رادیو مجازی اتاق ایران - 12 اردیبهشت 1403

وجوه مثبت و منفی مقابله با فساد کدام است؟

سرزعیم معتقد است: مدت‌ها است که سخن از فساد سیستمی است؛ فساد در جامعه ایران سیستمی شده است. این مسئله جدای از آسیب‌های شخصی، با توسعه‌نیافتگی جامعه ارتباط دارد.

علی سرزعیم

اقتصاددان
14 اردیبهشت 1397
کد خبر : 13320
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک
سرزعیم معتقد است: مدت‌ها است که سخن از فساد سیستمی است؛ فساد در جامعه ایران سیستمی شده است. این مسئله جدای از آسیب‌های شخصی، با توسعه‌نیافتگی جامعه ارتباط دارد.

علی سرزعیم، اقتصاددان

امروزه بسیاری از ایرانیان متفق القول هستند که ایران واجد منابع زیادی است و دقیقاً به همین نسبت از توسعه نیافتگی کشور ناخشنود هستند و نمی‌توانند به سادگی با این وضعیت کنار آیند. اگر ایران کشوری شبیه مغولستان بود، برای مردم تحمل توسعه نیافتگی آسان‌تر می‌نمود، زیرا همه می‌دانستند که زمینه رشد وجود ندارد. اما واقعیت این است که همه می‌دانند که منابع رشد فراوان است اما برای همه توسعه نیافتگی ایران محل سؤال و حیرت است. وقتی بحث توسعه نیافتگی ایران مطرح می‌شود اولین علتی که به ذهن مردم می‌رسد فساد مسئولان است. از دید توده مردم اگر فساد مسئولان وجود نداشته باشد ایران به سرعت پیشرفت خواهد کرد.

تصور اینکه توسعه نیافتگی ایران به دلیل فساد مسئولان است مسئله توسعه نیافتگی را به موضوعی فردی تقلیل می‌دهد و ریشه مشکل را در احوالات شخصی جستجو می‌کند. در این نگرش در بهترین حالت سیستم سیاسی را به دلیل هیمنه افراد فاسد مقصر می‌شناسد. در این نگاه مشکل این است که گروهی توانسته‌اند شبکه روابط ایجاد کنند و با استفاده از این شبکه روابط همدیگر را در کسب کرسی‌های مسئولیت یاری می‌کنند. به این ترتیب فساد از سطح فردی به سطح گروهی می‌رسد و نظام مند و ساختارمند می‌شود.

اگر فساد را مسئله‌ای فردی بدانیم آنگاه راه حل آن به صورت طبیعی این خواهد بود که باید افراد سالم به عرصه‌های مسئولیت برسند. لذا مهمترین دستور کار برای مبارزه با فساد، اصلاح طلبی، تشدید سخت گیری گزینش برای شناخت کاندیداهای سالم از غیرسالم قبل از انتصاب و تشدید حراست در حین فعالیت و افزایش مجال نظارت عمومی نظیر رسانه‌ها بر تصمیمات و نحوه تخصیص منابع است. به عبارت دیگر دقت در گزینش، شفافیت در اطلاعات و فرآیندهای تصمیم گیری و تخصیص منابع و نهایتاً نظارت بر کیفیت حکمرانی راه حل این مسئله است.

در ارزیابی فساد باید گفت اگرچه فساد بخشی از دلایل توسعه نیافتگی است اما همه داستان نیست و ساده اندیشی است اگر گمان کنیم که مسئله کلاً به فساد مسئولان قابل تقلیل است. اگرچه فساد اولین پاسخی است که به ذهن می‌رسد اما لزوماً درست‌ترین پاسخ نیست[1]. فرضیه فساد به دلیل اینکه مسئله را به سطح شخصی یا گروهی تقلیل می‌دهد در توضیح بخش بزرگی از مسئله ناتوان است. این تبیین مفروض می‌گیرد که شیوه درست حکمرانی مشخص است اما منفعت فردی مانع تحقق آنست که خود این فرض به شرحی که خواهد رفت محل تردید است. همچنین طرفداران فساد که توده مردم هستند معمولاً درک کامل یا دقیقی از چرایی بدبودن فساد ندارند.

