رادیو مجازی اتاق ایران ۲ دی 1403

طبقه متوسط در میان اقتصاد و سیاست

از بزرگ شدن طبقه متوسط نهراسید

در دوره جنگ تحمیلی به سبب مشکلات اقتصادی نسبت به دوره قبل از آن، طبقه متوسط افت شدیدی کرد اما در دوره سازندگی تا حدی وضع اقتصادی‌اش ترمیم شد، اما تحول به معنای طبقاتی را در دوره اصلاحات پیدا کرد و زمینه اجتماعی و سیاسی رشد این گروه به لحاظ فرهنگی تا اندازه‌ای تثبیت شد.

علی‌اصغر سعیدی

جامعه‌شناس
28 خرداد 1396 - 10:49
کد خبر : 8881
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

طبقه متوسط با معیار اجتماعی مورد بررسی و تمایز قرار می‌گیرد، دیگر نمی‌توان به‌لحاظ معرفت‌شناختی نامی از اقتصاد برد؛ اما اقتصاد، اعم از دارایی و مالکیت، یکی از معیارهای مهم در تعیین طبقه است. تفاوت علم اقتصاد و علم جامعه‌شناسی این است که اقتصاد انسان را بر اساس کنش‌های منفعت‌طلبی‌اش تعریف می‌کند و نقش عوامل اجتماعی را چندان مهم نمی‌داند. دهک‌های درآمدی که اقتصاددانان برای نشان دادن نابرابری به کار می‌برند بر اساس معیارهای درآمدی است نه ویژگی‌های اجتماعی. کار در اینجا کمی ساده است اما وقتی از طبقه صحبت می‌کنیم دیگر کار مشکل‌تر می‌شود، چون براساس اندیشه‌های مختلف تعریف‌های مختلفی از طبقه می‌شود- بین طبقه و قشر هم تفاوت وجود دارد. جامعه‌شناسان براساس توصیف نابرابری‌های اجتماعی بین گروه‌ها و افراد معمولا از مفهوم قشربندی اجتماعی استفاده می‌کنند. مفهوم قشر را از زمین‌شناسان اخذ کرده‌اند که لایه‌های مختلف را نشان می‌دهد اما قشربندی اجتماعی لایه‌های مختلف را براساس ویژگی دارایی‌ها، مالکیت، جنسیت، سن و اعتقاد دینی نشان می‌دهد و هر قشری بر اساس یکی از این قشرها شکل می‌گیرد. بر اساس موقعیتی که افراد در هر قشر دارند دسترسی متفاوتی به مواهب و امتیازات پیدا می‌کنند.

طبقات متوسط بین طبقات کارگر و طبقات مسلط اجتماعی اعم از سرمایه‌داران، زمین‌داران، الیت سیاسی قرار دارند. در دوره مدرن ایران، عمدتا طبقه متوسط جدید با رشد نظام اداری، تکنیسین‌ها، مدیران، چه در بخش خصوصی و چه بخش دولتی به وجود آمدند و بعد از انقلاب هم رشد کردند. پس گروه‌های غیر‌سرمایه‌دار هستند که صاحبان حرفه‌های آزاد، پیشه‌وران شهری، که تعدادشان روزافزون شد، کارمندان دولتی، که با رشد دولت زیادتر شدند، پرسنل نظامی، که با انقلاب و جنگ تحمیلی بر اهمیت و شأنشان افزوده شد و تعدادشان به‌لحاظ نیاز کشور و حفظ تمامیت ارضی افزایش یافته، کارمندان اداری، تکنیسین‌های بخش خصوصی و دولتی، تحصیل‌کردگان دانشگاهی، اعم از بیکار و دارای کار ازجمله گروه‌های اصلی طبقه متوسط جدید به شمار می‌آیند. هرچقدر فارغ‌التحصیلان و اساسا آموزش دانشگاهی رشد کرده تعداد افراد طبقه متوسط افزایش یافته، ارتش و نیروهای نظامی هم همین‌طور، طبقه متوسط جدید را گسترده‌تر کرده‌اند. اما ما طبقه متوسط سنتی هم داریم. مغازه‌داران شهری و روستایی، بازاریان خرد و روحانیان اعم از طلاب جزو طبقه متوسط سنتی جای می‌گرفتند. در قبل از انقلاب، تفاوت طبقه متوسط سنتی و جدید بیشتر در تلقی‌شان از فرهنگ بود.

