رادیو مجازی اتاق ایران 22 اردیهشت 1403

قصه‌ پرغصه‌ آب و روشنفکران

محمد قزلسفلی

استاد دانشگاه مازندران
13 اردیبهشت 1395
کد خبر : 1120
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

کاش آب بودم

آه! کاش هنوز

به بی‌‌‌خبری

قطره‌ای بودم پاک

از نَم باری، به کوهپایه­‌ای

نه در این اقیانوسِ کشاکشِ بی­داد

سرگشته موجِ بی­ مایه­‌یی!

کاش...! (شاملو)

در این اواخر جایی می‌­‌خواندم که یک محقق برجسته­‌ی ژاپنی به ­نام «ایموتو» با نگارش کتاب مشروحی تحت عنوان «پیام آب» مدعی شده است مفاهیم متافیزیکیِ محیط اطراف ما، بر روی ترکیب مولکولی آب تأثیر می‌گذارد. بنا به پژوهش‌های صورت­ گرفته توسط وی، انرژی ارتعاشیِ بشر، افکار، نظرات و موسیقی بر ساختار مولکولی آب اثر دارد. فارغ از هر نوع داوریِ ارزشی، باید گفت چنین کاری و دغدغه­‌ای، همانا نمایشی پرهیبت است از سوی یک عاشقِ زیست­ جهان و ابزاری قدرتمند که شاید بتواند درک ما را از خودمان و جهانِ هزارتویی که هر روزه به ­قول اولریش بک، ریسک و خطر بازتولید می‌کند، ارتقاء دهد. راقم این سطور با احساسی از آنچه هگل «آگاهی اندوهگین»می‌­خواند و در جایی آلبر کامو به مناسبتی «مسئولیت اخلاقی به بی‌عدالتی» عنوان کرده، برآنم چند سطری در پیرامون این پرسش مهم که «بارز‌ترین مسئلهٔ جهان ما چیست؟»کم­‌تر ذهن آگاه و حتی بخش قابل‌توجه افکار عمومی ‌در حال حاضر از اهمیت آب، به­ مثابه حاد‌ترین و جدی­‌ترین پروبلماتیک جهانی غافل­اند. به عقیده­ی کار‌شناسان، این بحران در نتیجه­‌ی آلودگی آب­‌های سطح زمین و منابع زیرزمینی، عدم مشارکت کشورهای جهان در مصرف بهینه­‌ی آب و به­‌ویژه سوءمدیریت در بهره­‌وری و ذخیره­‌ی آب بروز و ظهور یافته است. در حالیکه ۷۰ درصد کره­‌ی زمین با آب پوشیده شده اما تنها دو درصد آب­‌های جهان شیرین است. جدای از کشورهایی چون کانادا، چین، روسیه و آمریکا، پژوهش‌­‌ها حاکی است که ۱۰۰ کشور جهان در حال حاضر با گسترش بیابان­‌ها مواجه هستند و ۴/۱ میلیارد انسان از دسترسی به آب سالم محروم­‌اند. و این میزان هم­چون دیگر مواردِ آزار دهنده مثل فقر، بیکاری، خشونت و... رو به فزونی است. کشورِ کم­‌آب اگر نگویم بی­‌آبِ ما نیز دستخوش چنین چالش جدی است. در حالیکه در سطح جهان حجم آب‌­های زیرزمینی سالیانه ۵ متر کاهش می‌­‌یابد، در ایران مصرف آب ۴۰ لیتر بیشتر از بقیه­‌ی دنیاست. در ۹ استان و ۳۴ شهر عمده با کمبود جدی آب مواجه هستیم. ورود به جهان صنعتی در هر دو شکلِ تولید کالاییِ فوردیستی و پسافوردیستی با «خود- ویرانگری خلاق»‌اش، با ایجاد مجوزی برای کانال­کشی­‌های غیراستاندارد، و رسیدن به توسعه به هر قیمت و هزینه‌ای، بسیاری از تالاب­‌ها و منابع غنی زیرزمینی را در کشورهای مختلف از بین برده­اند. به­نظر اینطور می‌­رسد که هریک از ما چه در سطح ساختار سیاسی و چه در روابط فردی-اجتماعی بازتولیدکننده­‌ی فرهنگِ «ضد آب» بوده­‌ایم. راستی را در چنین موقعیتی دشوار سازوکارهای روشنفکری چه کاری بر عهده دارند؟ و چه می‌­‌توانند کرد؟

