رادیو مجازی اتاق ایران - 22 اسفند1403

عقلانیت ضرورت ساختار دولت

خرد و خط‌مشی‌گذاری توسعه برای جامعه ما امری ضروری است؛ می‌توان ضرورت توسعه و چیستی آن را به پرسش کشید. فرآیندی که ظرفیت‌ها و پویایی‌های یک نظام اجتماعی افزایش می‌یابد.

علیرضا علوی‌تبار

تحلیل‌گر توسعه
17 آبان 1396 - 09:31
کد خبر : 10934
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

گفتار توسعه و گسترش و فراگیر شدن مباحث متنوع و گوناگون درباره ضرورت توسعه، اشکال توسعه، اولویت‌های توسعه، موانع توسعه و... در ایران در سال‌های آغازین دهه ۱۳۷۰ خورشیدی غلبه یافت و بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی و انسانی کوشیدند در نوشته‌ها و گفته‌های‌شان به این مسائل بپردازند.

همان زمان یکی از بحث‌های اصلی تقدم و تاخر انواع توسعه بر یکدیگر بود، یکی توسعه اقتصادی را مقدم می‌شمرد، دیگری اصالت را به توسعه سیاسی می‌داد و سومی از ضرورت توسعه فرهنگی می‌گفت. در این میان صداهایی که از نسبت میان عقلانیت و توسعه سخن می‌گفتند، محدود بود و حالا بعد از گذر ربع قرن در این زمینه بحث می‌شود که نسبت خرد و توسعه در چیست. علیرضا علوی‌تبار، تحلیل‌گر توسعه که به طور تخصصی در رشته «اداره امور عمومی» (public administration) تحصیلکرده و عضو هیات علمی دانشکده محیط زیست است. او عصر روز یکشنبه ۱۴ آبان ماه در تالار شهید مطهری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره خرد و توسعه سخنرانی کرد و به جایگاه خرد در خطی مشی‌گذاری توسعه پرداخت. در ادامه گزارشی از سخنان او را می‌خوانید:

بحث من خرد و توسعه نیست، بلکه خرد و خط‌مشی‌گذاری توسعه است، یعنی فرض این بحث آن است که توسعه برای جامعه ما امری ضروری است و حالا می‌خواهیم به چگونگی خط مشی‌گذاری برای آن بپردازیم. البته می‌دانیم که فرض مذکور خود می‌تواند محل مناقشه باشد، یعنی می‌توان ضرورت توسعه و چیستی آن را به پرسش کشید. با وجود دشواری ارایه تعریفی بی‌طرفانه از توسعه، وقتی از آن صحبت می‌کنم مرادم فرآیندی است که ظرفیت‌ها و پویایی‌های یک نظام اجتماعی افزایش می‌یابد، به طوری که این نظام اجتماعی می‌تواند نیازهای ادراک شده مردم خودش را برآورده کند و این افزایش پویایی‌ها به نحوی صورت می‌گیرد که نظام اجتماعی مزبور امکان تطبیق با شرایط متحول محیطی را داشته باشد. بنابراین در فرآیند دو اتفاق اصلی رخ می‌دهد: نخست افزایش ظرفیت و دوم افزایش توانایی تطبیق با شرایط متحول محیطی. زندگی اجتماعی انسان را بطور قراردادی به ۴ وجه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تفکیک می‌کنند، بر این اساس می‌توان ۴ شکل از توسعه را مد نظر قرار داد: توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و توسعه اجتماعی. این طبقه‌بندی قراردادی است و انواع توسعه با یکدیگر تعامل دارند.

اما خط مشی (policy) توسعه مجموعه اقدام‌ها یا عدم اقدام‌هایی است که دولت برای تامین لوازم توسعه، حذف موانع توسعه و تسهیل و تسریع فرآیند توسعه انجام می‌دهد. بر این اساس خط‌مشی‌گذاری (policy making) توسعه فرآیند شکل‌دهی، اجرا و ارزشیابی خط مشی‌های توسعه است. با در نظر داشتن این تعاریف می‌توان پرسید که خط‌مشی‌گذاری توسعه چه نسبتی با خرد یا عقلانیت دارد. البته توجه داریم که خرد یا عقلانیت معانی متفاوتی دارد. این جا تعریفی صوری از آن را مدنظر دارم. عقلانیت نظری را از عقلانیت عملی جدا می‌کنم. در بحث من عقلانیت نظری به معنای تناسب میان مدعا و دلیل است و عقلانیت عملی به معنای تناسب میان وسیله و هدف است. البته در این تعاریف می‌توان مناقشه کرد.

