میگویند کسی که در هر سن و سالی آرزوی بزرگ در دل و رؤیایی دور و دراز در سر نداشته باشد برای ادامه زندگی شاداب و پرتحرک چیزی کم دارد. انسان از نوزادی تا کهنسالی و از دورهای که اندیشه و فکر به حالت عادی فعالیت میکند دنبال به دست آوردن چیزی است که دیگران دارند و او در حسرت داشتن همان چیز است. این یک امر رایج است که آدمی به داشتن چیزی که در اختیار دیگران است نیز بسنده نمیکند و بالاتر و بیشتر از دیگران میخواهد. بدون چونوچرا باید این را بدانیم و در جوهره اندیشهمان باور بداریم که البته هر خواستنی درنهایت به نتیجه نمیرسد و انسان نیز به این نتیجه رسیده است که برای دوری از حسرت دردناک و کشنده، بام و سقف آرزوهایش را تا جایی قرار دهد که با واقعیات و تواناییاش و قابلیتهای آتیاش هماندازه باشد یا در جایگاهی باشد که او بداند در صورت تلاش بیشتر احتمال دارد به آن پله برسد.
چرا چنین است؟ چون در دنیای واقعی همه انسانها میدانند چوب سحرآمیزی ندارند که آن را به جسم و مادهای بزنند و آن را به طلا تبدیل کنند تا موجب خوشبختی آنها شود. آدمی نیک میداند باید برای رسیدن به آرزو و رویایش از پرواز دادن بیشازاندازه خیال دوری کندو این تجربه بشری آسان به دست نیامده است.
رویای یک رئیس دولت
نهاد دولت از دیرباز تا امروز به شکلهای گوناگون خود را بر جامعه انسانی تحمیل کرده است. این نهاد که البته ساخته و پرداخته ذهن انسان و برای برطرف کردن نیاز او پدیدار شده است نسبت به هر نهاد دیگری نیرو و توانایی بیشتری دارد. نهاد دولت شامل همه نهادهای موجود در قانون اساسی کشورها که یک کلیت واحد است و بهویژه شامل نهادهای اجرا، قانونگذاری و قضا است امکانات قانونی بسیار بالایی در اعمال قانون و مقررات دارد و از این نظر که قانون بالاترین قدرت است میتواند بر خانواده، بر بنگاه و بر اجزای نهادهای مدنی دیگر تحمیل شود. بهاینترتیب رئیس دولت در هر سرزمینی به لحاظ توانایی اعمال قدرت و تحمیل ارادهاش بر جامعه، موقعیت ممتازی دارد. بااینهمه روسای دولتها نیز نمیتوانند رویاهای بلند و آرزوهای سترگ و دست نایافتنی را از ذهن به عمل درآورند و هر خواستهای را برای خوشایند خود و شهروندان را بخواهند و آن را بهمثابه دستور حکومت لحاظ کنند.
رویای رئیسجمهور
بر اساس قانون اساسی موجود در ایران رئیس دولت با رأی اکثریت شهروندان به مقام ریاست دولت و ریاست جمهوری میرسد. حسن روحانی نیز در دو انتخابات پیدرپی در سالهای 1392 و 1396 بر رقبایش در مبارزات نفسگیر پیروز شد و اکنون نزدیک به 5 سال است که رئیسجمهور ایران بهحساب میآید. این رئیس دولت در ایران همانند سایر شهروندان ضمن اینکه برای شخص خود آرزو دارد برای سرزمین ایران که بر آن فرمان میراند نیز آرزوهای بلندی داشته و دارد.
برخی از این آرزوها در قالب برنامهها و اسناد بالادستی به شکل قانون و مقررات در آمده است و برخی دیگر از آرزوها ناگهانی به ذهن و اندیشه روحانی میرسد. روحانی چند روز پیش از تبریز که یک شهر بزرگ و تاریخی است دیدار میکرد. او در دیدار از بازار بزرگ تبریز و دیدن بازار کفاشها هیجانزده شد و بنابر سابقهای که از کیفیت و زیبایی و استحکام کفشهای تولیدی این شهر داشت آرزویش را بر زبان آورد و به مدیرانی که او را همراهی میکردند تصریح کرد کفش تبریز باید به یک برند جهانی تبدیل شود و اعتبار از دسترفته پیشین را در میان شهروندان کشورهای همسایه و کشورهای دیگر به دست آورد. این آرزوی بزرگی برای ایران و ایرانیان بوده و هست که در لحظهای هیجانی بر زبان رئیسجمهور آمده است.
