برنامه همکاریهای جامع بین جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران که توسط «دبیرخانه سازوکار عالی مشارکت جامع راهبردی ایران و چین» تنظیم شده، برنامهای برای همکاریهای جامع ۲۵ ساله و اقدامات اجرایی آن است.
بررسی تهدیدها و فرصتهای این برنامه ۲۵ ساله، مشمول ابعاد گسترده و متفاوتی است که مهمترین آن، رویکرد تاریخی و نادرست ما در خصوص حفظ منابع نفت و گاز برای نسلهای آینده است. عدم بهرهبرداری از منابع زیرزمینی نفت و گاز با این استدلال اشتباه که ما موظف به حفظ آنها برای آینده هستیم، ما را در سراشیبی قیمت این دو کالا، با مشکلات جدی مواجه کرد، به ویژه آنکه اقتصاد ایران وابستگی غیرقابل انکاری به درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت و گاز دارد.
محدودیتهای جدی و گسترده ناشی از تحریمها در طول سالهای اخیر هم البته به خبط تاریخی ما برای ذخیره این منابع و عقب ماندن از روند تولید آنها دامن زد، تا حال که سرانجام قیمت نفت و گاز به دلیل تغییرات چشمگیر فناوری و حرکت کشورهای توسعهیافته به سمت کاهش تولید کربن، روندی نزولی یافت که بهرغم دسترسی به منابع گسترده زیرزمینی، عملا قادر به تبدیل آنها به پول نباشیم. واقعیت این است که اگرچه شاید بتوان به بازارهای جهانی گاز امید اندکی بست، اما بیهیچ تردیدی نفت با افت شدید و بلندمدت قیمت در عرصه بینالمللی مواجه خواهد بود. لزوم افزایش سریع و جدی تولید نفت و تبدیل این داراییها به پول یک راهبرد ناگزیر و کلیدی است و از آنجا که چین یکی از مصرفکنندگان بزرگ نفت در دنیا محسوب میشود، شاید بتوان این برنامه همکاری جامع میان دو کشور را فرصتی برای افزایش تولید و فروش نفت در بازار راکد این روزها دانست. با وجود اینکه اقتصادهای بزرگ دنیا به شکلی جدی به صفر رساندن تولید خالص کربن را از طریق توسعه انرژیهای تجدیدپذیر و سایر فناوریهای نوین دنبال میکنند و این رویکرد به معنای پایان عصر نفت و سایر سوختهای فسیلی است، اما چین همچنان نسبت به سایر کشورهای توسعهیافته دنیا، استفاده گسترده تری از سوختهای فسیلی دارد.
شاید به جرات بتوان این استفاده گسترده چین از نفت و گاز را مهمترین منفعت این برنامه جامع همکاریهای مشترک دانست، به ویژه آنکه آمریکا مسیر سایر بازارها را برای نفت ایران بسته و عملا از سلطه خود برای منع نظام پولی ـ بانکی جهان از مبادلات اقتصادی با ایران بهره برده است و حالا این برنامه میتواند بازاری بزرگ برای نفت و گاز ایران فراهم آورد.
با وجود این فرصت اما، نباید این مساله را فراموش کرد که در چارچوب این برنامه جامع همکاری، قراردادهای اجرایی منعقد خواهد شد که هنوز اطلاع دقیقی از جزئیات آن در اختیار ما قرار نگرفته و این مساله میتواند بزرگترین تهدید آن باشد. نکته اینجاست که رفتار چینیها در سایر کشورها نظیر سریلانکا و آفریقا نشان میدهد که برنامه جامع همکاری ۲۵ ساله ایران و چین خطرات جدی هم برای اقتصاد کشور دارد.
اولین و مهمترین مساله این است که بر اساس ظواهر امر قرار است چین نفت ایران را با تخفیفهایی بسیار بالا خریداری کند و پول آن را در قالب ارزهای غیرقابل تبدیل بینالمللی پرداخت کند. اگر این مساله صحت داشته باشد، اولین زنگ خطر در همین ساختار مبادلاتی به صدا درمیآید.
نکته بسیار مهم دیگری که باید ابعاد و الزامات آن به درستی سنجیده شود، بحث سرمایهگذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین در ایران است. سرمایهگذاری خارجی موثر و توسعهزا مانند آنچه در ترکیه رخ داد، میتواند علاوه بر توسعه دانش و مدیریت در سطح اقتصاد و صنعت کشور، دسترسی به زنجیره تامین جمعی و بازارهای جهانی را تسهیل کرده و صنعت ما را بالغ کند. اما سرمایهگذاری که در قالب فاینانس صورت گرفته و به دنبال بلعیدن منابع کشور باشد، به سمی مهلک برای اقتصاد بدل شده و میتواند ریشه تولید داخلی را خشک کند.
اگر چین این ۴۰۰ میلیارد دلار را در قالب فاینانس و با نام سرمایهگذاری به کشور سرازیر کند، بدون هیچ تردیدی باید منتظر ورود بیسابقه کالاهای احتمالا بیکیفیت چینی به پروژههای زیرساختی و کلیدی کشور باشیم. نتیجه این روند ایجاد مخاطرات جدی برای پروژهها و صنعت کشور خواهد بود.