نسبت میان خط مشی‌گذاری و خرد و عقلانیت را می‌توان با استفاده از فرآیند خطی مشی‌گذاری توضیح داد. چنان که آمد در فرآیند خطی مشی‌گذاری سه گام اصلی قابل تفکیک است: تعیین یا شکل دهی به خط‌مشی، اجرای خطی مشی و ارزشیابی خطی‌مشی. رد پای خرد در هر سه گام را می‌توان مورد بحث و بررسی قرار داد.

عقلانیت و شکل‌گیری خطی مشی

شکل‌گیری خطی مشی در هر زمینه‌ای از جمله توسعه با احساس و درک وجود یک مشکل آغاز می‌شود. هر گاه میان آنچه هست و آنچه باید باشد، فاصله‌ای نپذیرفتنی پدید آید، فاصله‌ای که می‌توان آن را با تدبیر انسانی حل کرد، با مشکلی مواجه هستیم. در مباحث مدیریتی برای مشکلات سلسله مراتبی قایل می‌شوند: نخست دغدغه، دوم مساله، سوم مشکل، چهارم بحران و پنجم فاجعه. اینکه مشکلات جامعه ایران در کدام مرحله است، محل بحث است، امیدوارم به مرحله فاجعه نرسیم. ما ظاهرا از مرحله مشکل گذشته‌ایم و در وضعیت بحرانی به سر می‌بریم.

گام اول در فرآیند خط مشی‌گذاری احساس مشکل و تقاضای عمومی برای حل آن است. یعنی این فرآیند واکنش دولت به خواست عمومی برای حل یک مساله است. اینجا خرد نزد مردم تعیین‌کننده نوع حساسیت‌ها و دغدغه‌های ایشان است. برای مثال مباحث محیط زیستی تا چند سال پیش هنوز به دغدغه‌ای عمومی بدل نشده بود. نوع حساسیت افراد به خرد ایشان و اولویت‌بندی‌های‌شان بازمی‌گردد. شهید مطهری با ارایه تمثیلی در مورد ورود گوجه‌فرنگی یا چنان که در ابتدا رایج بود، «ارمنی بادمجان» به جامعه ایران و حساسیت جامعه سنتی نسبت به آن می‌گوید، میزان رشدیافتگی یک ملت به حساسیت‌های آن مردم بستگی دارد. بنابراین خرد نخست خود را در نوع حساسیت‌های ما نشان می‌دهد. نوع حساسیت‌ها و دغدغه‌های ما میزان رشدیافتگی ما را نشان می‌دهد.

گام دوم بعد از احساس مشکل بحث تفویض اختیار و تعیین مسوولیت است، یعنی کسی باید این مشکل را با امکانات و اختیاری که به او داده شده، حل کند و متقابلا از او مسوولیت طلب می‌شود. برای نمونه مساله کودکان کار در جامعه به یک مساله مطرح شده است، اما هنوز مشخص نشده که چه ارگان یا گروه یا فرد یا افرادی مسوول آن است، یعنی تفویض اختیار و مطالبه مسوولیت صورت نگرفته است. اینجا اهمیت نظام دیوانسالاری و نظام اداری منظم روشن می‌شود. معمولا از جنبه منفی دیوانسالاری و فرآیندهای خسته‌کننده اداری صحبت می‌کنیم و از این غافلیم که در کشورهای جهان سوم هرجا دیوانسالاری حذف شده، جای آن تسریع و تسهیل اجرای امور صورت نگرفته بلکه غارت جای آن را گرفته است، زیرا در دیوانسالاری به هر حال همه‌چیز ثبت می‌شده و مشخص بوده و نوعی تقسیم کار صورت می‌گرفته است. به همین دلیل در مرحله تفویض اختیار و تعیین مسوولیت باید توجه کرد که دیوانسالاری برای کشورهای جهان سوم از تجلیات خرد است و نباید آن را حذف کرد، زیرا چیزی به جای آن نداریم. مجموعه مطالعاتی که درباره آفریقا صورت گرفته نشان می‌دهد که حتی دیوانسالاری‌های نیم‌بندی که چندان هم شایسته‌سالار نبودند، موثرتر و بهتر از جاهایی عمل کرده‌اند که دیوانسالاری به هر دلیلی از هم پاشیده است.