طبقه متوسط جدید از فرهنگ سنتی به تدریج فاصله گرفته‌اند اما طبقه متوسط سنتی به فرهنگ و ارزش‌های سنتی و شیوه رفتار اسلامی بیشتر وابسته بود. البته انقلاب گرایش‌های فرهنگی طبقه متوسط جدید را تا حد زیادی تغییر داد وقتی اسلام به‌عنوان یک ایدئولوژی سیاسی مطرح شد و گروه‌های بیشتری از طبقه متوسط مانند مهندسان، دانشگاهی‌ها که عمدتا گرایش‌های غربی را دنبال می‌کردند به آن گرایش مجدد پیدا کردند. البته آنها نخست گرایش‌های اسلام انقلابی را برگزیدند. بعد از انقلاب رشد طبقات متوسط بسیار بیشتر شد، مثلا رشد سریع شهرنشینی، رشد مغازه‌های خرده‌فروشی و مراکز خرید، مشاغل جدید، شرکت‌های الکترونیکی، رشد دلالی و واسطه‌گری در زمین و املاک، چه در شهر و چه در حاشیه شهرها، همه و همه باعث گسترش طبقه متوسط شد. اما درون طبقه متوسط اقشار متفاوتی هستند که بر حسب دارایی، مالکیت، درآمد، سن، جنس، قومیت، تحصیلات، محل سکونت و حتی رتبه نظامی متفاوت هستند. اما به‌هرحال اینها با طبقه کارگر که کارگران ایرانی در صنایع کوچک دستی و کوچک و یا کارگاه‌های صنعتی بزرگ و کوچک کار می‌کنند، متفاوت هستند.

طبقات متوسط شهری فرهنگ مدرن‌تری دارند که تا حدی فرهنگ از عناصر سنتی متمایز شده است، روزنامه‌خوان هستند، به کنسرت و سینما می‌روند، مسافرت‌های خارج از کشور دارند و در داخل بیشتر به گردشگری می‌روند. در مقابل طبقات سنتی طبقه متوسط بیشتر به زیارت می‌روند و به فرهنگ سنتی بیشتر وابسته‌اند. اینها در سیاست بیشتر طرفدار گروه‌های محافظه‌کار هستند. همان‌طور که گفتم گروه‌های خرده‌بورژوازی در طبقه متوسط جای می‌گیرند. دسته‌ای از آنها هم که کاسب‌کاران شهری هستند در طبقه جدید، برخی هم در طبقه متوسط سنتی.

هرچقدر طبقه متوسط گسترده‌تر می‌شود شناختش مشکل‌تر است و تنها راه آن شناخت سبک‌های مختلف زندگی است. یا تعلقات مختلف فرهنگی و محیط زیستی مسلما تعلقات مختلف سیاسی هم در پی دارد. مطالبات سیاسی این طبقه مختلف است اما یک ویژگی کلی دارد و اینکه از پهنه سیاسی و نخبگان سیاسی طالب آزادی‌های اجتماعی هستند تا بتوانند با عمل به سبک زندگی‌شان، خودشان را بیان کنند. آزادی در اینجا اصلا به معنی بی‌بندوباری نیست بلکه به معنی هویت‌خواهی اجتماعی است. برخی گروه‌های طبقه متوسط آزادی‌های سیاسی را خواستارند اما برخی مانند زنان آزادی‌های مدنی و اجتماعی مانند حقوق برابر با مردان و حق کار کردن و داشتن شغل شایسته را طالب‌اند.

