نقش کارآفرینی بهعنوان رویکرد توسعه در دگرگونیهای پرشتاب جهان امروز در اغلب کشورها پذیرفتهشده و بهعنوان عاملی مؤثر برای مقابله با بیکاری از آن استفاده میشود. ازنظر بسیاری از محققان دلیل اصلی بیکاری بهویژه در میان افراد با تحصیلات عالیه، عدم ایجاد تغییر و تحول در نظامهای آموزشی از مقاطع ابتدایی تا دانشگاهی ست. متأسفانه کیفیت آموزشی در دانشگاهها متناسب با نیازهای اصلی جامعه نبوده و عمدتاً متکی بر علوم نظری هستند تا تجارب عملی. نگاهی به روند آموزش در کشور نشان میدهد که توجه جدی به آموزشهای عملی بهعنوان گامی نوین جهت ارتقا کیفیت تخصص بادانش صورت نگرفته است و نظام آموزشی به هدف اصلی خود یعنی آموزش، پرورش و تربیت نیروی موردنیاز جامعه در بخشهای مختلف دست نیافته است. آنچه در نظام آموزشی ایران مغفول مانده است عدم توجه به مفهوم کارآفرینی و آموزش آن در مدارس و دانشگاههاست. گزارش موسسه جهانی کارآفرینی، رتبه کارآفرینی ایران در سال 2018 با افزایش 13 رتبهای در میان 137 کشور جهان 72 اعلام کرده است. به نظر میرسد بهبود رتبه عمدتاً به دلیل پیروی از استانداردهای بینالمللی در 14 زیر شاخصهای کارآفرینی باشد درحالیکه به لحاظ عملی شکاف بسیار با کشورهای پیشرو وجود دارد. رشد و توسعه اقتصادی هر کشور به افراد خلاق و کارآفرین و قابلیتها و مهارتهای عملی و کاربردی آنها درزمینهٔ های مختلف بستگی دارد و تا زمانی که مفهوم کارآفرینی در افراد نهادینه نگردد، آموزش در کلیه مقاطع از کارایی لازم برخوردار نخواهد بود. درواقع آموزش کارآفرینی از مدارس و بازنگری عمیق در مفاهیم آنیک سرمایهگذاری بلندمدت است که فضایی برای تجربه عملی مشاغل برای دانش آموزان فراهم میکند. آنچه در مدارس و دانشگاههای کشور تدریس میشود، برای داشتن شغل مناسب در آینده مهارت آفرینی نمیکند چراکه به دانشآموز یاد داده نمیشود که علاقه، توانایی و استعدادهای خود را بشناسد و برای راهاندازی کسبوکار در آینده روی آنها تمرکز داشته باشد. تعدد بیشازاندازه دانشگاهها و مؤسسات آموزشی باعث شده تا کیفیت نظام آموزشی و کارآفرینانه کاهش یابد و اکثر دانش آموزان بدون اخذ مهارتها و قابلیتهای علمی وارد بازار شوند. این موضوع از مقاطع تحصیلی پایینتر که در آنها واحدهای درسی کارآفرینی و منش کارآفرینانه آموزش داده نمیشود، نشات گرفته است. یادگیری مهارتها و شخصیت کارآفرینانه میتواند دانشآموز را در برخورد با مسائل و مهارتهای شخصی و شناسایی علایق و استعدادهای خود کمک نماید. در سیستم آموزشی کشور مباحث کارآفرینی تنها به چند واحد درسی در دانشگاهها محدودشده و بیشتر ماهیت نظری دارند و بهصورت نهادینه در رشتههای تخصصی درس داده نمیشود. تحقیقات و مطالعه در خصوص آموزش کارآفرینی در سطح کلی باقیمانده و نتایج قابلتعمیم بهتمامی گروههای جامعه نیست. متأسفانه ادغام آموزش کارآفرینی در برنامه درسی دانش آموزان در مقاطع تحصیلی صورت نگرفته است تا آنها قبل از رسیدن به دانشگاه روحیه و مهارتهای کارآفرینی را در خود ارتقا دهند. تأکید بر روشهای تدریس سنتی بهجای بهرهگیری حضور دانش آموزان برای تدریس یا به عبارتی روش دانشآموز محور، اعتمادبهنفس آنها را جهت ابراز نظرات یا استعداد آنها را از بین برده است. کمبود بودجه و کمبود مدرسانی که با محتوا و روشهای آموزش کارآفرینی آشنایی داشته باشند، مهمترین مانع آموزش کارآفرینی ست. کشورهایی همچون هند و آلمان توانستهاند با اصلاح و بازنگری در قوانین کشور، فضای مساعد را برای کارآفرینی ایجاد کرده و آموزش را از مقاطع تحصیلی پایینتر برای تمامی مدارس الزامی نمودهاند. ژاپن اولین کشوری بود که کارآفرینی از سطح دبیرستان آغاز نمود و حین تحصیل دانش آموزان میآموختند که چگونه کسبوکارهای خود را راهاندازی و کشورشان را از وابستگی اقتصادی به غرب نجات دهند. چنانچه آموزشها و مهارتهای کارآفرینی مبتنی بر رویکرد بازار در همه سطوح آموزشی صورت گیرد، زمینهساز توسعه فعالیتهای تولیدی و خدماتی و درنهایت کاهش نرخ بیکاری خواهد شد. این امر محقق نخواهد شد جز به آموزش مباحث کارآفرینی از دوران دبستان و پرورش ویژگیهایی بازی آنها جهت تبدیلشدن به افراد کارآفرین که بستگی بسیار بادانش و تخصص مدرسان در این حوزه و انتخاب آنها بر اساس شایستهسالاری دارد.