دو پایه هر توصیه

بعد از احساس مشکل و تعیین مسوول، مرحله بعدی توصیه و تجویز برای حل مشکل است. شکل منطقی هر توصیه و تجویزی این است: الف را ایجاد کن تا ب پدید آید. یعنی هر توصیه و تجویزی دو پایه منطقی دارد، پایه اول توصیفی و تبیینی است و بدان معناست که پذیرفته‌ایم رابطه‌ای منطقی و علی میان الف و ب وجود دارد. به عبارت دیگر هیچ تجویزی جز بر پایه یک توصیف و تبیین امکان پذیر نیست. پایه دوم ارزشگذارانه و هنجارگذارانه است، یعنی ما ب را امری مثبت تلقی می‌کنیم و به همین خاطر ایجاد الف را توصیه می‌کنیم. هر کدام از این دو پایه که مشکل داشته باشد، توصیه و تجویزی که می‌پذیرد، با اشکال مواجه می‌شود. مثلا در رسانه‌ها این توصیه تبلیغ می‌شود که قیمت خرید تضمینی گندم را بالا ببرید تا تولید گندم افزایش یابد. پایه توصیفی این توصیه این است که اگر قیمت کالایی بالا رود و سایر شرایط ثابت باشد، تولید آن کالا افزایش پیدا خواهد کرد. پایه ارزشی و هنجاری این توصیه نیز این است که افزایش تولید گندم در ایران اتفاق خوبی است و باید به وقوع بپیوندد. با توجه به دغدغه‌های محیط‌زیستی و مساله آب ممکن است پایه دوم زیر سوال برود.

بنابراین وقتی می‌خواهیم تجویز کنیم یعنی یک خط مشی پیشنهاد کنیم، باید تجویز و توصیه ما از دو پایه مستحکم هم به لحاظ توصیفی-تبیینی و هم از نظر ارزشی- هنجاری برخوردار باشد. خردمندانه رفتار کردن به لحاظ توصیفی-تبیینی یعنی برخوردار بودن از نظریه‌های معتبر، زیرا نظریه رابطه میان متغیرها را به ما می‌گوید. اگر نظریه معتبری نداشته باشیم، نمی‌توانیم به رابطه علی میان دو متغیر و پدیده حکم کنیم. بنابراین نخستین تجلی خرد در تعیین خط مشی‌های توسعه برخوردار بودن از مجموعه‌ای از نظریه‌های معتبر است.

نظریه معتبر

نظریه‌ای معتبر است که بتوان در چارچوب خودش از آن دفاع کرد و در مقابل تلاش‌هایی که برای ابطالش شده مقاومت کند. برای مثال پوزیتیویست‌ها از نظریه‌های اثبات شده و پوپر از نظریه‌های ابطال نشده سخن می‌گفت. ایمره لاکاتوش از نظریه‌هایی سخن می‌گفت که عضوی از یک برنامه پژوهشی (research program) پیش رونده باشند، در مقابل برنامه‌های پژوهشی تباه شونده و پس رو. البته در الگویی که تامس کوهن معرفی می‌کند، امکان مقایسه میان پارادایم‌ها وجود ندارد و نمی‌توان پارادایمی را بر پارادایمی دیگر ترجیح داد. به همین خاطر لاکاتوش را مثال می‌زنم که هنوز به نوعی از عقلانیت و خرد در انتخاب نظریه‌ها باور دارد.

بنابراین اولی تجلی خرد داشتن نظریه است. کشوری که بدون تئوری خط مشی‌گذاری می‌کند، تیر در تاریکی پرتاب می‌کند و تیر در تاریکی نیز معمولا دوستان را می‌کشد نه دشمنان را. هر جا بدون تئوری وارد خط مشی‌گذاری شویم، کار غیرخردمندانه‌ای انجام داده‌ایم. در زمینه ارزش‌ها و هنجارها نیز چنین است. تعیین مصداق برای خوب و بد تا حدود زیادی برای همه آدمیان قابل درک است. ساخت ادراکی انسان به گونه‌ای است که خوب و بد را به راحتی تشخیص می‌دهد. این امر فی‌نفسه مهم نیست، مهم این است که انسان چطور میان خوب و خوب‌تر و میان بد و بدتر تمایز بگذارد. این هنر خرد است که سلسله مراتبی از ارزش‌ها و هنجارها را تعیین می‌کند که انسان با توجه به آن می‌تواند ترجیحات خود را مشخص کند.

بنابراین شکل‌گیری خط مشی (policy formation) هم در هنگام احساس مشکل و هم به وقت تفویض مسوولیت و خواه موقع تعیین خط مشی کاملا با خرد آمیخته است، با این تاکید که خرد در هر مرحله معنای خاص خود را دارد و کارکرد عقل متفاوت است.

