میلاد فرخنده حضرت معصومه (س) مبارک باد

رادیو مجازی اتاق ایران - 19 اردیبهشت 1403

سیاسی شدن اقتصاددان؛ اقتصادی شدن سیاستمدار

سیاسی شدن اقتصاددان و اقتصادی شدن سیاستمدار نمی‌تواند نتیجه مفیدی برای جامعه داشته باشد اما اگر سیاستمدار و اقتصاددان در حیطه وظیفه خود درست عمل کنند و اجازه دخالت در سایر امور را به یکدیگر ندهند می‌توان به رشد و توسعه اقتصادی توأم با بالندگی سیاست در بین آحاد جامعه در یک کشور امیدوار بود.

آلبرت بغزیان

استاد اقتصاد دانشگاه تهران
06 آبان 1399
کد خبر : 35110
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک
بسیاری از اقتصاددانان وظیفه خود می‌دانند در مسئولیت و نقشی که قرار گرفته‌اند به سیاستمداران توصیه‌هایی کنند تا آنها با درنظر گرفتن نظر اقتصاددانان، وضعیت اقتصادی بهتر و رفاه بیشتری برای قشرهای مختلف جامعه ایجادکنند.از سوی دیگر ارتقای رفاه اجتماعی برای سیاستمداران ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است اما بدیهی‌ترین احتمالی که برای وجود دوگانگی و فاصله‌گیری سیاستمداران از اصول اقتصادی به ذهن می‌رسد، مقصر دانستن هر دو طرف عرضه و تقاضای توصیه‌ها است و راه‌حل هم در تلاش برای تغییر دادن طرز برخورد و نگاه اقتصاددانان و سیاستمداران به مسائل دیده می‌شود. به بیان روشن‌تر اقتصاددان‌ها باید در شیوه بیان و مفهوم‌سازی موضوعات اقتصادی، چارچوب‌بندی نسخه‌های سیاستی و مشورت دادن خود تغییراتی بدهند.
 از طرف دیگر سیاستمداران نیز باید درک و دانش خویش از اصول و مفاهیم پایه علم اقتصاد را افزایش داده و از علم اقتصاد به‌عنوان راهنمای عمل سیاستگذاری خوب و نه ابزاری برای جلوه‌گری سیاسی استفاده کنند. اما مشکل اینجاست که هیچ‌کدام از این دو کار آسان نیست زیرا اقتصاددانان و سیاستمداران به دو قبیله و دنیای کاملاً متفاوت تعلق دارند یعنی هیچ‌کدام از آنها زبان و مقصود یکدیگر را نمی‌فهمند یا روشن‌تر بگوییم در جهان واقعی، یک علم اقتصاد خوب و یک علم سیاست خوب به طور معمول در نقطه مقابل هم وجود دارد. اقتصاد و سیاست همواره اختلافات عظیمی با هم داشتند که ریشه آن را می‌توان در 3 دلیل عمده دانست:اول اینکه بسیاری از سیاستمدارها دانش اقتصادی اطلاع ندارند. دوم جهان‌بینی و باورهای مختلف سیاستمداران نسبت به اقتصاددانان است و سوم اینکه صاحبان منفعت طلب نقش پررنگی در وقوع اتفاق‌های مختلف دارند. هر سیاست اقتصادی معمولاً جنبه‌های مختلف مثبت و منفی و هزینه و فایده‌های متعدد و آثار نامتوازن و کوتاه‌مدت و بلندمدت دارد که باید سنجیده و ارزیابی شود.
 نکته مهم و بارز این است که اقتصاددان از اصول و دانش اقتصادی تبعیت کند درحالی که سیاستمدار تابع نظر فرد و نهاد سیاسی بالادستی خود است. اگر اقتصاددان با ماشین‌حساب و محاسبه اعداد منفی و مثبت هر سیاست اقتصادی و سرجمع‌کردن نهایی آن سروکار دارد سیاستمدار به نگاه و خواسته مقامی که وی را منصوب کرده است یا کسانی که به وی رأی داده‌اند توجه می‌کند.
اگر یک اقتصاددان به آینده و تبعات بلندمدت یک سیاست اقتصادی چشم می‌دوزد نگاه سیاستمدار به دوره تصدی 2ساله یا 4 ساله باقیمانده در قدرت و نیز طیف محدود رأی‌دهندگان به وی یا گروه ذی‌نفوذ اندک‌شمار حامی خود است. نگرش متفاوت اقتصاددانان با سیاستمداران را نمی‌توان در هیچ جای دنیا منکر شد اما نکته مهم و ضروری این است که حفظ تعادل بین سیاستمداران و اقتصاددانان می‌تواند جامعه را در مسیر شکوفایی و رشد قرار دهد اما متأسفانه در بسیاری از جوامع جهان شاهد منفعت طلبی سیاستمداران نسبت به نظرات اقتصاددانان هستیم که در بلندمدت موجب وقوع آسیب‌های جبران‌ناپذیر به مردم و قشرهای مختلف یک جامعه خواهد شد. بنابراین اگر بخواهیم در رابطه با چگونگی ارتباط سیاستمداران با اقتصاددانان به نتیجه کلی برسیم باید به این واقعیت اشاره کرد که در بسیاری از جوامع جهان سیاستمداران، حاکمیت خود را بر اقتصاددانان نه تنها کم نکرده‌اند بلکه بیشتر هم کرده‌اند.اگر در شرایط شیوع ویروس کرونا شاهد ورشکستگی بسیاری از اقتصادها در کشورهای مختلف دنیا هستیم یکی از دلایل مهم آن بی‌اعتنایی دولتمردان و سیاستمداران نسبت به نظرات اقتصاددانان برای رسیدن به رشد و توسعه اقتصادی در یک جامعه است. سیاسی شدن اقتصاددان و اقتصادی شدن سیاستمدار نمی‌تواند نتیجه مفیدی برای جامعه داشته باشد اما اگر سیاستمدار و اقتصاددان در حیطه وظیفه خود درست عمل کنند و اجازه دخالت در سایر امور را به یکدیگر ندهند می‌توان به رشد و توسعه اقتصادی توأم با بالندگی سیاست در بین آحاد جامعه در یک کشور امیدوار بود.
 
در همین رابطه