نگرانی جدی این است که چین با حربه فاینانس، قوانینی مانند قانون حداکثر استفاده از توان ساخت داخل را نقض کرده و با واردات کالای ارزانقیمت و بیکیفیت، صنایع کشور را زمینگیر کند و البته فراموش نکنیم که متاسفانه چین این رفتار را در سایر کشورها هم داشته است. تجربه نشان داده از مسیر همین فاینانسها چین، نه تنها کالا، بلکه نیروی انسانی خود را هم به کشورهای هدف برده و حتی در برخی از کشورهای آفریقایی، زندانیانش را به کار گرفته است. نابودی صنایع، بدهکار شدن دولت و ورشکست شدن اقتصاد کشور، اصلیترین پیامدهای جذب چنین سرمایهگذاریهایی هستند.
این مساله در شرایطی که ما حق انتخاب چندانی نداریم و عملا با محدودیتهای شدید بینالمللی روبهرو هستیم و در مقابل یک بازیگر نسبتا بیرحم و سخت مانند چین قرارگرفتهایم، میتواند برای کشور خطرناکتر از هر زمان دیگری باشد.
نباید فراموش کنیم که سیاست کلی چین، خرید مواد اولیه از سایر کشورها، تولید و صدور کالای نهایی است. لذا در این تفاهمنامه همکاری باید این مساله به شکل جدی مورد توجه قرار گیرد که در شرایطی که کشورمان با چالشهای اقتصادی جدی مواجه است، نباید اجازه دهیم به یک بازار هدف وارداتی در همه عرصهها برای محصولات چینی بدل شویم. در این شرایط ما باید تمرکز خود را از صنایع سرمایهمحور مبنی بر مواد اولیه به سمت صنایع ساختمحور با ارزش افزوده بالا هدایت کنیم و اجازه ندهیم این همکاری مشترک بین دو کشور به ساخت داخل و صادرات ما آسیب برساند.
مساله مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که ما در میانه جنگ سرد بین چین و آمریکا قرار گرفتهایم و لازم است بدون آسیب به منافع ملی، خود را از میدان این کارزار خارج کنیم. مروری اجمالی بر تاریخ نشان میدهد که در طول ۵۰۰ سال گذشته، تنها در ۱۶ مقطع زمانی یک قدرت نوظهور، قدرت حاکم را به چالش کشیده که از این تعداد ۱۲ مورد آن به جنگ ختم شده است. تنها یک مورد از این ۱۲ واقعه تاریخی، جنگ سرد بین شوروی و آمریکا بوده که نتایج و پیامدهای منفی آن روشن است.
آنچه امروز در جدالهای پنهانی و آشکار بین چین و آمریکا نشان میدهد، این است که چین به تدریج تلاش میکند تمرکز چندینسالهاش را از تقویت اقتصاد به سمت قدرتنمایی سیاسی و نظامی هدایت کند و تحرکات نظامی در دریای چین جنوبی یا مرزهایش با کشور هند هم گواه همین مدعاست.
جدال بین چین و آمریکا بدون شک به دلیل قدرت دلار، بسیار پیچیده خواهد بود. مساله اینجاست که هیچ قدرتی، در هیچ مقطعی از تاریخ در جایگاهی نبوده که واحد پولی اصلی مبادلات تجاری در دنیا را در اختیار داشته باشد. اینکه دلار، پول مرجع تجارت دنیا و اصلیترین ذخیره تمام بانکهای جهان است، برای دلار تقاضایی نامحدود ایجاد کرده و همین مساله به دولت آمریکا اجازه میدهد، به شکلی نامحدود دلار چاپ کند. کما اینکه از ابتدای بحران کرونا در ماه فوریه تا امروز، بدون هیچ مشکلی حدود سه تریلیون دلار چاپ کرده است. این جایگاه منحصر به فرد آمریکا را در موقعیتی ویژه قرار داده و جدالش با چین را دچار ابهامات گسترده میکند.
البته چین هم با خرید چند تریلیون دلار اوراق قرضه دولت آمریکا و تثبیت جایگاه واحد پولی خود، به عنوان یکی از ارزهای تجارت جهانی، جای پای خود را در اقتصاد دنیا محکم کرده است. مصداق این موضوع، انعقاد قراردادهای فروش سنگ آهن توسط غولهای جهانی مانند بیاچپی بیلیتون و ریوتینتو با واحد پول چین است.
بنابراین در شرایطی که آمریکا بدون هیچ تردیدی به دنبال تضعیف و کنترل چین خواهد بود، ما در بطن یک برنامه همکاری مشترک ۲۵ ساله با این کشور باید کاملا هوشمندانه و هوشیار عمل کنیم. تعهد به آرمانهایی که در شعار نه شرقی نه غربی انقلابمان مستتر بوده، مهمترین راهبرد برای عبور از این کارزار پرابهام با کسب حداکثر امتیاز برای کشور است.