به نظر من توان این طبقه - بخوانید عاملیت سیاسی و اجتماعی آن- به سبب سبک‌های مختلف زندگی و عوامل مختلف هویت‌بخش بسیار زیاد است و اصلا نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. بحران دولت‌های مدرن ناشی از همین نادیده گرفتن این گروه‌هاست. نادیده گرفتن بیشتر ناشی از عدم شناخت آنهاست. متاسفانه تعریفی که افراد و مقامات از طبقه متوسط می‌دهند متفاوت است. اما بیشتر مقامات و اقتصاددانان منظورشان از تغییر وضع طبقه متوسط وضع اقتصادی‌شان است و آنها را بر اساس دهک‌های اقتصادی از هم متمایز می‌کنند، در حالی که ممکن است وضع اقتصادی طبقه متوسط نزول پیدا کند - در چند سال گذشته چنین بود- اما از هویت طبقاتی‌اش چیزی کاسته نشده باشد. سرمایه اقتصادی تنها یک بعد هویت‌بخش طبقه و گروه اجتماعی است. بعد از انقلاب، موقعیت اقتصادی اقشار و گروه‌های طبقه متوسط به شدت در نوسان بوده است. در دوره جنگ تحمیلی به سبب مشکلات اقتصادی نسبت به دوره قبل از آن افت شدیدی کرد اما در دوره سازندگی تا حدی وضع اقتصادی‌اش ترمیم شد، اما تحول به معنای طبقاتی را در دوره اصلاحات پیدا کرد و زمینه اجتماعی و سیاسی رشد این گروه به لحاظ فرهنگی تا اندازه‌ای تثبیت شد و در دهه اخیر سیر نزولی  طی کرده است. اگرچه موقعیت اقتصادی‌‌اش دست‌به‌دست شده اما منابع دیگری برای حفظ موقعیت گروهی کسب کرده است.

بعد از انقلاب، اقشار متوسط سنتی قدیمی شامل روحانیان، بازاریان، تجار و پیشه‌وران و کسبه بوده‌اند که جایگاه متفاوت اقتصادی داشتند. برخی از این اقشار جایگاه و پایگاه‌های سیاسی مختلفی به دست آوردند و موقعیت اقتصادی‌شان بدون در نظر گرفتن تحولات و نوسانات اقتصادی بهبود چشم‌گیری کرد و کنترل منابع مختلفی را به دست گرفتند. البته اینها منابعی بود که در اثر انقلاب و حذف اقشار مسلط دوران پهلوی رها شده بود، اما برخی از آنان چون موقعیتشان در طبقه مسلط علی‌رغم پایگاه اقتصادی و سابقه سیاسی‌شان پایدار نبوده در رویارویی با گروه‌های دیگر، در جریان تحولات سیاسی، به لایه‌های پایین‌تر طبقه مسلط سقوط کرد‌ه‌اند. برخی از این اقشار، اگرچه پایگاه سیاسی‌شان را از دست داده‌اند اما به سبب پایگاه اقتصادی مستحکمی که دارند همچنان در میان اقشار طبقه مسلط طبقه‌بندی می‌شوند.

