص داخلی است. اگر تولید کالا و خدمات عرضهشده در یک سال معین در یک کشور را در قیمت آن کالاها ضرب کنیم، تولید ملی به دست میآید. اگر بهطور مثال تولید ملی ایران در سال 1395 عدد 100 باشد و سال 1396 با محاسبه و کنار گذاشتن نرخ تورم به عدد 105 برسد، گفته میشود که رشد تولید ناخالص داخلی ایران در سال 1396 به 5 درصد رسیده است. هر چه میزان رشد اقتصادی بالاتر باشد. درآمد سرانه بیشتر میشود و اگر این درآمد سرانه بهطور مناسب توزیع شود (که از لوازم توسعه بهحساب میآید) و از فعالیتهای گوناگون به دست آید، ایران کشوری رشد یابنده و درحالتوسعه خواهد شد. برای اینکه رشد و توسعه افزایش یابد یکراه اصلی و بسیار بااهمیت این است که این رشد از مسیر افزایش تولید کالاها و خدمات در ایران حاصل شود. علاوه بر این، آدمی در ذات و نهادش چیزی که خود خلق میکند را با عشق و علاقه بیشتری در کانون توجه قرار میدهد. به همین دلیل است که آدمی در طول عمر خود سعی میکند کاری، رخدادی و ساختهای از خود داشته باشد و به آن افتخار کند. «ساخت ایران» یکی از آرزوهای همهکسانی است که این مرزوبوم کهن را دوست دارند و به امید پیشرفت آن فعالیت میکنند.
وسعت دید
یکی از گرفتاریهای تاریخی جامعه ایرانی از دیرباز تا امروز با توجه به موضوع موردتوجه این نوشته وسعت ناکافی دید افراد و نهادها و گروههای درگیر است. به این معنی که وقتی موضوع «ساخت ایران» طرح میشود نگاهها بهسرعت بهسوی یک یا چند کالای صنعتی پیش میرود و اینگونه بیان میشود که باید یک کالای ملی تولید شود و نام آن را بهطور مثال «خودروی ملی»، «موبایل ملی»، «ماشین لباسشویی ملی» و ... گذاشت. شاید در نگاه اول و در ظاهر داستان، همین کالاها را نیز بتوان در سطح بالاتر تولید و نام «ساخت ایران» را بر آن نهاد. این کار اما میتواند اگر با محدودیت وسعت نگاه همراه باشد به دردسر منجر شود. اتفاقی که درباره «خودروی ملی» در دهه 1370 رخ داد را میتوان مصداقی از همین مفهوم تلقی کرد. تولید یک خودروی خاص به نام «سمند» و معرفی آن به نام تولید ملی که باید «ساخت ایران» بر آن حک شود متأسفانه تجربه مناسبی نبود و دلیل آن نیز وسعت محدود دید بود. این اتفاق نباید دوباره رخ دهد و شرایط را در جامعه به سمتی سوق دهد که «ساخت ایران» به مفهومی غیرقابلاعتماد تبدیل شود. برای اینکه «ساخت ایران» یک عنوان قابلاحترام نزد افکار عمومی شده و هر کس در هر سطحی از سن و سواد و ثروت و دارایی و تحصیل آن کالا یا خدمت را که «ساخت ایران» بر آن اطلاق میشود را تحسین کند باید فراتر از این رادید. اینیک امر فوقالعاده بسیار بااهمیت است که سهلگیری درباره آن میتواند به لحاظ ذهنی و تاریخی پیامدهای دهشتناکی داشته باشد. آنچه قرار باشد نام «ساخت ایران» بر آن حک شود باید بهاندازه وسعت و عظمت سرزمین، تاریخ و جغرافی ایران عزیز باشد. آسانگیری دراینباره و دادن آدرس نادرست به افراد و گروههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی درباره عنوان «ساخت ایران» را باید در کانون توجه عمیق قرارداد و با این مفهوم با احترام در بالاترین سطح برخورد شود.
