کاش آب بودم
آه! کاش هنوز
به بیخبری
قطرهای بودم پاک
از نَم باری، به کوهپایهای
نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بیداد
سرگشته موجِ بی مایهیی!
کاش...! (شاملو)
در این اواخر جایی میخواندم که یک محقق برجستهی ژاپنی به نام «ایموتو» با نگارش کتاب مشروحی تحت عنوان «پیام آب» مدعی شده است مفاهیم متافیزیکیِ محیط اطراف ما، بر روی ترکیب مولکولی آب تأثیر میگذارد. بنا به پژوهشهای صورت گرفته توسط وی، انرژی ارتعاشیِ بشر، افکار، نظرات و موسیقی بر ساختار مولکولی آب اثر دارد. فارغ از هر نوع داوریِ ارزشی، باید گفت چنین کاری و دغدغهای، همانا نمایشی پرهیبت است از سوی یک عاشقِ زیست جهان و ابزاری قدرتمند که شاید بتواند درک ما را از خودمان و جهانِ هزارتویی که هر روزه به قول اولریش بک، ریسک و خطر بازتولید میکند، ارتقاء دهد. راقم این سطور با احساسی از آنچه هگل «آگاهی اندوهگین»میخواند و در جایی آلبر کامو به مناسبتی «مسئولیت اخلاقی به بیعدالتی» عنوان کرده، برآنم چند سطری در پیرامون این پرسش مهم که «بارزترین مسئلهٔ جهان ما چیست؟»کمتر ذهن آگاه و حتی بخش قابلتوجه افکار عمومی در حال حاضر از اهمیت آب، به مثابه حادترین و جدیترین پروبلماتیک جهانی غافلاند. به عقیدهی کارشناسان، این بحران در نتیجهی آلودگی آبهای سطح زمین و منابع زیرزمینی، عدم مشارکت کشورهای جهان در مصرف بهینهی آب و بهویژه سوءمدیریت در بهرهوری و ذخیرهی آب بروز و ظهور یافته است. در حالیکه ۷۰ درصد کرهی زمین با آب پوشیده شده اما تنها دو درصد آبهای جهان شیرین است. جدای از کشورهایی چون کانادا، چین، روسیه و آمریکا، پژوهشها حاکی است که ۱۰۰ کشور جهان در حال حاضر با گسترش بیابانها مواجه هستند و ۴/۱ میلیارد انسان از دسترسی به آب سالم محروماند. و این میزان همچون دیگر مواردِ آزار دهنده مثل فقر، بیکاری، خشونت و... رو به فزونی است. کشورِ کمآب اگر نگویم بیآبِ ما نیز دستخوش چنین چالش جدی است. در حالیکه در سطح جهان حجم آبهای زیرزمینی سالیانه ۵ متر کاهش مییابد، در ایران مصرف آب ۴۰ لیتر بیشتر از بقیهی دنیاست. در ۹ استان و ۳۴ شهر عمده با کمبود جدی آب مواجه هستیم. ورود به جهان صنعتی در هر دو شکلِ تولید کالاییِ فوردیستی و پسافوردیستی با «خود- ویرانگری خلاق»اش، با ایجاد مجوزی برای کانالکشیهای غیراستاندارد، و رسیدن به توسعه به هر قیمت و هزینهای، بسیاری از تالابها و منابع غنی زیرزمینی را در کشورهای مختلف از بین بردهاند. بهنظر اینطور میرسد که هریک از ما چه در سطح ساختار سیاسی و چه در روابط فردی-اجتماعی بازتولیدکنندهی فرهنگِ «ضد آب» بودهایم. راستی را در چنین موقعیتی دشوار سازوکارهای روشنفکری چه کاری بر عهده دارند؟ و چه میتوانند کرد؟
روشنفکر به زبان ساده آدمِ اهل قلمیاست که در همین جهان خاکی با حیات فکری سروکار دارد. آنها بهمثابهی یک طبقه، کسانیاند که به تجربهی یک سدهی گذشته، در پی ارایهی راهحل برای معضلات اجتماعی بشر مثل جنگها، مخاصمات ایدئولوژیک یا فرهنگی و تلاش برای یافتن راهحلی به منظور توسعه بودهاند. به قول علی قیصری، توجه این افراد، علیرغم اختلافات نظری، معطوف دگرگون ساختنِ جامعه در جهت منافع اکثریت مردم عادی و عمدتاً محروم جامعه بوده تا شاید در نهایت امر دنیایی انسانیتر، عقلانیتر و عادلانهتر فراهم گردد. به نظر میرسد امروزه روز، در عصر جهانی که مدام از پایانهای ایدئولوژیک سخن گفته میشود و در فضایی انباشته از رسانهها، روشنفکران دیگر نمیتوانند و نتوانند چون اسلاف خود داعیهی هدایت و راهبری تودهها را داشته باشند. به این معنا دیگر نه نیازی به اصحاب روشنگری چون «ولتر» است که فریادِ «بشکنید خرافات را»سر دهد و آیندهای بری از خشونت و معضل تصویر کند و نه به «امیل زولا» تا به دفاع از «دریفوس» همگان را پای امضای «من متهم میکنم»بکشاند. حالا عصر «لنین» هم به پایان رسیده و این ایدئولوژیِ خطرناک مورد حمایت او، برای جامعهی آرمانی