وقتی نوسان شاخصها ذهنها را میفرساید و افق پیشبینی تیره مینماید، تنها متغیری نرم با اثری سخت بنام «امید»، میتواند چرخ اقتصاد را دوباره به گردش درآورد، این متغیر نه از جنس شعار که از سنخ دانش، تدبیر و ایمان ملی است؛ سرمایهای نامرئی که اگر در دل مردم زنده بماند، مسیر آینده را روشن میسازد.
در علم اقتصاد، امید فقط یک احساس نیست؛ «انتظار عقلانی از آینده» است که بر رفتار همه بازیگران اقتصادی اثر میگذارد. هرگاه «امید» در جامعه بالنده گردد، مشارکت فزونی مییابد، ریسک فرو مینشیند و سرمایه، راه خویش را از احتکار و سوداگری به سوی تولید و نوآوری بازمیگشاید. در معادلات اقتصاد رفتاری، «امید» همان نیروی پنهان ثبات است، متغیری که تورم نمیزاید، بلکه اعتماد میپرورد.
چالش امروز اقتصاد ایران تنها کمبود منابع نیست؛ ضرورت اطمینان است. آنگاه که سیاستها قابل پیشبینی گردند و گفتوگو جای وعده را بگیرد، «امید» از مرتبه احساس به مرتبه محاسبه صعود میکند. در چنین فضایی، مردم، دولت و بخش خصوصی در یک مدار واحد از باور و عمل قرار میگیرند. در دهه پیشرو باید دریافت که حکمرانی اقتصادی بدون حکمرانی امید به ثمر نمیرسد. شفافیت، ثبات و عدالتورزی، ابزارهای فنی پرورش امیدند و جامعهای که این سه را تجربه کند، دیگر منتظر شعار نمیماند زیرا خود، آینده را میسازد.
در تاریخ این سرزمین، هرگاه سرمایه مادی تحلیل رفته، سرمایه معنوی جای آن را گرفته است. همین ایمان آرام و ماندگار، بدخواهان درون و دشمنان بیرون را نه با فریاد، بلکه با خرد و همبستگی به خاموشی واداشته است. «امید»، سکه تازه توسعه بهشمار میآید؛ پشتوانهاش مردم و ارزشش با اعتماد ملی سنجیده میشود. در اقتصادی که سیاست، بازار و فرهنگ در گفتوگو بنشینند، «امید» نه احساس که سیاست پولی نوین ثبات و باور است؛ ارزی پایدار که اعتبارش را از اعتماد به فردا میگیرد.
اقتصاد بیامید، حسابداری بدون آینده است و آینده، از آن ملتهایی خواهد بود که از میان عددها، «باور» را بیرون میکشند. امروز، ایران نیازمند به پیوندی ژرف میان «عقل و ایمان» و «تدبیر و امید» است؛ آنجا که اندیشه راه میگشاید و امید جان میدمد، رشد دیگر زاده محاسبه نیست، برآیند باور است و چون این باور در جانها جای گیرد، جهان خواهد دید که ایران، نه با ثروت، بلکه با ایمان و اندیشه، دوباره میدرخشد.