کالا یا خدمت برای اینکه «ساخت ایران» مصداق عینی، قابلاحترام و عمیق نزد ایرانیان، شهروندان منطقه و شهروندان جهانی پیدا کند باید فقط یک کالای صنعتی باشد یا اینکه میتوان ساخت ایران بر یک خدمت عمومیتر نیز را رشد و توسعه داد و بر آن اطلاق کرد؟
علاوه بر این میتوان پرسید «ساخت ایران» حتماً باید یک کالای صنعتی باشد یا یک کالای کشاورزی نیز میتواند ساخت ایران را نمایندگی کند. در حال حاضر کالاهایی مثل فرش دستباف ایران، پسته ایران، خاویار ایران در دنیا اشتهار تام و تمام دارند و هر جا گفته شود پسته ایران خریداران ورزیده و آشنا به این محصول با احترام به آن، خرید را با رغبت انجام میدهند. شنیدهشده است کشورهایی در جهان هستند که فرش تولید خود را با «مارک ایران» عرضه میکنند تا مشتری رغبت کند یا اینکه زعفران ایران را معرفی میکنند تا کالای خود را بفروشند. به نظر میرسد درباره این مسائل باید بحث و گفتوگو شود تا در کار تدوین نکات موردنیاز برای «ساخت ایران» با چشمهایی باز و ذهن عالی حرکت کنیم.
اعتماد ایرانی
بدون چونوچرا باید قبول کرد امروز ژاپن و آلمان دو کشور محبوب جهان در تولید کالاهای صنعتی هستند و ساخت ژاپن یا ساخت آلمان اعتباردارند. چه عاملی در این فرایند نقش نخست را ایفا کرده است؟ به نظر میرسد شهروندان جهان به آلمانیها و ژاپنیها دراینباره که آنها هرگز کالای تقلبی، کم کیفیت و نامرغوب تولید نمیکنند در پویش زمان اعتماد کردهاند. استمرار و پایداری صنعتگران این دو کشور و برخی کشورهای دیگر در تولید کالای باکیفیت، رقابتی و کالایی که رضایت مشتری را جلب کند اعتمادآفرین بوده و هست. درصورتیکه ایرانیان بخواهند «ساخت ایران» در دنیا برند قابلاحترام باشد باید در همه مراحل کار و تولید و فعالیت مقوله اعتماد مشتری را در دستور کار قرار دهند. شاید به زبان و نوشتن آسان باشد و صنعتگران بگویند این نخستین کار همه تولیدکنندگان است، اما به نظر میرسد اعتمادسازی فرایند و روندی دشوار و نفسگیر است که نیاز به تمرین سخت ذهن و دل دارد. فردی میتواند اعتمادسازی کند که حرص، طمع، خودپسندی، زود سود کردن، دیر آمدن و زود رفتن، سر رقیب را تراشیدن، سر فروشنده و خریدار شیره مالیدن را در همه مراحل کار و کسب خود دور بیندازد. این کار نیاز به مراقبت ذهن و دل دارد و جایی میرسد که مقاومت در برابر رفتارهای قبیح کشنده میشود. به نظر میرسد مدیران و صاحبان باید کاری کنند وقتی نام کالای ایرانی در هر بازاری به زبان میآید در کنارش «اعتماد» به ذهنها متبادر شود. اگر این موضوع در ذهنهای ایرانیان نهادینه شود بقیه کارها را میتوان بر پایه تجربه، دانش و تخصص آموخت. «ساخت ایران» را نباید به هر فردی و هر نهادی و سازمان و بنگاهی بهآسانی داد. برخی جایزههایی که از سوی نهادهای کوچک و دهانپرکن در دهههای اخیر راهاندازی شده است را باید درس عبرت قرارداد و «ساخت ایران» را در قد و قواره ایران بزرگ و عزیز شناساند.