رانت تعریف سادهای دارد. هرکس ثروتی به دست آورد بیآنکه متحمل زحمتی شود، رانتجویی یا رانتخواری کرده است. یا هرکس بدون زحمت و صرفاً به خاطر داشتن ژن خوب، پلههای ترقی در نظام اداری یا ساختار سیاسی را چند تا یکی بالا بپرد، بدون شک رانتخواری کرده است.
در طول تاریخ افراد زیادی وجود داشتهاند که با کوشش و تلاش زیاد به ثروت دست یافتهاند و همینطور افراد بیشماری هم بودهاند که از دسترنج دیگران به مال و منالی رسیدهاند. گروه اولی «خلق ثروت» کرده و گروه دومی «کسب ثروت.»
در کشوری که فرهنگ، جامعه، سیاست و حکمرانیاش کسب ثروت را تشویق کند، شمار رانتجویان از کارآفرینان و خلقکنندگان ثروت پیشی میگیرد و در جامعهای که این شیوه از سوی جامعه و سیاستگذاران تقبیح شود، شمار خلقکنندگان ثروت از رانتجویان بیشتر میشود.
ساختار سیاسی خوب ساختاری است که توان تنظیم و تدوین سازوکارهای مناسب برای رشد کارآفرینان را فراهم کند. درجه خوب بودن حکمرانی در کشورها در قانونگذاری صحیح و سالمسازی فضای کسبوکار و حذف مقررات فسادزا خلاصه میشود و کشوری موفق است که بتواند منافذ رانتخواری و رانتجویی را ببندد.
البته این کار اصلاً آسان نیست و کشورهایی که امروز به درجه بالای شفافیت و حکمرانی خوب رسیدهاند سالها تلاش کردهاند.
خلاصه بگویم کشوری که در آن اخبار موفقیتهای کارآفرینان و نیروهای خلاق جامعه نسبت به رانتجویان و رانتخواران و مفسدان اقتصادی بیشتر است، آن کشور در مسیر توسعه و تعالی قرار گرفته و برعکس کشوری که هر روز اخباری از غارت منابعش میشنویم یا فرار سرمایه و نخبگانش را میبینیم قطعاً در مسیر درست قرار ندارد.
دارون عجم اوغلو معتقد است اگر جوامعی پیشرفت نمیکنند به خاطر این است که عدهای صاحب قدرت اقتصادی و سیاسی به خاطر نفع گروهی خود و به هزینه عدم پیشرفت کل جامعه، همه منافذ ترقی را بستهاند. به عقیده او توسعه نیافتن کشورها به دلیل وجود نهادهای تمامیتخواه و بهرهکش است که از منافع اقتصادی دیگران بهرهمند میشوند و نفعشان در این است که اقتصاد بسته بماند و آزادی عمل عاملان اقتصادی هرگز محقق نشود.
کار خاص نیروهای کارآفرین و خلاق این است که ایدههای جدید و خلاقانه را به تکنولوژی تبدیل کنند. فرآیند تبدیل فکر خلاقانه به تکنولوژی مدرن همیشه هراس دو دسته نیروی منفی را به دنبال دارد. هم تیولداران سیاسی از این فرآیند هراس دارند و هم ذینفعان سنتی. به تجربه استارتآپها در کشور خودمان نگاه کنید؛ خیلیهایشان با موانع جدی از سوی ذینفعان سیاسی و سنتی مواجه هستند.
هرگونه نوآوری از سوی نیروهای خلاق جامعه میتواند برهمزننده تعادل بدی باشد که سالهاست منافع عدهای حول آن شکل گرفته است. در این فقره هیچ تفاوتی میان تولید فکر و تولید کالا نیست. اندیشهورز در کشور ما به همان چوبی نواخته میشود که تولیدکننده واقعی. تولیدکننده کالا و خدمات همان موانع تولیدکننده فکر و اندیشه را دارد.
به تحولات سیاسی و اقتصادی سالهای گذشته نگاه کنید، در همه تحولات یک اتفاق رخ میدهد آن هم این است که تیولداران سیاسی و اقتصادی میترسند پدیدههای نو، بنیانهای پیشین را به هم بزنند و طرحی نو دراندازند.
متاسفانه در کشور ما همهچیز علیه آفریدن و تولید کردن و خلق کردن است. جامعه، سیاست، حقوق و از همه مهمتر سیاستگذاری علیه فعالیت سالم اقتصادی و تولید عمل میکنند. فرقی هم نمیکند تولید چه چیزی؛ کالا یا اندیشه. همه در این ساختار قربانی میشوند.
روشنفکران از قدیم کارآفرین را خیانتکار معرفی میکنند. نویسندگان و روزنامهنگاران زالوصفتش میخوانند و سیاستمداران برای اینکه تودههای مردم را خوشحال کنند کاسهکوزهها را سر او میشکنند. کارآفرین در جامعه امروز ما مرغ عزا و عروسی است که حتی مداحان و دیجیها هم بینصیب نمیگذارندش. همینطور آفریننده فکر و اندیشه که مدام از سوی اصحاب سیاست و قدرت در تنگنا قرار دارد.
به نظر من امروز زمان مناسبی برای آغاز گفتوگو میان اهالی فرهنگ و اهالی اقتصاد است. روشنفکران، روزنامهنگاران، فیلمسازان و اهالی فرهنگ باید با کارآفرینان متحد شوند. همه ما دشمن مشترکی به نام تیولداری داریم که در عرصه سیاسی و اقتصادی راه را بر هرگونه تحول و اصلاح بسته است. کارآفرینان و روشنفکران جامعه، متحد شوید.