رادیو مجازی اتاق ایران ۲ دی 1403

جنگ اقتصادی؛ استراتژی و تاکتیک

اصلاح جدی فضای کسب‌و‌کار و امتناع از قیمت‌گذاری دستوری و سرکوب بازارها برای تقویت بنیه اقتصاد ملی توصیه‌های موکد و مکرر اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد بوده است.

موسی غنی‌نژاد

اقتصاددان و استاد دانشگاه
24 تیر 1397 - 10:22
کد خبر : 14343
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک
اصلاح جدی فضای کسب‌و‌کار و امتناع از قیمت‌گذاری دستوری و سرکوب بازارها برای تقویت بنیه اقتصاد ملی توصیه‌های موکد و مکرر اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد بوده است.

موسی غنی‌نژاد؛ اقتصاددان

جنگ اقتصادی اصطلاحی است که این روزها هم در صحنه جهانی و هم در عرصه داخلی سخن از آن به شدت باب شده است و بر آن تاکید می‌شود. این اصطلاح آشکارا در تضاد با مفهوم اقتصاد آزاد یا بازار آزاد است؛ چراکه در چنین بازاری که تمامی مشارکت‌کنندگان در آن سود می‌برند، سخن گفتن از جنگ بی‌معنی است.


واقعیت این است که اندیشه بازار آزاد و به تبع آن علم اقتصاد در تقابل با تفکر مرکانتیلیستی ناظر بر جنگ اقتصادی به‌وجود آمد. آدام اسمیت در کتاب دوران ساز «ثروت ملل» با تاکید بر نادرستی و نتایج زیانبار مرکانتیلیسم، نشان داد که بازار آزاد با همسو کردن منافع همه افراد و ملل شرکت‌کننده در آن در حقیقت مهم‌ترین پایه و اساس تمدن‌های شکوفا و صلح‌آمیز است. اما این واقعیت بنیادی هیچ‌گاه به مذاق همه صاحبان قدرت سیاسی خوش نیامد؛ زیرا قبول آن به معنای تن دادن به محدودیت اختیارات آنها است. از این رو همیشه چالشی پنهان و آشکار میان برخی حاکمان تشنه قدرت و نظام بازار آزاد در جریان بوده است. طرفه اینکه در این چالش برخی «سرمایه‌داران» مستقر نیز به‌منظور تضمین و تامین هرچه بیشتر منافع خاص خود درصدد «رفاقت» با طبقه سیاسی حاکم برمی‌آیند و بر مداخله دولت در اقتصاد، البته در جهت تامین منافع خاص خود، صحه می‌گذارند. این جریان بسیار شبیه است به درخواست سندیکاهای کارگری (نمایندگان منافع کارگران شاغل مستقر) از دولت برای مداخله در اقتصاد. بنابراین، با شکل‌گیری «سرمایه‌داری رفاقتی» و سندیکاهای خواهان «دولت رفاه»، اقتصاد آزاد با چالش‌هایی به مراتب پیچیده‌تر از آنکه در ابتدا به‌نظر می‌رسید، روبه‌رو می‌شود. به این ترتیب می‌توان دریافت که چرا طرفداران اقتصاد آزاد در معادلات ناظر بر روابط اقتصادی و حکومت همیشه در حاشیه قرار می‌گیرند و چرا بسیاری از سیاستمداران و «سرمایه‌داران» به‌رغم اینکه در حرف از اصول اقتصاد آزاد دفاع می‌کنند، در عمل از آن تبری می‌جویند. جنگ اقتصادی در واقع کلیدواژه این اتحاد نامقدس علیه اقتصاد آزاد و منافع عمومی است.

اخیرا مرکانتیلیست‌های معاصر و در راس آنها دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا دوباره جنگ اقتصادی را مطرح کردند و در عمل به آن دامن زدند. ترامپ با نادیده گرفتن منافع عظیمی که تجارت آزاد جهانی برای کل دنیا از جمله برای آمریکاییان به ارمغان آورده، همه پیمان‌های بین‌المللی مربوط به تجارت آزاد را که خود دولت آمریکا متعهد به آنها بوده است مورد انتقاد قرار داده و در حال نقض یا خارج شدن از آنها است. او با تکیه بر عوام‌فریبی پوپولیستی و با شعار «نخست آمریکا» مدعی است که همه جهانیان از «سخاوت» آمریکاییان سوء‌استفاده کرده‌اند و او آمده تا داد آمریکاییان را از دیگران بستاند. تردیدی نیست که این جنگ اقتصادی که ترامپ علیه تجارت آزاد به راه انداخته به زیان اقتصاد جهانی تمام خواهد شد و نهایتا در درازمدت دامن مردمان خود آمریکا را نیز خواهد گرفت. اما در قاموس پوپولیست‌ها درازمدت جایی ندارد، آنچه برای آنها مهم است حفظ قدرت در کوتاه‌مدت است. همه نهادهای بین‌المللی و کشورهای طرف تجاری آمریکا بر حسب مقتضیات خود در فکر مقابله با این سیاست‌های مخرب هستند. اما در این میان کشور ما وضعیت خاصی دارد و جنگ اقتصادی که ترامپ علیه ما به راه انداخته بسیار فراتر از این حرف‌ها است.