کفش تبریز؟
حالا و پس از سپری شدن چند روز از بیان آرزوی رئیس دولت ایران مبنی بر اینکه " کفش تبریز " باید برند جهانی شود را میتوان در ترازوی بررسیهای کارشناسانه قرارداد و درباره اجرایی شدن آن بحث و گفتوگو کرد. هدف از این برسی بیشتر شاید جلوگیری کردن و هشدار دادن نسبت به برخی اقدامهای احتمالی است که برای اجرای این خواسته روحانی اجرایی خواهد شد. نخستین پرسش این است که منظور از " کفش تبریز " باید برند جهانی شود چیست.
بهطور مثال آیا باید یک بنگاه یا کارخانه یا گروهی از کفشدوزان باید کفشهایی تولید کنند که چشمنواز باشد، توانایی جلب نظر انواع سلیقهها برای زنان و مردان، جوانان ومیانسالان و کهنسالان در کشورهای همسایه، در اروپا و در آسیا و در سایر قارهها را داشته باشد و در ضمن به لحاظ قیمتی همه گروههای درآمدی در جهان را جلب کند؟ واقعیت این است که این آرزوی رئیسجمهور که در شکل خاماش به رؤیا میماند باید از ذهن دور شده و به دنیای واقعی نزدیک شود. به این معنا که از تجرید دور شویم و به این پرسش جواب دهیم که مخاطب این خواسته رئیسجمهور کدام نهاد و کدام افراد هستند و چه گامهایی باید برداشته شود و چه تنگناهایی دارد.
کفش تبریز یا کفش ملی یا وین یا….؟
در دنیای واقعی و در عمل بهویژه در دنیای امروز هر کالای برندی در جهان از سوی یک بنگاه تولید میشود و به نام همان بنگاه یا نامی که بر مدلهای گوناگون آن کفش گذاشته میشود مشهور است. بهطور مثال در ایران پیش از انقلاب اسلامی " کفش ملی " یک برند شده بود و دستکم در داخل کشور بهویژه در میان اکثریت شهروندان خریداران و مشتریان وفاداری داشت. به نظر میرسد کفش ملی در ایران، یا هر برند کفش معتبردرجهان بیش از آنکه از سوی دولتها و بهویژه رئیس دولت بهمثابه آرزو معرفی و تبلیغ شود، محبوبیت و مقبولیت آن از درون تمایل شهروندان و مناسبات اقتصادی جامعه و شرایط جهانی برمیخیزد. حال نیز اگر قرار باشد کفش تبریز مبدل به یک برند جهانی شود، باید از درون مناسبات اقتصادی و سرمایهگذاری فردی خودانگیخته بیرون آید. میتوان کبریت توکلی داشت یا شیرینی تواضع اما نمیتوان کفش تبریز داشت آنهم با شرایط دولتی.
به داد صنعت برسیم
برخلاف تصور برخی که میاندیشند یک مزیت یا یک فعالیت برای همیشه میماند، در دنیای امروز شتاب دگرگونیها در هر حوزه ازجمله صنعت بهاندازهای است که برندها باید بسیار استوار و محکم باشند تا پایدار بمانند. در ایران برندهایی داشتیم که به هر دلیل امروزه نیستند. ارج و جنرال در صنعت لوازمخانگی از نامدارترین آنها بودند و روغن نباتی قو و شکلات مینو نیز روزی میدرخشیدند و اکنون چراغ آنها خاموش ست. به نظر میرسد ریاست دولت باید بیشازپیش نجات باقیمانده صنعت ایران را در دستور کار قرار دهد. روانسازی محیط کسبوکار در سطح بنگاه، صنعت، محیط ملی و محیط جهانی از وظایف دولت است تا صنعت ایران روزگاری را برای بازسازی و نوسازی و عبور از شرایط نابودی تجربه کند. اگر روزی نرخ بهره بانکی در ایران سامان گرفت، سیاستهای ارزی از نوسان و انقلاب دور شد، سیاستهای کلان اقتصادی مناسب اتخاذ شد و مناسبات اقتصاد ایران با دنیای بیرون از محیط ملی مناسب شد برندهای ایرانی در شرایط زاد و رشد قرار میگیرند. برندسازی یکروند و یک فرایند است که نیاز به آرامش ذهنی و آسایش مادی دارد و در شرایط سخت و ناآرامیهای ناشی از آشوب پولی و ارزی و فشار شدید مالیاتی و تأمین اجتماعی زاد و رشد نمیکند. مدیران اجرایی در دولت باید زمینه و بستر لازم برای پوشاندن لباس عمل به رویای رئیس دولت را با آرامش و بدون رانت فراهم کنند و بستر لازم برای سرمایهگذاری بزرگ در صنعت کفش دستدوز تبریز فراهم شود. اگر به داد صنعت امروز و موجود برسیم برندها ممکن است متولد شوند.