هفته بسیج گرامی باد

رادیو مجازی اتاق ایران 30 آبان 1403

[اخلاق کسب‌وکار-5] گفت‌وگو با فریدون شیرین‌کام

سقوط اخلاقی بازار در وضعیت بی‌ثباتی دائمی اقتصاد، اجتناب‌ناپذیر است

فریدون شیرین‌کام، پژوهشگر تاریخ اقتصاد، معتقد است بی‌ثباتی در وضعیت پول ملی، قواعد و قوانین، تورم و رشد، تغییر بازارهای هدف، همه در وضعیت اخلاقی جامعه اقتصادی کشور تأثیرگذار است. به گفته او سقوط اخلاقی در وضعیت بی‌ثباتی دائمی امری کاملاً طبیعی است؛ اخلاق محصول ثبات در حیات اجتماعی است.

لیلا ابراهیمیان

روزنامه‌نگار
16 مهر 1398
کد خبر : 30575
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

«وضعیت امروز اخلاق در جامعه ما محصول کنش‌ورزی ماست»؛ این بخشی از گفته فریدون شیرین‌کام، پژوهشگر تاریخ اقتصاد در ارزیابی وضعیت اخلاق در محیط کسب‌وکار است. او معتقد است کارکرد نهادی و خوداصلاح نهادها می‌تواند وضعیت اخلاق را در میان کنشگران اجتماعی بهبود بخشد. شیرین‌کام از درهم‌آمیختگی مسائل می‌گوید و راه اصلاح بی‌اخلاقی یا بهبود وضعیت اخلاق جامعه را در سطح کلان عملکرد نهادها به‌خصوص نهاد سیاست بررسی می‌کند. به گفته شیرین‌کام، وضع امروز ما محصول کنش‌ورزی تاریخی خود ماست و کسی ما را این‌گونه نکرده است. او می‌گوید: «ما خود این‌چنین شده‌ایم. ما به‌عنوان نهاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و دینی در یک کنش متقابل در عالم واقع به این موقعیت وارد شده‌ایم.»

***

شما در یکی از مطالعات خود سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصاد ایران را بررسی کرده‌اید. برخی معتقدند اخلاق در فضای کسب‌وکار امروز کم‌رنگ شده است. در پاسخ به این فرضیه و در مقایسه فضای کسب‌وکار قدیم و جدید چه مشخصه‌‌هایی وجود دارد که می‌توان به آن اشاره کرد؟

من فکر می‌کنم مسائل اجتماعی را باید به‌صورت اجتماعی تبیین کرد؛ مسئله اجتماعی را نباید به مسئله روانشناسی فردی یا روان‌شناسی اجتماعی تقلیل داد. برای همین قبل از هرچیر باید دید که در 40 سال اخیر چه تحولی در تاریخ معاصر ایران رخ‌داده است که درنهایت گروه کثیری از کنشگران اجتماعی معتقدند که در امر کسب‌وکار، اخلاق دچار افول شده یا بسیاری از قواعد پذیرفته‌شده در کنش اجتماعی و اقتصادی نادیده گرفته می‌شود. البته این فقط در مبادله نیست؛ هر جایی که حیات اجتماعی جریان دارد اصولی نادیده گرفته می‌شود. تصور عمومی معطوف به این است و می‌پرسد فرآیند مراجعه به راه‌حل حقوقی در دهه 50 چقدر بود و امروز چقدر شده است؟ حجم تنش‌های اجتماعی در دهه 40 و 50 چقدر بوده و امروز وضعیت چگونه است؟ آنچه به ذهن کنشگران و تحلیلگران اجتماعی در مرحله اول می‌رسد این است که حجم تنش‌ها در همه ابعاد زندگی اجتماعی افزایش‌ یافته و این تنش‌ها دامن اخلاق را هم گرفته است یا در روند تاریخ اختلالی رخ‌داده است. به نظر می‌رسد تصور عمومی پربی‌راه نیست و واقعیت‌ها مؤید آن گزاره است.

در این رابطه توجه به چند نکته مهم است. اول اینکه در تاریخ هزاره گذشته، یکی از پایه‌های بنیادی نظام اخلاقی روحانیت بوده است، اگرچه همیشه نظام‌های سیاسی داشتیم که قوه قاهره داشتند ولی در حیات اجتماعی به کمک نهاد شریعت و عرف اجتماعی مسائل حل‌وفصل می‌شد. در همه این تاریخ، نهاد سیاست و نهاد روحانیت به داوری در تنازعات می‌پرداختند. اگرچه ضلع اول همیشه دچار اختلال بود ولی نهاد روحانیت جایگاه خاصی داشته است. نهاد سیاست و قدرت اگرچه انحصاری بود ولی در خیلی از سیستم‌ها نمی‌توانستند انتظار جامعه را از عدالت برآورده کنند و در دوره‌هایی بخش اصلی وظیفه این‌ها را نهاد روحانیت به عهده گرفته بود؛ تا اینکه در دوره مشروطیت نهاد قضایی شکل گرفت. اگرچه وضعیت این دو نهاد نیاز به آسیب‌شناسی دقیق دارد اما در طول سال‌ها نهاد قدرت با آسیب‌هایی روبرو شد. این رفتارها باعث شد که به‌طور هندسی به کاهش سرچشمه‌های اخلاقی در حیات اجتماعی بیانجامد. گویی کنشگران اقتصادی بخشی از کنشگران اجتماعی بودند و از جهت روانی و گفتمانی و نظام باوری اگر جایی خلاف می‌کردند خیلی درگیر عذاب وجدانی نبودند. به‌صورت گفتمانی این مسئله خیلی مهم است.

