رادیو مجازی اتاق ایران ۲ دی 1403

راه کوتاه یا طولانی توسعه؟

در سند چشم‌‌انداز بیست ساله ایران به نرخ رشد ۸درصدیاشاره شده بود؛ اما چرا از رسیدن به چنین نرخ رشدی بازماندیم؟ متهم اصلی را باید در انتخاب‌‌ ما برای در پیش گرفتن «راه کوتاه اما طولانی» جست‌وجو کرد.

جعفر خیرخواهان

اقتصاددان
25 خرداد 1401 - 10:22
کد خبر : 42813
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

در داستانی از زمان‌های کهن آمده است که مردی به دنبال راهی می‌‌گشت تا خود را زودتر به شهر برساند. وقتی به یک دوراهی رسید از پسری که آنجا بود آدرس شهر را پرسید. پسر به یک جهت اشاره کرد و گفت: «این راه کوتاه اما طولانی است.» سپس به جهت دیگر اشاره کرد و گفت: «این راه طولانی اما کوتاه است.» مرد از راه کوتاه رفت؛ اما میان باغ‌ها و پرچین‌‌ها گیر افتاد. وقتی شکایت‌‌کنان پیش پسر برگشت، پسر پاسخ داد: «آیا به شما نگفتم این راه طولانی نیز است؟»

شاید بتوان پیشینه و تجربه بسیاری از کشورها را در طی کردن مسیر توسعه و شکست و پیروزی آنها در این مسیر را در همین داستان خلاصه کرد. راهبرد سیاستگذاری صنعتی جایگزینی واردات با شعارهای استقلال اقتصادی و خودکفایی و حمایت از تولید ملی، راهبرد همکاری نهادهای نظامی در کمک به سازندگی و مشارکت در فعالیت‌‌های اقتصادی، راهبرد شرایط جنگی و دائما اضطراری و توسعه‌‌طلبی منطقه‌‌ای شاید برای مدتی روشی کارساز برای تحرک و جهش و رشد سریع اقتصادی به نظر برسد (راه کوتاه)، اما وقتی زمان تغییر در این راهبردها فرا می‌‌رسد، نهادهای به راه کج رفته و گروه‌های رانت‌جوی دارای منافع خاص، با وجودی که می‌‌دانند تداوم چنین سیاست‌‌هایی باعث کاهش شدید رشد اقتصادی و رفاه جامعه می‌‌شود، با هم متحد می‌‌شوند و با بسیج نیروهای خود، جلوی هرگونه اصلاح و تغییر مفید را سد کنند.

سپس زمانی که حتی کل کشور (حاکمیت و جامعه) ضرورت اصلاح و تغییر وضع موجود را درک می‌‌‌‌کنند و آماده برای تغییر ضروری و ناگزیر می‌‌شوند، بر همگان روشن می‌‌شود که گذار به شرایط مطلوب جدید چقدر دشوار و پرهزینه است و به زمان طولانی نیاز دارد. اینجاست که «رخوت و خمودی یا حتی فلج مغزی» یا به عبارت دیگر سیاست «صبر و انتظار» و بی‌‌عملی که به‌طور معمول باید در جوامع پیر و فرتوت انتظارش را داشت، پیش از موعد در جوامعی ظاهر می‌‌شود که اکثریت آن جوانان کوشا و پرتکاپو هستند. پس این زنگ خطر برای هر کشوری است که اگر راهبرد و سیاست‌‌های در ظاهر سریع به مقصد رسیدن (راه کوتاه) را انتخاب می‌‌کند، در عمل خود را گرفتار در تله گروه‌های ذی‌نفع با منافع خاص (همان شاخ و برگ‌‌های درختان میوه و حصارها و پرچین‌‌ها) خواهد دید و در عین حال که ده‌ها سال تلاش می‌‌کند و زحمت می‌‌کشد در مقایسه با همتایان خود اقتصاد رنجور و نرخ رشد کم‌‌جانی داشته باشد.
تجربه دو رژیم کمونیستی شوروی و چین در تاریخ معاصر، تا حد زیادی بیانگر انتخاب این دو مسیر متفاوت است. به واقع اتحاد جماهیر شوروی و در ادامه آن روسیه فعلی، یک نمونه افراطی از حرکت در راه کوتاه اما طولانی است. انتخاب این مسیر با بحث طولانی بین اقتصاددانان در دهه۱۹۲۰ درباره بهترین راه صنعتی‌‌شدن آغاز شد. مزایا و معایب رشد متوازن که تقریبا مشابه راهبرد کلاسیک و تکاملی رشد اقتصادی مدرن بود، در برابر راهبرد قدیمی جبران سریع عقب‌‌ماندگی‌‌ها و به کشورهای پیشرفته رسیدن (هم‌‌پایی catching up) از طریق صنعتی شدن سریع و اشتراکی شدن سنجیده شد.

