کودتایی که نیکلاس مادورو مدتها بود از آن سخن میگفت، اگرچه نه به شکل یک کودتای نظامی، اما در قامت یک آشوب تمامعیار خیابانی بالاخره از راه رسید و بار دیگر التهاب را به جان جامعه ونزوئلا انداخت.
خیابانهای کاراکاس طی روزهای اخیر شاهد تظاهرات و درگیری میان مخالفان و موافقان رئیسجمهور ونزوئلا از یکسو و نیروهای امنیتی و مخالفان از سوی دیگر بوده است.
ونزوئلا طی دستکم 5سال از 6سال ریاستجمهوری نیکلاس مادورو، شاهد بحران بیسابقه سیاسی و اقتصادی بوده است. طی این مدت بیش از 3 میلیون نفر از مردم این کشور زیر فشار فقر به کشورهای همسایه گریختهاند. تورم در ونزوئلا اکنون دیگر با هیچ متر و معیاری قابل سنجش نیست. مردم این کشور تورم یک میلیون درصدی را تجربه میکنند که رقمی بیسابقه در جهان است.
همزمان با به قدرت رسیدن مادورو در ونزوئلا، مخالفتها با او افزایش یافت. او گروههای سیاسی مخالف را متهم به کارشکنی در اقتصاد میکرد و آمریکا را متهم به حمایت از آنها. در میانه آشفتگی داخلی ونزوئلا، قیمت جهانی نفت نیز روند نزولی به خود گرفت تا اقتصاد نفتی این کشور بهشدت آسیب ببیند. این وضعیت در نهایت به اعتراضهای گسترده خیابانی سال 2017 منجر شد که با واکنش شدید دولت و برخورد با مخالفان همراه بود. بیش از 160 نفر در این اعتراضها کشته شدند و نارضایتی از دولت بار دیگر به آتش زیر خاکستر تبدیل شد.
این نخستینبار نیست که دولت او با خطر سقوط روبهرو میشود اما نخستینبار است که مخالفانش توانستهاند حمایت قابلتوجه بینالمللی برای خود دست و پا کنند. همانطور که جامعه ونزوئلا به یک جامعه دوپاره تبدیل شده، کشورهای جهان نیز در حمایت یا مخالفت با ادامه کار دولت این کشور دودسته شدهاند.
از چاوز تا چاویزمو
انقلاب ونزوئلاییها را بهخاطر قهرمان آن یعنی هوگو چاوز، «چاویزمو» میخوانند. چاوز از سال 1999تا سال 2013رئیسجمهور ونزوئلا بود. او زمانی که در قدرت بود درگذشت. پیش از چاوز، قدرت در ونزوئلا دههها بین دو حزب دست بهدست میشد. انتخابات برگزار میشد اما مردم آنقدرها به حضور در انتخابات اقبالی نداشتند. در سال 1989، زمانی که دولت تصمیم گرفت دست به سیاستهای ریاضتی گسترده بزند، شورشهای مردمی سراسر کشور را در بر گرفت. این شورشها با مداخله ارتش سرکوب شد. هزاران نفر قربانی شدند. در همین سالها بود که چاوز در عرصه سیاست و قدرت ونزوئلا ظاهر شد. او سرهنگ ارتش و از یک خانواده روستایی بود. چاوز جوان در سال 1992یک کودتای نظامی را رهبری کرد اما شکست خورد. او به زندان افتاد اما سخنانش که پیش از رفتن به زندان از تلویزیون پخش میشد، قلب بسیاری را در ونزوئلا تسخیر کرد. ونزوئلاییها در وجود او امید به آینده دیدند؛ امیدی که قرار بود چند سال بعد جایگزین دولت فاسد و متصلب وقت در این کشور شود. چاوز آزاد شد و در سال 1998، در صدر حزب کوچک چپگرای «جنبش جمهوری پنجم» به راحتی پیروز انتخابات شد؛ حزبی که بعدا به «حزب سوسیالیست متحد» تغییر نام داد و مبدا و مقصد همه امور سیاسی در ونزوئلا قرار گرفت.
چاوز خیلی زود قانون اساسی را تغییر داد و قدرت را در دست رئیسجمهور متمرکز کرد. او نیز مثل قهرمانش یعنی سیمون بولیوار که استعمارگران اسپانیایی را از آمریکای جنوبی بیرون راند، سودای جنبشهای انقلابی منطقهای در سر داشت. او از درآمدهای نقتی ونزوئلا استفاده کرد تا ابتدا با کوبا و سپس با دیگر کشورهای آمریکای جنوبی، آمریکای مرکزی و دریای کارائیب اتحادی تشکیل دهد در مقابل هژمونی تاریخی آمریکا در منطقه.