روشنفکر به زبان ساده آدمِ اهل قلمی‌است که در همین جهان خاکی با حیات فکری سروکار دارد. آن‌ها به­‌مثابه­ی یک طبقه، کسانی­‌اند که به تجربه‌­ی یک سده­‌ی گذشته، در پی ارایه­‌ی راه­حل برای معضلات اجتماعی بشر مثل جنگ­‌ها، مخاصمات ایدئولوژیک یا فرهنگی و تلاش برای یافتن راه­حلی به منظور توسعه بوده­اند. به قول علی قیصری، توجه این افراد، علی­رغم اختلافات نظری، معطوف دگرگون­ ساختنِ جامعه در جهت منافع اکثریت مردم عادی و عمدتاً محروم جامعه بوده تا شاید در ‌‌نهایت امر دنیایی انسانی­‌تر، عقلانی­‌تر و عادلانه­‌تر فراهم گردد. به نظر می‌­رسد امروزه روز، در عصر جهانی که مدام از پایان­های ایدئولوژیک سخن گفته می‌­شود و در فضایی انباشته از رسانه­‌ها، روشنفکران دیگر نمی‌­توانند و نتوانند چون اسلاف خود داعیه­ی هدایت و راهبری توده­‌ها را داشته باشند. به این معنا دیگر نه نیازی به اصحاب روشنگری چون «ولتر» است که فریادِ «بشکنید خرافات را»سر دهد و آینده­ای بری از خشونت و معضل تصویر کند و نه به «امیل زولا» تا به دفاع از «دریفوس» همگان را پای امضای «من متهم می‌­کنم»بکشاند. حالا عصر «لنین» هم به پایان رسیده و این ایدئولوژیِ خطرناک مورد حمایت او، برای جامعه­ی آرمانی ترکیب­شده از «سوسیالیسم به اضافه­ی دکل­های برق»هم بیهوده به جلو انداختن تاریخ است. جهان امروزی به واسطه­ی مشکلات خاص آن چون گرمایش زمین، ابولا و داعش چه­بسا پذیرای اسطوره­ی «ژان پل سار‌تر»هم نباشد که می‌­گفت: روشنفکر اگر نمی‌­تواند بمب­گذاری کند، می‌­تواند و باید برای حمایت از آرمان­های پرولتاریا، روزنامه بفروشد! حالا پا به زمانه­ای گذاشته­ایم که بهتر است آنان که جامه­ی روشنفکری به تن می‌­کنند از برج عاج نظریه­‌پردازی کلان پایین آمده و با قدم گذاشتن در خیابان­‌ها، بلوار‌ها و چه بسا بیابان­‌ها، در پی آن باشند‌گاه به ساده­‌ترین و در عین حال مبرم­‌ترین مشکلات زندگی هزارتوی امروزی توجه کنند. برای مثال روشنفکران چپِ «فابیان» مثل جرج برنارد شاو و سیدنی وب برخلاف همپالگی­های انقلابی خود در اروپا که برای دگرگونی خشونت­بار جامعه لحظه­شماری می‌­کردند، برآن بودند از طریق خواندن روزنامه­‌ها یا بو کشیدن فاضلاب­های شهری برای مشکلات مبرم جامعه راه­حلی پیدا کنند. با این حساب آن‌ها که امروزه دغدغه­ی دردهای خرد و کلان را دارند بهتر است به­جای مانیفست­‌پردازی، اول تلاش کنند «آب را گل نکنند!» بعد هم بهتر است از هر نوع دعوی پیامبری توده‌ها دست برداشته و به این کفایت کنند که «آی مردمان!» پیام آب را بشنوید: آب به ما می‌­گوید خوب است نگاه عمیق­تری به خودمان و پیرامون­مان بیندازیم. راستی را آن لحظه که با آینه­ی آب به تماشای خود و این هستیِ معوّج­شده و باژگونه مشغول شدیم، می‌­توان به این درک رسید که چقدر و چگونه این راهِ آمده را خطا کرده­ایم. البته راقم این سطور دعوی این را ندارد که فکر و تلاش اندیشمندان و طبقه­ی روشنفکران به هیچ است و به تعبیر امثال کارل پوپر،‌هایک یا رمون آرون آن‌ها (یعنی جماعت روشنفکر) عموماً زمینه­ساز» جامعه­ی بسته «بوده­اند، نه بلکه بر تمایز و تفکیک نحله­‌ها و افکار خوب و بد باور دارم. اگر اینطور باشد که هست می‌­توان به مناسبت مشکله­ی کنونی جهان کم­آب، برخی خصلت­‌ها و رویه­های روشنفکرانِ اعصار گذشته و معاصر را برای بهتر زیستن و پاسداشت زیست­جهان به­کار گرفت. به عبارت دیگر مفید است اخذ و توجه به هر تئوریِ روشنفکری با لحاظ کردن پراتیک و پیامدهای آن برای واکاوی مشکلات امروزی همسو شود. پس می‌­توان تالس بود: او هرچند پایه و مبنایی کلان برای چرایی هستی گذاشت، اما فلسفیدن و نظریه­‌پردازی را با نسبت آب و اهمیت آن در تداوم زندگی هماهنگ ساخت. یونانیان باستان اصل مهم زندگی نیک را هماهنگی و اعتدال میان امور یا ه‌مان» همونیا» می‌دانستند. و چون آب از» همونیا «حذف شود، گویی آن لحظه، زندگی نیست و نابود شده است. این دستاوردی است از آبکی­‌ترین فلسفه­ی دنیا اگر تبخ‌تر و خود بزرگ­بینی روشنفکری را دمی‌و کمی‌کنار بگذاریم! می‌­توان سقراط بود: او درست در وسط معرکه­ی دعوا بر سر هیچ دو پولیس» آتن «و» اسپارت «، با جنگ چندین ساله، با نیشخند و کنایه و طرح سؤال، انسان‌ها را به درک و فهم زندگی دعوت می‌­کرد. شعار معروف» زندگی بدون تأمل ارزش زیستن ندارد «به تأویل امروزین خود به ما می‌­گوید: حذف هر جز از زندگی آدمی، سقوط به دامن پوچی و به استقبال مرگ رفتن است.