شاید بد نباشد که به این سؤال دقیقتر فکر کنیم که چرا فساد بد است؟ آیا بد بودن فساد مالی صرفاً به دلیل ملاحظات اخلاقی است؟ یعنی چون فردی درآمدی بیش از تلاش و زحمت و لیاقتش کسب می‌کند فساد مذموم است؟ یا اینکه فساد به این دلیل منفور است که اثرات اقتصادی نامطلوبی دارد؟ روشن است که نامطلوب بودن فساد تنها از منظر اخلاق نیست بلکه تبعات اقتصادی نامطلوب آن اهمیت بیشتری دارد. در عین حال باید تصور درستی از پیامد اقتصادی فساد داشت. فرض کنیم که یک پیمانکار باید خیابانی را آسفالت نماید ولی از کار می‌دزدد و آسفالت به اندازه کافی نمی‌ریزد تا هزینه‌هایش کم شود و سود بیشتری به جیب زند. روشن است که این رفتار موجب می‌شود خیابان در مدت کوتاه‌تری مجدداً نیاز به تعمیر و آسفالت شدن داشته باشد که برای جامعه مضر است. در عین حال باید توجه داشت که او سودی که به این نحو به جیب زده است را احتمالاً خرج مصرف شخصی خود خواهد کرد. مصرف شخصی یعنی اینکه غذا، لباس، کفش، خانه و اموری از این دست خواهد خرید که تقاضا برای تولید را افزایش خواهد داد. در واقع اگر او کار خود را درست انجام می‌داد مجبور بود آسفالت بیشتری از کارخانه‌های تولید آسفالت خریداری کند و روی خیابان بریزد. در آن صورت سود بیشتری نصیب صاحب کارخانه تولید آسفالت می‌شد و او می‌توانست مخارج مصرفی خود روی غذا، لباس، کفش، خانه و اموری از این دست را افزایش دهد اما چون پیمانکار قصه ما دزدی کرده خود او معادل آسفالت خریداری نشده را صرف اقلام مذکور خواهد کرد! لذا در مجموع روی تقاضای کل جامعه تغییری ایجاد نشده است! با این وجود عمل او به زیان اقتصاد است زیرا بخش عمومی را مجبور می‌کند در زمان نزدیکتری دوباره آن خیابان را آسفالت نماید. علاوه بر این اشکال، اشکال دومی هم وجود دارد که این عامل اتفاقاً مهمتر است.

وقتی در جامعه فساد زیاد باشد افراد با هوش مردد می‌شوند که استعداد خود را صرف چه کاری کنند؟ آیا هوش و استعداد و توانمندی خود را صرف خلاقیت، نوآوری و ابتکار نمایند یا این هوش و استعداد و تلاش را صرف رانت جویی و فساد نمایند؟ روشن است که اگر فساد امر سختی نباشد ممکن است بازدهی تلاش برای کسب رانت بیشتر از بازدهی کارآفرینی و نوآوری شود. در این حالت افراد مستعد جامعه به جای اینکه کارآفرین و نوآور شوند به افرادی رانت جو تبدیل می‌شوند که گوهر استعداد خود را صرف یافتن شیوه‌های پیچیده‌تر رانت جویی خواهند کرد. در این وضعیت رانت جویی رقابتی می‌شود و منابع اقتصاد که باید صرف تولید و خلاقیت شود صرف هزینه‌های مرتبط به فعالیت‌های رانت جویی خواهد شد. این هزینه‌ها مولد نیستند و نوعی هدررفت حساب می‌شوند ولی از آن مهمتر استعدادهایی است که در جهت غلط شکوفا شده‌اند و فرصتهایی است که جامعه به واسطه کارآفرین نشدن و نوآور نشدن افراد مستعد از آن محروم شده است. دقیقاً به این دلیل است که فساد امر مذمومی است.

در عین حال که فساد امر مذمومی است و باید با فساد مقابله کرد باید توجه داشت که مقابله اجتماعی با فساد نیز منوط به توجه به برخی ملاحظات است. راه حل رایجی که برای مقابله با فساد مطرح می‌شود این است که باید مطبوعات و رسانه‌ها آزاد باشند تا هرجا فسادی رخ داد افشا کنند. طبیعی است که افشاگری موجب جلب توجه عمومی می‌شود و انگیزه پیگیری قضایی برای حذف و مجازات فاسدان را بیشتر می‌کند. در عین حال باید توجه داشت که این کار می‌تواند به شکل بدی هم صورت گیرد و اتفاقاً اثرات معکوس برجای گذارد.