یکی از ویژگی‌های اقشار مختلف در طبقه مسلط بعد از انقلاب این است که چون فعالیت‌های مستقل در بین نخبگان سیاسی، نسبت به وضعیت قبل از انقلاب میسرتر شده است، فرصت‌هایی بیشتری برای پیشرفت و گرفتن پایگاه و قدرت سیاسی فراهم شده و هم دستاوردهای مادی به‌همراه داشته است. همچنین، امکان فعالیت مستقل، جابه‌جایی‌های متعددی در لایه‌های مختلف طبقه مسلط ایجاد کرده است. با فعالیت‌های رسمی و غیررسمی متعددی که نخبگان سیاسی، با موقعیت اقتصادی مختلف، انجام داده‌اند و کماکان انجام می‌دهند، توانسته‌اند جایگاه بهتری را در لایه‌های طبقه مسلط حفظ کنند یا به دست آورند. برخی از گروه‌های متوسط مذهبی یا نیروهای نظامی، در سال‌های اخیر موقعیت بهتری در طبقه مسلط به دست آوردند. برخی اقشار میانی نیز توانسته‌اند در سال‌های اخیر با فعالیت‌های غیررسمی و استفاده از سرمایه اجتماعی خود و شبکه روابط اجتماعی و اعتماد بین گروهی، اطلاعات زیادی را بین خود توزیع کنند و سرمایه اقتصادی زیادی را بین خود به گردش درآورند. در مقابل، در دوره‌های مختلف، بعد از انقلاب، گروه‌های بسیار کوچکی نیز از طبقه مسلط بیرون رانده شدند و موقعیت اقتصادی‌شان متزلزل شد. تقویت این اقشار در لایه‌های طبقه مسلط‌، با بهبود وضع اقتصادی به سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود. به روشنی می‌توان گفت که اینها از تحولاتی که در گرفتن جایگاه بهتری در طبقه مسلط در جریان است تقویت یا تضعیف می‌شوند تا از تغییرات اقتصادی، چرا که هنوز دارای سرمایه اجتماعی مکفی هستند که بتوانند منابع ازدست‌رفته اقتصادی خود را ترمیم کنند، اگرچه در مورد پس گرفتن موقعیت سیاسی تردیدهایی وجود دارد.

البته که طبقه متوسط در این هشت سال به لحاظ اقتصادی تضعیف شد. طبقه متوسط در اثر رکود اقتصادی در ستم و رنج قرار گرفته اما از بین نرفته چون منابع دیگر هویت‌بخش دارد. طبقه متوسط جدید و سنتی در ایران در چهار دهه اخیر دستخوش دگرگونی عمده اقتصادی شده است و توصیف ویژگی‌های آن مستلزم تحقیقات جامعه‌شناختی و اطلاعات پایه‌ای وسیعی است. آنچه معمولا افراد و گروه‌های مختلف طبقه در مورد طبقه متوسط می‌گویند حاصل تحقیقات موردی و استنباطی است که محققان از مشاهدات خود از جامعه در حال گذار ایران ابراز می‌کنند. اما تردیدی نیست که گروه‌های مختلفی از این تغییرات منتفع شدند به ویژه گروه‌های متوسط سنتی، و گروه‌هایی زیان کرده‌اند اما از بین نرفته‌اند، بلکه منابع بین آنها جابه‌جا شده است.

با شناختی از دولتمردان فعلی و ایده‌هایی که مطرح می‌کنند به نظر می‌رسد سیاست این دولت با قبول تفاوت‌هایی که بین گروه‌های مختلف وجود دارد به توزیع فرصت‌های برابر بین گروه‌ها می‌اندیشد تا توزیع مستقیم ثروت ملی. اگر بپذیریم که تفاوت بین اقشار مختلف می‌تواند بر حسب نابرابری در دارایی یا مالکیت، یا منابع مختلف دیگر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشد، یا اینکه تمایز بین اقشار دسترسی آن به انواع سرمایه از جمله سرمایه فرهنگی، با ابعاد مختلف باشد، یا سرمایه دیگری که می‌تواند در دنیای معاصر نابرابری اجتماعی ایجاد کند، به‌نظر من سیاست دولت برای برابر کردن فرصت باید این باشد که این فرصت‌ها را در اختیار تمامی افراد قرار دهد. یعنی به طور خلاصه توزیع امکانات آموزشی و توزیع اطلاعات تا افراد با پتانسیل‌های مختلف از این سرمایه‌ها استفاده کنند و صاحب دارایی شوند. سیاست دیگر شایسته‌سالاری است، علی‌رغم اینکه این دولت آن را قبول دارد اما موانع اجرایی وجود دارد. این مشکلی است که افراد را در هر سطحی به دولت وابسته کرده است و با نوسانات درآمد دولت، آنها آسیب می‌بینند که نتیجه‌اش یأس اقشار میانی جامعه و کاهش کیفیت سرمایه‌های فرهنگی است.