می‌­توان مونتنی بود: او لحظه­ی عزیمت انسانِ نوپدید بعد از گذار از عصر تاریک­اندیشی­‌ها و جزمیت است که با گسست از انتزاعی­گری و اسکولاستیسیم سده­های گذشته، یا تاریک­باوری، به پرسش ساده­ای دعوت کرد که معنای سخت امروزی دارد:» چطور زندگی کنیم؟ «. این اندیشمند زمانه­ی رنسانس می‌­گوید شایسته است گول تکنولوژی، علم ژنتیک و خوشبینی به» سیب معرفت «را نخورده، از خواب بیدار شویم. و پس از آن اگر قرار باشد فقط برحسب اتفاق یا» پیشامد «به تأمل و نظریه­‌پردازی بپردازیم، به صرافت درمی­یابیم چه­بسا مهم­‌ترین پیشامد‌‌ همان کمبود آب است که بر کسی پوشیده نیست هرروز که می‌­گذرد، بیش از دیروز نشانه­های بحران آن به نمایش درمی­آید. به طنزی که مونتنی گوش ما را می‌­خرامید ظاهراً عرصه­ی تئوری و پراتیک امروزی ما چیزی جز ضدیت با گوهر طبیعت، یعنی آب ارزانی­مان نمی‌­دهد.‌ای دریغا!