چاوز بر تمام ظرایف رفتارهای یک رهبر پوپولیستی واقف بود. او استاد جلب آرای مردم در انتخابات بود. چاوز ونزوئلا را با سخنرانیهایش و با حضور بینظیرش در برنامه تلویزیونی «سلام رئیسجمهور!» مسحور خود کرده بود. او ساعتها در این برنامه علیه دشمنانش سخن میگفت؛ علیه واشنگتن، علیه «امپریالیستها» و علیه صاحبان سرمایه. او خاطره تعریف میکرد و لطیفه میگفت. چاوز آواز هم میخواند. او حتی در این برنامه حکم هم صادر میکرد؛ حکم زندانی کردن افراد.
چاوز با نفت ارزانقیمت، اقتصاد کوبا را سرپا نگه میداشت و کوباییها در مقابل، هزاران پزشک به ونزوئلا فرستادند تا شبکه بهداشت و درمان این کشور را راهاندازی کنند. پس از کودتای نافرجام سال 2002علیه چاوز، کوباییها تیمهای نظامی و اطلاعاتیشان را هم برای آموزش رفقای ونزوئلاییشان فرستادند. از این زمان بود که فضای سیاسی در ونزوئلا بستهتر از قبل شد؛ این بار به سبک کوباییها.
«انقلاب بولیواری» در ونزوئلا با انقلاب کوبا متفاوت بود. «سوسیالیسم قرن بیستمی» که چاوز بهدنبال بنای آن بود، بر انتخابات و دمکراسی مبتنی بود. ونزوئلا همیشه رنگوبوی انتخابات داشت؛ انتخابات محلی، رفراندوم، انتخات ریاستجمهوری؛ رایگیریها در ونزوئلای چاوز یکی پس از دیگری از راه میرسیدند و چاوز طی 15سال حضورش در قدرت، صندوقهای انتخاباتی در تمام سطوح را یکی پس از دیگری فتح کرد. اعتراض اما در کشور انتخابات جایی نداشت. در سال 2003حدود 3میلیون نفر طوماری را امضا کردند و براساس قانون اساسی که چاوز در سال 1999اصلاحاتش را انجام داده بود، خواستار برگزاری مجدد انتخابات ریاستجمهوری شدند. این عده در لیست سیاه قرار گرفتند؛ از وامهای دولتی محروم شدند و شغلهای دولتیشان را از دست دادند. چاوز فعالیت روزنامهنگاران را هم محدود و سیطره سازمانهای دولتی بر بخشهای مختلف اقتصاد، فرهنگ، جامعه و سیاست را تقویت کرد.
نیکلاس مادورو، نخستوزیر چاوز 6هفته پس از درگذشت او در انتخاباتی ویژه، رئیسجمهور شد. او به هواداران انقلاب ونزوئلا که آنها را «چاویزتا» میخوانند میگفت که پرندهای کوچک برای او از رهبر فقید ونزوئلا خبر میآورد. مادورو از همان ابتدا خود را «پسر چاوز» نامید و گفت که هر آنچه انجام میدهد بر مبنای خواست و فرامین «فرمانده چاوز» است.
مخالفان چاویزمو
مخالفان چاویزمو در ونزوئلا را «آنتیچاویزتا» مینامند. آن را باید به 3گروه عمده تقسیمبندی کرد. نخست یک طبقه سیاستمدار کلاسیک ونزوئلایی هستند که از ابتدا از سوی چاوز به حاشیه رانده شدند. اینها احزابی هستند که دائما درگیر چانهزنی با یکدیگرند و حتی در مخالفت با دولت مرکزی هم متحد نیستند. مخالفان سیاسی کلاسیک دولت در ونزوئلا، حمایت گسترده مردمی ندارند و هیچگاه نتوانستهاند هواداران خود را زیر یک چتر واحد متحد کنند. دسته دوم دانشجویان و فعالان سیاسی جوان در ونزوئلا هستند. بسیاری از آنهایی که طی یک سال گذشته در خیابانهای ونزوئلا با نیروهای امنیتی درگیر میشدند جزو همین گروه بودند.