ترکیبشده از «سوسیالیسم به اضافهی دکلهای برق»هم بیهوده به جلو انداختن تاریخ است. جهان امروزی به واسطهی مشکلات خاص آن چون گرمایش زمین، ابولا و داعش چهبسا پذیرای اسطورهی «ژان پل سارتر»هم نباشد که میگفت: روشنفکر اگر نمیتواند بمبگذاری کند، میتواند و باید برای حمایت از آرمانهای پرولتاریا، روزنامه بفروشد! حالا پا به زمانهای گذاشتهایم که بهتر است آنان که جامهی روشنفکری به تن میکنند از برج عاج نظریهپردازی کلان پایین آمده و با قدم گذاشتن در خیابانها، بلوارها و چه بسا بیابانها، در پی آن باشندگاه به سادهترین و در عین حال مبرمترین مشکلات زندگی هزارتوی امروزی توجه کنند. برای مثال روشنفکران چپِ «فابیان» مثل جرج برنارد شاو و سیدنی وب برخلاف همپالگیهای انقلابی خود در اروپا که برای دگرگونی خشونتبار جامعه لحظهشماری میکردند، برآن بودند از طریق خواندن روزنامهها یا بو کشیدن فاضلابهای شهری برای مشکلات مبرم جامعه راهحلی پیدا کنند. با این حساب آنها که امروزه دغدغهی دردهای خرد و کلان را دارند بهتر است بهجای مانیفستپردازی، اول تلاش کنند «آب را گل نکنند!» بعد هم بهتر است از هر نوع دعوی پیامبری تودهها دست برداشته و به این کفایت کنند که «آی مردمان!» پیام آب را بشنوید: آب به ما میگوید خوب است نگاه عمیقتری به خودمان و پیرامونمان بیندازیم. راستی را آن لحظه که با آینهی آب به تماشای خود و این هستیِ معوّجشده و باژگونه مشغول شدیم، میتوان به این درک رسید که چقدر و چگونه این راهِ آمده را خطا کردهایم. البته راقم این سطور دعوی این را ندارد که فکر و تلاش اندیشمندان و طبقهی روشنفکران به هیچ است و به تعبیر امثال کارل پوپر،هایک یا رمون آرون آنها (یعنی جماعت روشنفکر) عموماً زمینهساز» جامعهی بسته «بودهاند، نه بلکه بر تمایز و تفکیک نحلهها و افکار خوب و بد باور دارم. اگر اینطور باشد که هست میتوان به مناسبت مشکلهی کنونی جهان کمآب، برخی خصلتها و رویههای روشنفکرانِ اعصار گذشته و معاصر را برای بهتر زیستن و پاسداشت زیستجهان بهکار گرفت. به عبارت دیگر مفید است اخذ و توجه به هر تئوریِ روشنفکری با لحاظ کردن پراتیک و پیامدهای آن برای واکاوی مشکلات امروزی همسو شود. پس میتوان تالس بود: او هرچند پایه و مبنایی کلان برای چرایی هستی گذاشت، اما فلسفیدن و نظریهپردازی را با نسبت آب و اهمیت آن در تداوم زندگی هماهنگ ساخت. یونانیان باستان اصل مهم زندگی نیک را هماهنگی و اعتدال میان امور یا همان» همونیا» میدانستند. و چون آب از» همونیا «حذف شود، گویی آن لحظه، زندگی نیست و نابود شده است. این دستاوردی است از آبکیترین فلسفهی دنیا اگر تبختر و خود بزرگبینی روشنفکری را دمیو کمیکنار بگذاریم! میتوان سقراط بود: او درست در وسط معرکهی دعوا بر سر هیچ دو پولیس» آتن «و» اسپارت «، با جنگ چندین ساله، با نیشخند و کنایه و طرح سؤال، انسانها را به درک و فهم زندگی دعوت میکرد. شعار معروف» زندگی بدون تأمل ارزش زیستن ندارد «به تأویل امروزین خود به ما میگوید: حذف هر جز از زندگی آدمی، سقوط به دامن پوچی و به استقبال مرگ رفتن است.
میتوان مونتنی بود: او لحظهی عزیمت انسانِ نوپدید بعد از گذار از عصر تاریکاندیشیها و جزمیت است که با گسست از انتزاعیگری و اسکولاستیسیم سدههای گذشته، یا تاریکباوری، به پرسش سادهای دعوت کرد که معنای سخت امروزی دارد:» چطور زندگی کنیم؟ «. این اندیشمند زمانهی رنسانس میگوید شایسته است گول تکنولوژی، علم ژنتیک و خوشبینی به» سیب معرفت «را نخورده، از خواب بیدار شویم. و پس از آن اگر قرار باشد فقط برحسب اتفاق یا» پیشامد «به تأمل و نظریهپردازی بپردازیم، به صرافت درمییابیم چهبسا مهمترین پیشامد همان کمبود آب است که بر کسی پوشیده نیست هرروز که میگذرد، بیش از دیروز نشانههای بحران آن به نمایش درمیآید. به طنزی که مونتنی گوش ما را میخرامید ظاهراً عرصهی تئوری و پراتیک امروزی ما چیزی جز ضدیت با گوهر طبیعت، یعنی آب ارزانیمان نمیدهد.ای دریغا!