می‌­توان رورتی بود: در نئو- پراگماتیسمِ ریچارد رورتی ما شاهد وانهادن نقش تاریخی و پیشروِ متفکران هستیم. اینک اهالی فکر به اقتضای نقش هرمنوتیکی خود در جهانی که به حضور هوشیار ایشان هنوز نیاز هست، نه وابسته به یک تئوری کلان و جزمیت ناشی از آن بل بر یک» چرخ و فلکِ ادبی-تاریخی-انسانی-سیاسی «نشسته و به هرکجا که می‌­رسد سَرَکی می‌­کشند. جهان ما نیازمند روشنفکرانِ به تعبیر او،» همه­منظوره «است که هر زمان آماده باشد برای دوری و طرد مصائب جهان از هیچ فروگذار نکند.‌گاه نگران وضع بشر از دژخیمِ فاشیسم باشد یا در پی فراخوانی علیه تاریک­اندیشی داعش. پس او باید آماده باشد به صورتی شاعرانه-آگاهانه به مطالعه­ی وضع بشر از چشم­انداز پدیده­های اکولوژیکی-زیستی مثل گرمایش زمین، ابولا و مرگ تالاب­‌ها و ماهی­‌ها پرداخته و حق مطلب را ادا کند. نیازی نیست افلاطون، مارکس، لنین، تروتسکی یا‌هایدگر باشد.، و آثار ایشان را در قفسه­ی کتاب­های ناخوانده­ی کتاب خانه­اش ردیف کند، بهتر است ساده باشد مثل انعکاس آینه و آب! گاهی برای خودش یا مردمانی که اینجا و آنجا می‌­بیند سفارش به خواندن «هستی و زمان» یا «سرمایه» نکند، بهترین کار در این موقعیتِ پساتاریخی همانا تامل در شعری به احترام آب است:

در فرودست انگار

کفتری می‌­خورد آب

یا که در بیشه­ی دور

سیره­یی پَر می‌­شوید

یا در آبادی، کوزه­ای پر می‌­گردد،

آب را گل نکنیم... واقعیت تلخ این است ما انسان­های عصرِ بحرانِ آب، انرژی و رشد و تکثیر قارچ­گونه­ی نزاع­های قومی‌و مذهبی بسان قهرمانانِ» آدم­های زیرزمینی «یا» جن­زدگان «داستایوفسکی شده­ایم، آن­هم در تیره­‌ترین لحظاتش با انسان­های زیر­زمینی که برای یک لحظه­ی قهرمانانه­ی ناشی از توسعه و مدرنیزاسیون، پا به درون آفتاب گذارده­ایم، اما با توجه به پیامدهای جبران­ناپذیرِ» توسعه­ی ناقص «یا به قول مارشال برمن» مدرنیسم توسعه­نیافتگی «خیلی زود به تاریکی درغلتید‌هایم و عجبا همچنان با دست و پا زدن­‌ها، خویشتن را عمیق­‌تر فرو می‌­بریم تا سرانجام در تاریکی­‌ها دفن شویم. با دریافت اخبار وخیم از حال و روز ناشی از بحران آب، دیگر تردیدی نیست نگرش خوشبینانه و» پاستورال «به زندگیِ شیکِ موتریزه، خود را در میان ترس­‌ها و اضطراب­های ناشی از بحران انرژی و مصائب بی­آبی، فرو می‌­پاشانیم. پس این نصیحت یا دغدغه­ی» ژاک دریدا «را جدی بگیریم که در نطقی مشهور از اهالی فکر و عمل و حتی سیاستمداران خواسته بهتر است نگران نابودی کیهان و خورشید باشند، هرچند این اتفاق چهار و نیم میلیارد سال بعد رخ می‌­دهد، اما وقتی به اطراف نگاه می‌­کنیم که چطور خیلی زود دمار از روزگار طبیعت و تالاب و آب و سبزینه در آورده­ایم، این زمان دیر نیست. با این­همه خوب است خیلی افسرده و مأیوس نشویم تا منفعلانه بایستیم و نابودی هرچیزی را نظاره کنیم. روشنفکرِ خوبِ زمانه همانی است که به مناسبتی» آنتونیو گرامشی «به کوتاهی و زیبایی، خصلت­‌هایش را بر شمرد: «بدبینیِ فکر، خوشبینیِ اراده «!

** در نگارش متن حاضر، از این منابع استفاده شده است:

۱. علی قیصری، روشنفکران ایرانی در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی، تهران: هرمس، ۱۳۸۳.

۲. سارا بیکول، زندگی مونتنی در یک سؤال و بیست جواب، ترجمه مریم تقدیسی، تهران: ققنوس، ۱۳۹۲.

۳. ریچارد رورتی، فلسفه و آینه­ی طبیعت، ترجمه مرتضی نوری، تهران: مرکز، ۱۳۹۰.

۴. مارشال برمن، تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهاد‌پور، تهران: طرح نو، ۱۳۸۱.

۵. و این وبلاگ درباره­ی بحران آب:

www. water-rescue. blogfa. com

موضوعات :
در همین رابطه