روشن است که هرجا فسادی رخ ندهد رسانه‌ها انگیزه‌ای برای گزارش کردن سلامت ندارند و تنها انگیزه دارند که موارد خاص فساد را تیتر کنند. حال این خطر وجود دارد که افشاهای رسانه‌ای موجب شود که این تصور گسترش یابد که در دیگر موارد که فسادی گزارش نشده به این معنی نیست که سیستم سالم است بلکه به این معنی است که هنوز کشف نشده و فاسدان از شیوه‌های پیچیده‌تری استفاده کرده‌اند.

اگر این ذهنیت در اذهان تعداد زیادی از مردم رسوخ کند آنگاه بدبینی فراگیر شده و اعتماد اجتماعی به نهادها و اشخاص از بین می‌رود. نتیجه این امر آنست که انگیزه تلاش و کارکردن در بقیه جامعه سلب خواهد شد. زیرا اگر اکثریت جامعه به این باور برسند که رسوخ فساد بیش از حد زیاد است انگیزه‌ها برای جدیت در انجام درست کار سست خواهد شد زیرا هر کس با خود خواهد انگاشت که چه فایده دارد که من وظیفه خود را با سخت کوشی انجام دهم وقتی که بقیه در حال دزدی هستند. معلوم است که اکثریت جامعه دزد و مختلس نیستند ولی رسوخ ذهنیت منفی نسبت به میزان فراگیری فساد موجب می‌شود که استدلال مذکور در میان اکثریت مطرح شود. برنده این وضعیت به طور مشخص کسانی هستند که از ابتدا هم قصد سخت کوشی نداشتند و بازنده آن کل جامعه خواهد بود.

به عبارت دیگر در هر جامعه‌ای یک اقلیتی هستند که اهل تنبلی و فرار از سخت کوشی هستند و یک اقلیت دیگری هستند که فارغ از رفتار دیگران خود به سخت کوشی و جدیت در کارشان اعتقاد دارند. مابقی جامعه که اکثریت را تشکیل می‌دهند در جایی بینابین قرار دارند. هر کدام از این اقلیتها سعی می‌کنند که اکثریت را به طرف خود بکشانند. اگر اکثریت سمت اقلیت سخت کوش بروند آنگاه قاعده جامعه بر وجدان کاری و سخت کوشی و درستکاری مبتنی خواهد شد و جامعه به سمت فلاح و توسعه خواهد رفت اما اگر اکثریت جامعه سمت اقلیت تنبل بروند آنگاه جامعه به سمت قهقرا حرکت خواهد کرد و عقب خواهد رفت. اینکه جامعه به کدام سو خواهد رفت مبتنی بر ذهنیت آنها نسبت به دیگران است. اگر توده فکر کنند که دیگران هم اهل سخت کوشی هستند آنها هم به سخت کوشی متمایل خواهند شد و اینگونه سخت کوشی الگوی حاکم بر جامعه خواهد شد. اما اگر اکثریت به این باور برسند که دیگران فاسد هستند و کار را به درستی انجام نمی‌دهند آنها نیز به سمت اقلیت تنبل سوق می‌یابند.

با این توصیف مشخص می‌شود که افراط در افشای فساد و اغراق در میزان فراگیری این آفت را به دنبال دارد که انگیزه اکثریت مردم را در درستکاری و تعهد به وجدان کاری سست خواهد کرد که پیامد آن برای جامعه ما منفی و نامطلوب خواهد بود. لذا در مقابله با فساد اگرچه باید نقش رسانه‌ها را جدی گرفت اما در مورد نحوه عملکرد رسانه‌ها و میزان تاثیری که بر جامعه می‌گذارد باید هشیار بود تا مبادا اثر معکوس برجا نگذارد.

[1] اصولاً اولین پاسخها معمولاً نسبت به پاسخ‌های دیگر کمتر درست هستند و یا اصولاً غلط‌اند و موجب گمراهی جامعه می‌شوند.

در همین رابطه