میتوان رورتی بود: در نئو- پراگماتیسمِ ریچارد رورتی ما شاهد وانهادن نقش تاریخی و پیشروِ متفکران هستیم. اینک اهالی فکر به اقتضای نقش هرمنوتیکی خود در جهانی که به حضور هوشیار ایشان هنوز نیاز هست، نه وابسته به یک تئوری کلان و جزمیت ناشی از آن بل بر یک» چرخ و فلکِ ادبی-تاریخی-انسانی-سیاسی «نشسته و به هرکجا که میرسد سَرَکی میکشند. جهان ما نیازمند روشنفکرانِ به تعبیر او،» همهمنظوره «است که هر زمان آماده باشد برای دوری و طرد مصائب جهان از هیچ فروگذار نکند.گاه نگران وضع بشر از دژخیمِ فاشیسم باشد یا در پی فراخوانی علیه تاریکاندیشی داعش. پس او باید آماده باشد به صورتی شاعرانه-آگاهانه به مطالعهی وضع بشر از چشمانداز پدیدههای اکولوژیکی-زیستی مثل گرمایش زمین، ابولا و مرگ تالابها و ماهیها پرداخته و حق مطلب را ادا کند. نیازی نیست افلاطون، مارکس، لنین، تروتسکی یاهایدگر باشد.، و آثار ایشان را در قفسهی کتابهای ناخواندهی کتاب خانهاش ردیف کند، بهتر است ساده باشد مثل انعکاس آینه و آب! گاهی برای خودش یا مردمانی که اینجا و آنجا میبیند سفارش به خواندن «هستی و زمان» یا «سرمایه» نکند، بهترین کار در این موقعیتِ پساتاریخی همانا تامل در شعری به احترام آب است:
در فرودست انگار
کفتری میخورد آب
یا که در بیشهی دور
سیرهیی پَر میشوید
یا در آبادی، کوزهای پر میگردد،
آب را گل نکنیم... واقعیت تلخ این است ما انسانهای عصرِ بحرانِ آب، انرژی و رشد و تکثیر قارچگونهی نزاعهای قومیو مذهبی بسان قهرمانانِ» آدمهای زیرزمینی «یا» جنزدگان «داستایوفسکی شدهایم، آنهم در تیرهترین لحظاتش با انسانهای زیرزمینی که برای یک لحظهی قهرمانانهی ناشی از توسعه و مدرنیزاسیون، پا به درون آفتاب گذاردهایم، اما با توجه به پیامدهای جبرانناپذیرِ» توسعهی ناقص «یا به قول مارشال برمن» مدرنیسم توسعهنیافتگی «خیلی زود به تاریکی درغلتیدهایم و عجبا همچنان با دست و پا زدنها، خویشتن را عمیقتر فرو میبریم تا سرانجام در تاریکیها دفن شویم. با دریافت اخبار وخیم از حال و روز ناشی از بحران آب، دیگر تردیدی نیست نگرش خوشبینانه و» پاستورال «به زندگیِ شیکِ موتریزه، خود را در میان ترسها و اضطرابهای ناشی از بحران انرژی و مصائب بیآبی، فرو میپاشانیم. پس این نصیحت یا دغدغهی» ژاک دریدا «را جدی بگیریم که در نطقی مشهور از اهالی فکر و عمل و حتی سیاستمداران خواسته بهتر است نگران نابودی کیهان و خورشید باشند، هرچند این اتفاق چهار و نیم میلیارد سال بعد رخ میدهد، اما وقتی به اطراف نگاه میکنیم که چطور خیلی زود دمار از روزگار طبیعت و تالاب و آب و سبزینه در آوردهایم، این زمان دیر نیست. با اینهمه خوب است خیلی افسرده و مأیوس نشویم تا منفعلانه بایستیم و نابودی هرچیزی را نظاره کنیم. روشنفکرِ خوبِ زمانه همانی است که به مناسبتی» آنتونیو گرامشی «به کوتاهی و زیبایی، خصلتهایش را بر شمرد: «بدبینیِ فکر، خوشبینیِ اراده «!
** در نگارش متن حاضر، از این منابع استفاده شده است:
۱. علی قیصری، روشنفکران ایرانی در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی، تهران: هرمس، ۱۳۸۳.
۲. سارا بیکول، زندگی مونتنی در یک سؤال و بیست جواب، ترجمه مریم تقدیسی، تهران: ققنوس، ۱۳۹۲.
۳. ریچارد رورتی، فلسفه و آینهی طبیعت، ترجمه مرتضی نوری، تهران: مرکز، ۱۳۹۰.
۴. مارشال برمن، تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهادپور، تهران: طرح نو، ۱۳۸۱.
۵. و این وبلاگ دربارهی بحران آب:
www. water-rescue. blogfa. com