عقلانیت در اجرای خط مشی

بعد از تعیین خط مشی به مرحله اجرای خط مشی می‌رسیم. این جا نیز خرد خود را نشان می‌دهد. نخستین تجلی خرد تناسب میان وسایل و اهداف است. اگر وسایلی برگزینیم که ما را از اهداف دور کند، کاملا ضد خود عمل کرده‌ایم. اگر مجموعه خط مشی‌ها با هم تناقض داشته باشند و یکدیگر را خنثی کنند یا خط مشی‌ها به نحوی باشند که تضادهای اجتماعی را تشدید کنند و به درگیری تا سرحدی منجر شوند که اجرای برنامه را غیرممکن کند، در مرحله اجرا به مشکل برمی‌خوریم. مهم‌ترین نکته در مرحله اجرا این است که دولت و حکومت برای اجرای خوب خط‌مشی‌های خوب توسعه‌ای، باید بتواند خواسته‌های بلندمدت و عام را نسبت به خواسته‌های کوتاه‌مدت و خاص اولویت دهد. دولتی که نتواند جلوی خواسته‌های کوتاه‌مدت یک گروه قدرتمند خاص به نفع خواسته‌های بلندمدت عام بایستد، نمی‌تواند دولت توسعه‌گرا باشد؛ به عبارت دیگر نوعی استقلال بهینه از نیروهای اجتماعی برای دولت توسعه‌گرا در مرحله عمل لازم است. می‌توان دولتی را نشان داد که بیش از حد به نیروهای اجتماعی وابسته است، طوری که هر کاری می‌خواهد بکند، عده‌ای فشار می‌آورند که این کار را نکن و دولت نیز عقب‌نشینی می‌کند. همچنین می‌توان دولتی را تصور کرد که اصلا به نیروهای اجتماعی کاری ندارد و کار خودش را می‌کند. این دو سر طیف نمی‌توانند در خدمت توسعه قرار گیرند. دولتی در خدمت توسعه است که به حدی از نیروهای اجتماعی استقلال داشته باشد که بتواند خواسته‌های بلندمدت و عام را به خواسته‌های کوتاه‌مدت و خاص اولویت دهد. این امر به طرق خردمندانه تامین می‌شود. مثل داشتن برنامه‌های بلندمدت، ایجاد نیروهای هم سنگ اجتماعی تا بتوانند با هم وارد چانه‌زنی و گفت‌وگو شوند. نیروهای هم سنگ می‌توانند به حکومت و دولت برای عمل کردن خط مشی‌های توسعه‌ای استقلال عمل بدهند. در غیر این صورت خط مشی‌ها وضع می‌شوند، اما هیچگاه به مرحله اجرا درنمی‌آیند.

تجلی دیگر عقلانیت در مرحله اجرا گفت‌وگوست که نوعی عقلانیت ارتباطی است، یعنی بتوانیم دیگران را نسبت به اهداف‌مان قانع کنیم، ضمن آنکه برای ایشان امکان تغییر قایل باشیم. گفت‌وگو با تک‌گویی متفاوت است. در گفت‌وگو طرفین متاثر می‌شوند و تغییر می‌کنند. اینکه دولت بتواند در مرحله اجرا با کسانی که ذی‌نفع هستند، در ارتباط با سیاست‌هایش گفت‌وگو و ایشان را اقناع کند و صرفا نخواهد ایشان را تهدید یا تطمیع کند، نیازمند عقلانیتی خاص در ساختار دولت است.

عقلانیت در ارزشیابی

آخرین مرحله فرآیند خط مشی‌گذاری عمومی، مرحله ارزشیابی خط مشی (policy evaluation) است. در این مرحله می‌خواهیم بسنجیم که آیا خط مشی‌های اندیشیده شده و عمل شده ما را به اهداف‌مان رساند یا خیر. اینجا عقلانیت به معنای هزینه و فایده و مقایسه است؛ عقلانیتی که مخصوصا انتقادی است و به نتایج ناخواسته خط مشی‌ها توجه دارد. هر خط مشی با توجه به محدودیت دانش بشر مجموعه‌ای از نتایج پیش‌بینی شده و ناخواسته را در بر می‌گیرد. کسانی که خط مشی را وضع می‌کنند، این امر را به درستی درک نمی‌کنند. باید کسانی به ارزشیابی خط مشی بپردازند که با نگاه انتقادی به واضعان و مجریان خط مشی می‌نگرند؛ به عبارت دیگر منتقدان نعمتی برای خط مشی‌گذاری توسعه هستند، زیرا مقصودشان این است که پیامدهای ناخواسته خط مشی‌ها بهتر دیده شود؛ پیامدهایی که ممکن است از دید علاقه‌مندان به خط مشی‌ها نادیده گرفته شود.

در همین رابطه