جان گرفتن دوباره طبقه متوسط، نشان از تحرک اجتماعی دارد. اما باید توجه داشت که این تحرک تنها طبقه متوسط را جان دوباره نمی‌دهد بلکه گروه‌های بیشتری را از پایین به بالا می‌آورد و موقعیت گروه‌های دیگر را تغییر می‌دهد. به‌عبارت دیگر، تحرک اجتماعی سریع گروهی را از پایین به بالا و گروهی از بالا به پایین می‌آورد. جامعه نیازمند چنین تحرکی است تا بتواند نیروهای مختلفی برای توسعه در بخش‌های مختلف به ویژه بخش خصوصی و کارآفرینی تولید کند. نشانه دیگر جان گرفتن طبقه متوسط توجه به سبک‌های زندگی مطلوب است. به‌نظر من رشد آسیب‌های اجتماعی از جمله اعتیاد و طلاق، که در سال‌های اخیر نگران‌کننده بوده، با جان گرفتن دوباره طبقه متوسط بهبود خواهد یافت. چون گروه‌های زیادی از طبقه متوسط هویت اجتماعی‌شان را از سبک زندگی می‌گیرند. بنابراین هنگام وجود مشکلات اقتصادی بیش از دیگران متحمل خسارت و زجر در زندگی می‌شوند. بنابراین طبقات میانی، چه به دلیل ناتوانی از انجام سبک‌های زندگی هویت‌بخش و چه به‌دلیل ناتوانی در تبدیل سرمایه فرهنگی به سرمایه اقتصادی، در فشار بیشتری قرار دارند، و با بهبود وضع اقتصادی جان خواهند گرفت.

نشانه دیگر جان گرفتن این طبقه اعتبار و منزلت آنهاست. منزلت اجتماعی نیز به تعبیر ماکس وبر، به‌معنای تفاوت در میزان احترام و شأن اجتماعی که دیگران به افراد و گروه‌ها نسبت می‌دهند، می‌تواند به شناخت اقشار میانی کمک کند. به این اعتبار، می‌توان با احتیاط گفت که اگرچه هنوز در میان افراد و گروه‌های مختلف طبقه متوسط این منزلت وجود دارد اما مسلما با بهبود وضع اقتصادی افزایش خواهد یافت.

امتناع طبقه متوسط از سیاست به پیامدهای سیاست طبقه متوسطی حاکمیت بستگی دارد. هر سیاستی که گروهی تازه به دوران رسیده را به ناگهان ایجاد کند یا سیاستی که با بهبود ناگهانی و بیش از حد وضع اقتصادی گروه جدیدی ایجاد کند خودش نابرابری و ناعدالتی ایجاد می‌کند و به ضرر گروه‌های مختلف طبقه متوسط است. این را من پیامدی ناگوار سیاستی طبقه متوسطی دولت می‌دانم که ممکن است باعث امتناع این طبقه از سیاست شود. منظورم بیشتر رانت‌گیران در هر سطوحی هستند. این سیاست‌ها انگیزه فعالیت سیاسی طبقه متوسط را کاهش می‌دهد. برخی از رشد طبقه متوسط ممکن است هراس داشته باشند. اما گروه‌های مختلفی از طبقه متوسط هستند که تنها به فکر حفظ شأن و اعتبار و منزلت خود هستند و رغبتی به کسب پایگاه‌های سیاسی و درگیری در روابط سیاسی ندارند. پس مشارکت سیاسی این طبقه برای ثبات سیاسی لازم است و بی‌خطر.

یکی از حسن‌های بزرگ شدن یا تقویت طبقه متوسط این است که نابرابری بین اقشار میانی طبقه متوسط و اقشار بالایی آن را کاهش می‌دهد و این به ثبات کشور کمک می‌کند.

در همین رابطه