تصویرهای ارسالی هموطنان از جادههای منتهی به استانهای شمالی، تکاندهنده است. برخی افراد، معطلی در جادهها را تا ۲۰ ساعت گزارش کردهاند. طی مسیری که به شکل طبیعی باید سه ساعت زمان ببرد، در بهترین حالت ۱۰ ساعت طول کشیدهاست. این اتفاق نادر را از چند جهت میشود بررسی کرد.
بعضیها معتقدند مردم انتخاب بدی کردهاند و با وجود پیشبینی ازدحام در جادههای شمال، ریسک کرده و این راه را برگزیدهاند. برای اینکه ببینیم این تحلیل تا چه اندازه نادرست است، باید چند نکته را در نظر بگیریم.
اول اینکه تعطیلات عید فطر امسال، تنها تعطیلات تجمیعی پس از امتحانات دانشآموزان و دانشجویان و همزمانی آن با تعطیلات پدران و مادران کارمند بودهاست. اگر به تقویم نگاه کنید، تا پایان سال چنین تعطیلاتی تکرار نمیشود. به این ترتیب، تعداد زیادی از خانوادهها با آگاهی از اینکه چنین فرصتی دیگر پیش نخواهد آمد، دل به جاده زدهاند.
دوم اینکه تعطیلات عید فطر امسال پس از یک ماه عبادت و پرهیز در طولانیترین روزهای سال، خانوادههای مذهبی را هم ترغیب به مسافرت کرد. معمولا کم پیش میآید که سفر خانوادههای مذهبی با خانوادههای کمتر مذهبی آن هم به این گستردگی، همزمان شود. اما اینبار همزمان شد و ازدحام را به شدت افزایش داد.
دوست عزیزم علی میرزاخانی-سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد- در کانال خود به یک مشکل ساختاری مهم اشاره کرده است. اینکه تعطیلات هفتگی ما بر خلاف بسیاری از کشورها، دو روز نیست و خانوادهها کمتر فرصت برنامه ریزی برای سفرهای کوتاهمدت در طول سال را دارند. استدلال این است که اگر تعطیلات هفتگی در ایران از یک روز جمعه به دو روز افزایش پیدا کند، حتما بسیاری از خانوادهها در طول سال، فرصت بیشتری برای سفر پیدا میکنند. میخواهم این گونه نتیجهگیری کنم که به انتخاب مردم نباید خرده گرفت. در حقیقت این انتخاب به نوعی از روی اجبار هم بودهاست. در این زمینه لازم است قانونگذار وارد شده و در تعطیلات کشور بازنگری کند. باید بپذیریم که بازنگری در تعطیلات، یک مشکل ساختاری است و نیاز به سیاستگذاریهای جدید دارد.
نکته بعدی، مسأله زیرساختها در کشور است. زیر ساختهای حمل و نقل در کشور ما ضعیف است. در اقتصادی که سالهای طولانی به صورت رسمی و غیررسمی با فکر جایگزینی واردات اداره شده، بیشتر امکانات با هدف رساندن کالا به سمت پایتخت ساختهشده است. همه راهها و بزرگراهها به تهران ختم میشود. به همین نسبت، هرچه از تهران به شهرستانها نزدیک میشویم، راهها باریکتر و زیرساختها ضعیفتر میشود. برای اقتصاد صادرات محور، ضرورت دارد که راههای امن و استاندارد به سمت پایانههای صادراتی داشته باشیم نه اینکه راهها به تهران ختم شود. در زمینه گردشگری هم راههای مناسب برای سفر به خیلی از مناطق جذاب کشور وجود ندارد. در خیلی از شهرها، فاقد هتل و محل اقامت مناسب هستیم. درصورتی که زیرساخت مناسب در دیگر شهرها وجود داشته باشد، بار سفر به شهرهای شمالی کم میشود و مردم انتخابهای بیشتری خواهندداشت.
نکته دیگر، کمبود امکانات رفاهی و تفریحی در بیشتر شهرها ازجمله درپایتخت به نسبت جمعیت بالای آن است. شهرهای ما به نسبت جمعیتی که دارند، از امکانات مناسب برای پرکردن اوقات فراغت خانواده برخوردار نیستند. به همین دلیل است که درتهران در روزهایتعطیل، اکثر شهربازیها و پارکها و رستورانها دچار ازدحام میشوند. به قول یکی از دوستان، باید پدر یک خانواده باشید تا بفهمید که چقدر مراکز تفریحی مناسب خانواده در تهران کم است.
نکته بعدی، مسأله اطلاعرسانی است. با وجود تلاشهایی که اخیرا در زمینه اطلاع رسانی صورت گرفته، باز هم در زمینه کسب اطلاع از وضعیت راهها دچار مشکل هستیم. هیچ سایتی یا مرکزی وجود ندارد که به صورت صحیح و شفاف، اطلاعات لازم از وضعیت راهها را به مردم منتقل کند. شاید تعداد زیادی از مسافرانی که در جادههای شمالی سرگردان شدند، اگر اطلاع کافی از وضعیت ترافیک راههای شمال داشتند، انتخاب دیگری میکردند. در عین حال موضوع مهم این است که دستگاههای مرتبط، بارها در جادهها غافلگیر شدهاند اما هیچگاه فکر و برنامهریزی خود را ارتقا ندادهاند.
اعتقاد من این است که بسیاری ازاین کمبودها، ناشی از بزرگی دولت و میدان ندادن به بخش خصوصی درسرمایه گذاریهای این بخشها است. یکی ازمهمترین بخشهایی که بخش خصوصی میتواند سرمایه گذاری کند، حوزه راه و امکانات رفاهی در شهرهاست.
سیاست گذار باید این نکته را در نظر بگیرد که تحولات درآمدی، تغییر در سبک زندگی و جابه جایی نیازهای طبقه متوسط، مشکلات فعلی را در آیندهای نه چندان دور، چند برابر خواهد کرد. در صورتی که به درستی سیاستگذاری صورت نگیرد، در آیندهای نه چندان دور، شاهد راه بندانهای شدیدتر خواهیم بود.