درنهایت تصمیم به نفع رویکرد دوم (راه کوتاه) گرفته شد که تا حد زیادی بر پایه ملاحظات سیاسی و جنگ قدرت درون هیات حاکمه بود؛ اما نوید رسیدن به نتایج سریع و چشمگیر را هم می‌‌داد. یک نمونه آشکار این تصمیم، در سخنرانی معروف استالین در سال۱۹۳۱ دیده می‌‌شود که دستور داد کشور باید همه موانع را بردارد و با تمام سرعت صنعتی شود. نتیجه چنین راهبردی حرکت شوروی به سمت سیاست‌‌های جایگزینی واردات، اقتصاد بسته و درون‌گرا، برنامه‌های اکتشافات فضایی، جنگ سرد و مسابقه تسلیحاتی، بی‌‌توجهی به رفتار قانون‌‌شکنانه و دور زدن نهادهای رسمی، فساد مالی (به بهانه روان‌‌کردن سیستم) و از این قبیل بود. با وجودی که اقتصاد در ابتدا رشد نسبتا چشمگیری یافت (اگرچه رشد مصرف بسیار پایین‌‌تر بود) اما در دهه‌های بعد بسیار افت کرد. نظام برنامه‌‌ریزی مرکزی و اقتصاد دستوری در ماهیت خود حالت زورگویی و بی‌‌ رحمی دارد و در نتیجه با اتلاف شدید منابع همراه است و اگر ارزش جان‌‌ها و آزادی‌‌های از دست رفته و دشمنی‌‌های به‌وجودآمده بین انسان‌‌ها را در چنین رژیمی در نظر بگیریم، بهای هنگفتی بابت آن رشد پرداخته شد. به بیان دیگر شوروی برای مدتی کوتاه توانست به نرخ‌‌های رشد زودهنگام بالایی جهش کند؛ اما به قیمت نرخ‌‌های پایین‌‌تر رشد در بلندمدت تمام شد.

اما رویکرد چینی با معرفی تغییرات تدریجی از بالا و تصحیح اشتباهات، میدان عمل دادن به بخش خصوصی و حضور و نفوذ در بازارهای صادراتی جهانی شناخته می‌‌شود که راه طولانی اما کوتاه را انتخاب کرد. راهبرد بلندمدت به شکل محو تدریجی اقتصاد اشتراکی، تاکید بر سیاست‌‌های باثبات اقتصادی، اقتصاد باز از طریق نهادسازی پیوسته و ایجاد نظام انگیزشی و به رسمیت شناختن بازارها و تعیین قیمت در بازارها اقتصاد را اصلاح کرد. حاصل این رویه، تداوم رشدهای اقتصادی بالا و باثبات به مدت چند دهه و تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی جهان بوده است. (البته که این هشدار را باید داد اگر تمایلات استبدادی و خودکامگی سیاسی در این کشور مهار نشود، هیچ تضمینی نیست آینده بر مدار گذشته باشد؛ به‌نحوی‌که آینده‌‌ای مبهم و نامعلوم در پیش رو خواهد داشت.)

اگر نگاهی به نرخ رشد اقتصادی مقرر شده در سند چشم‌‌انداز بیست ساله ایران که به سال‌های پایانی آن نزدیک می‌‌شویم، بیندازیم، با تعیین نرخ رشد ۸درصدی طی این مدت قرار بود که ایران به قدرت اول اقتصادی در منطقه غرب آسیا تبدیل شود.  نرخ رشدی که با توجه به جوان بودن نسبی کشور و همه امکانات و فرصت‌‌های ریز و درشتی که در اختیار ایران قرار داشت کاملا امکان‌‌پذیر بود. اما اگر بخواهیم پاسخی کوتاه و تک‌‌عاملی بدهیم که چرا از رسیدن به چنین نرخ رشدی بازماندیم، متهم اصلی را باید در انتخاب‌‌ ما برای در پیش گرفتن «راه کوتاه اما طولانی» جست‌وجو کرد.

در همین رابطه