ترامپ با نقض تعهدات دولت پیشین و خارج کردن آمریکا از توافق هسته‌ای لطمه بزرگی به حیثیت بین‌المللی خود و این کشور وارد کرد. ظاهرا علت در پیش گرفتن این سیاست نامتعارف و پرهزینه، نشان دادن وفاداری به شعارهای انتخاباتی پوپولیستی نامربوط از یکسو و شاید مهم‌تر از آن تامین منافع خاص عده‌ای از هم‌حزبی‌ها و اطرافیان خود از سوی دیگر است که روابط سیاسی و اقتصادیبسیار نزدیکی با اسرائیل و عربستان سعودی دارند. در هر صورت سیاست اعلام شده دولت کنونی آمریکا درباره ایران چیزی نیست جز محاصره کامل اقتصادی، به‌هم ریختن فضای کسب‌و‌کار داخلی، ایجاد تلاطم‌های شدید در سطح اقتصاد کلان و نهایتا دامن زدن به نارضایتی‌های عمومی و رودررو قرار دادن مردم و مسوولان سیاسی. گمان می‌رود همگان، از هر گروه و جناح سیاسی، با این تصویر از استراتژی جنگ اقتصادی که دولت کنونی آمریکا برای مقابله با ایران طراحی کرده است، موافق باشند. حال پرسش اساسی این است که چگونه با این جنگ تمام‌عیار اقتصادی و سیاسی آمریکا علیه ایران می‌توان مقابله کرد؟ به سخن دیگر چه استراتژی و تاکتیکی باید در پیش گرفت که نتیجه آن بیشترین دستاورد و کمترین هزینه را برای کشور ما به همراه بیاورد؟ عقل سلیم حکم می‌کند که وارد شدن در محل نزاعی که دشمن با ارزیابی نیروها و موقعیت خود و طرف مقابل تعیین کرده اشتباه استراتژیکی مهلکی است؛ چراکه در واقع تمکین به خواسته دشمن است و نتیجه‌ای جز شکست برای ما ندارد. آنها درصدد بستن همه منافذ تنفسی اقتصاد ایران هستند؛ بنابراین اتخاذ هر گونه سیاستی که اقتصاد ما را بسته‌تر کند، به معنی بازی در زمین دشمن و در جهت تامین خواسته‌های او است. اخیرا از قول برخی مسوولان رده بالای دولتی نقل شده که در شرایط فعلی جنگ اقتصادی، سخن گفتن از اقتصاد آزاد بی‌معنی است و دولت باید کنترل خود را بر اقتصاد بیشتر کند.