این گروه یک رهبری واحد ندارند و هرگز نتوانستهاند پشت یک تفکر مشخص متحد شوند. گروه سوم اما به تازگی ظهور کرده و شامل آن دسته از ونزوئلاییهایی است که زمانی خود هواداران پروپاقرص چاوز انقلابی بودهاند. اینها کسانی هستند که از 5سال پیش با به قدرت رسیدن مادورو و آغاز بحران سیاسی و اقتصادی در ونزوئلا، روزبهروز فقیرتر شدهاند و اکنون برای گذران زندگی محتاج کمکهای دولتی هستند. اغلب مردمی که در ماههای اخیر در خیابانها در صف دریافت سبدهای غذایی دیده میشوند، جزو این دستهاند.
اینها اغلب دست به اعتراضهای خیابانی هم نمیزنند چرا که اساسا آنقدر درگیر زندگی روزمره هستند که زمانی برای این قبیل رفتارها ندارند. در عین حال، اینها چاویزتاهای قدیمی هستند و به گروههای اپوزیسیون هیچ اعتمادی ندارند.
ونزوئلای چاوز؛ ونزوئلای مادورو
ونزوئلا زمانی ثروتمندترین کشور آمریکای جنوبی بود. برای درک وضعیت ونزوئلای مادورو باید ابتدا به دوارن ونزوئلای چاوز نگاه کرد. هوگو چاوز با ملی کردن صنایع ونزوئلا و پمپاژ پول به برنامههای اجتماعی این کشور، چهره سیاسی و اقتصادی آن را متحول کرد. در دوران حکومت چاوز، بیکاری در این کشور نصف شد و در آمدهای مردم بیش از دو برابر. فقر تا 50درصد کاهش پیدا کرد و آموزش و بهداشت پیشرفت چشمگیری داشت. مادورو بلافاصله تلاش کرد جا پای چاوز بگذارد و ادامهدهنده همان مکتب سیاسی باشد اما موفق نشد. چاوز 2سرمایه گرانبها داشت که مادورو از وجود آنها بیبهره بوده است.
نخست اینکه چاوز کاریزمایی داشت که ممکن است در هر ملتی تنها یکبار در وجود یک چهره سیاسی متبلور شود. چاوز برای ونزوئلاییها قهرمان بلامنازع بود. او طیف وسیعی از جامعه، از چپها، نظامیان، طبقه متوسط، کارگران و طبقه فرودست ونزوئلا را با خود همراه کرده بود. مادورو اما هیچگاه کاریزمای رهبر بزرگ انقلابی ونزوئلا را نداشته است. مادورو درس خوانده کوباست. او چند سالی را در پارلمان ونزوئلا نماینده مجلس بود اما بعدا وارد دولت شد و حدود 7سال وزیر خارجه چاوز بود. مادورو نه پیشینه انقلابی چاوز را داشت، نه شخصیت و مدیریت او را. حتی در دولت هم مادورو آنقدری کنترل لازم بر امور را ندارد.
دوم اینکه چاوز از نعمت گرانبهای قیمت بالای نفت برخوردار بود؛ نعمتی که با حضور نیکلاس مادورو در قدرت با او سر ناسازگاری گذاشت. افزایش قیمت نفت، ثروت هنگفتی را نصیب دولت ونزوئلا در دوره چاوز کرد. بیش از یک تریلیون دلار وارد صندوق ذخیره این کشور شد. درآمدهای سرشار نفتی پس از افزایش قیمت نفت در سال 2004، به مناطق مختلف سرازیر شد و محبوبیت رهبر انقلاب ونزوئلا را بیشتر کرد. 10سال بعد، یعنی در سال 2014، درحالیکه مادورو به تازگی به قدرت رسیده بود، اقتصاد تک محصولی ونزوئلا زیر بار سقوط قیمت جهانی نفت متلاشی شد.
اقتصاد ونزوئلا از چاوز چیزی به ارث نبرده بود تا بتواند روی پای خود بایستد. چاوز در خرج کردن پولهای نفتی تخصص داشت اما از پولسازی در قالب یک اقتصاد غیرنفتی هیچ نمیدانست. مادورو را نباید مسئول تمامی مشکلات در ونزوئلا دانست اما قطعا او مسئول ادامه فساد گسترده اقتصادی و همچنین افزایش کشمکشهای سیاسی در این کشور است. در شرایط دشوار امروز ونزوئلا، آفتاب چاویزمو میل به غروب دارد.