این اشتباه مهلکی است که پیش از این چند بار از جمله در دهه ۱۳۶۰ آزموده شده و نتایج فاجعه‌باری به همراه داشته است. این آقایان باید توجه کنند که در جنگ تحمیلی اقتصادی سربازان و افسران در جبهه، بنگاه‌ها یعنی تولید‌کنندگان واقعی کالاها و خدمات هستند نه دیوانسالاران اداره‌نشین که هنری جز دستور دادن ندارند. سرکوب بازارها و تحمیل اقتصاد دستوری نتیجه‌ای جز تار و مار کردن نیروهای خودی نخواهد داشت. در چنین شرایطی هیچ دور از ذهن نیست که برخی جاسوسان و نفوذی‌های دشمن در کنار ساده‌لوحان و بی‌سوادان اقتصادی نعل وارونه بزنند و با پاشیدن خاک در چشم مردم، در پیش گرفتن مسیر درست اصلاح اقتصادی از جمله گشودن بازار ثانویه ارز را که در همان آغاز به کار موجب کاهش چشمگیر تلاطم در بازار شد، توطئه دشمن قلمداد کنند. در این آشفته بازاری که نتیجه مستقیم سیاست‌های چپ‌گرایانه اقتصاد دستوری است، سر و کله «پهلوان‌پنبه»های سیاسی شکست خورده دوباره پیدا شده و با به‌هم بافتن رطب و یابس، سیاست‌های مبتنی بر اقتصاد آزاد را مسوول وضعیت اسفبار و متلاطم کنونی قلمداد می‌کنند. از جبهه متحد جُهال و جواسیس انتظار عقلانیت و انصاف بیهوده است؛ اما مردمان عادی و ناظران بی‌طرف می‌توانند از روی عقل سلیم داوری کنند. تضعیف پول ملی که در این ماه‌های اخیر شاهد بروز نتایج عینی آن هستیم، نتیجه افزایش شدید حجم نقدینگی است که دولت‌های متوالی برای پوشش دادن ناکارآمدی‌های اقتصاد دولتی به آن دامن زده‌اند. تلاطم در بازارارز نتیجه ناگزیر این تضعیف و نیز امتناع دولت از اصلاح تدریجی آن متناسب با تورم و تضعیف پول ملی بوده که اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد به‌منظور جلوگیری از تلاطم‌های بعدی و آسیب به تولید ملی مکررا به دولت توصیه می‌کردند.

اصلاح جدی فضای کسب‌و‌کار و امتناع از قیمت‌گذاری دستوری و سرکوب بازارها برای تقویت بنیه اقتصاد ملی توصیه‌های موکد و مکرر اقتصاددانان طرفدار بازار آزاد بوده است. انصافا کدام یک از این توصیه‌ها و دیگر اصول ناظر بر اقتصاد آزاد در تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های دولت رعایت شده که برخی مدعیان مسوولیت وضعیت آشفته و به‌هم ریخته کنونی را به گردن آن می‌اندازند؟ استراتژی دشمن تنگ کردن حلقه محاصره اقتصادی به‌منظور ناکارآمدتر کردن و نهایتا از کار انداختن موتور اقتصاد ایران است. تاکتیک‌های این استراتژی عبارت است از تحریک ایران به تصمیم‌گیری‌های احساسی و غیرعقلانی.

اگر این ارزیابی درست باشد، راه مقابله با جنگ اقتصادی دشمن روشن است: در صحنه بین‌المللی نباید وارد محل نزاعی شد که آنها ترسیم کرده‌اند. تحریکات و رجزخوانی‌های «هل‌من‌مبارز‌طلبانه» ترامپ بخشی از تاکتیک دشمن است. با وارد شدن در این بازی نقطه ضعف اصلی دشمن یعنی زیرپا گذاشتن اصول تجارت آزاد تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. باید با تاکید بر اصول تجارت آزاد که مورد تایید همه نهادهای بین‌المللی و اکثریت قریب به اتفاق کشورها است از مردم ایران برای دستیابی به این حق دفاع کرد و در عرصه اقتصاد داخلی نباید به سیاست‌های همسو با اهداف محاصره اقتصادی دست یازید و با تشدید اقتصاد دولتی و دستوری، نیروهای بالفعل و بالقوه ملی را تضعیف کرد. استراتژی ملی باید مبتنی بر آزادسازی اقتصادی و امتناع جدی از سرکوب بازارها باشد. البته مدعیان فریاد خواهند زد که نتیجه این استراتژی افزایش تورم و فشار اقتصادی بر مردم خواهد بود. در پاسخ به اینها باید گفت مساله تورم در حقیقت ناشی از سیاست‌های غلط اقتصاد دستوری است. بنابراین با راه‌حل‌های دستوری تنها می‌توان صورت مساله را پاک کرد وگرنه اصل مشکل همچنان که تجربه‌های گذشته نشان داده حل نخواهد شد. اما بزرگ‌ترین حسن استراتژی آزادسازی از میان رفتن تلاطم‌های ویرانگر و بازگشت آرامش به بازارها و در پی آن رونق اقتصادی خواهد بود. فقط در این صورت است که می‌توان با در پیش گرفتن سیاست‌های مالی و پولی منضبط برای تورم هم چاره‌جویی کرد. آیا گوش شنوایی برای شنیدن ندای عقل سلیم هنوز وجود دارد؟ یا حرف اول را همچنان پوپولیسم و مصلحت‌های سیاسی کوته‌بینانه می‌زند؟

در همین رابطه