دوم اینکه، در دوره مشروطه نهاد قضایی اگرچه از نهاد سیاست و روحانیت جدا شد و دیگر حاکمان محلی نبودند که داور عدالت بودند ولی همچنان به این نهاد سکولار بدبینی وجود داشت. این نهاد برای اولین بار در تاریخ توانسته با اتوریته بالا به امور نظم دهد اما گاهی مشکلاتی هم در این نهاد دیده می‌شود. ناکارآیی نهاد حقوقی خیلی مهم است که به‌طور تاریخی با نارسایی روبرو است. از آنجایی‌ که سیستم تفکیک قوا در ایران به‌طور کامل شکل نگرفته، نهاد قضایی نتوانسته از عواقب سایر حوزه‌ها در امان باشد و خوداصلاحی دائمی داشته باشد.

نکته سوم هم این است که در 40 سال گذشته اقتصاد نظاره‌گر تنش با نظام بین‌المللی است و بیشتر آسیب را در تأمین مواد اولیه، تربیت نیروی انسانی و کارشناس، صادرات و واردات به اقتصاد وارد کرده است. سیستم اقتصادی دچار فشار بین‌المللی است. این باعث شد که کسب‌وکار دچار اختلال گوناگون شود. همچنین در دهه اول تمام بنگاه‌های بزرگ با 300-400 نفر کارگر به بالا در اختیار دولت قرار گرفت؛ مصادره‌ها باعث شد همه به‌نوعی محتاج دولت باشند. دولت در دهه اول انقلاب، اقتصاد صنعتی و تجارت خارجی را وابسته به خود کرد و هر مشکلی که به دولت تحمیل می‌شد به اقتصاد هم تحمیل شد. در این میان عده‌ای با به هم زدن قواعد برای رسیدن به حقوق خود و رسیدن به حقوق بالاتر درگیر بی‌اخلاقی شدند.

وضع امروز ما محصول کنش‌ورزی تاریخی خود ماست و کسی ما را این‌گونه نکرده است؛ ما خود این‌چنین شده‌ایم. ما به‌عنوان نهاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و دینی در یک کنش متقابل در عالم واقع به این موقعیت وارد شده‌ایم.

 آن انقطاع تجربی مورد اشاره چگونه شکل‌گرفته که ارتباط بین نسل‌ها را گسسته است؟

البته در میان نسل قدیم فعال اقتصادی هم اختلال‌هایی دیده می‌شد؛ افرادی مثل هژبر یزدانی یا قره‌گوزلو یا یاسینی در آن دوره جزو افراد فاسد بودند. شاید سال‌های 1342 تا 1351 جزو بهترین دوره تاریخ اقتصاد ایران باشد؛ اما وقتی درآمدهای نفتی افزایش پیدا کرد دچار تباهکاری شدیم. وزیر و دربار درصد می‌گرفتند و قراردادی را تنظیم می‌کردند یا از صنایع سهم‌خواهی می‌کردند.

چرا؟

تداوم نظام اخلاقی و کارکرد آن می‌توانست بازدارنده باشد. بخش بزرگی از صنعت‌گران در بعد از انقلاب کنار گذاشته شدند. مثلاً فعال اقتصادی سال 59 در سال 69 در بازار ایران اصلاً حضور ندارد و این گسست فعالان صنعتی بزرگ از صنعت یکی از دلایل اصلی اختلال در بازار است. فعالان صنعتی بزرگ در دوره‌های متعدد یک‌دفعه ذوب شدند؛ در دوره بعد از مشروطه هم این‌گونه شد و تعداد صنعت‌گران در کمیت کمتر شدند و یا اصلاً تغییر مسیر دادند. مثلاً خانواده امین‌الضرب فعالیت اقتصادی را کنار گذاشتند و به حوزه دانش وارد شدند یا خانواده بوشهری به حوزه سیاست وارد شدند. آنچه پس از انقلاب رخ داد این است که فعالان کوچک اقتصادی پدیدار شدند و فعالان صنعتی باتجربه کنار گذاشته شدند. امروز هم کسی نمی‌تواند 20 صنعت‌گر بزرگ در حوزه متعدد را معرفی کند. این‌ها پشت‌صحنه ایستاده‌اند و مشخص نیست چه کسانی هستند.

شما معتقدید که تاریخ را در ظرف زمان و مکان خود باید برسی کرد. برای همین بر فراز و نشیب سلامت اقتصاد در دوره‌های مختلف تاکید می‌کنید؟

البته فضای عمومی احساس می‌کند در سال‌های 42-51 اختلال خیلی کمتر بوده است.

اما برخی با حس نوستالژی دوره‌های قدیم را بررسی می‌کنند و معتقدند همه در دوره قدیم اخلاقی‌تر عمل می‌کردند. شما دلیل این را چه می‌دانید؟

وقتی گذارها، گذارهای بهبود نباشد فرد حس می‌کند گذشته بهتر از امروز بوده است. بهبودها در یک نظام مقایسه‌ای اتفاق می‌افتد. فرد در جامعه جهانی امروز مدام خود را با افرادی از تمام دنیا مقایسه می‌کند و در آن صورت است که فکر می‌کند این وضعیت ایده‌آل او نیست. از طرفی همه تغییرها از بالا رخ می‌دهد. مثلاً اصول شش‌گانه انقلاب سفید توسط شاه صادر می‌شود و بعداً چندین اصل به آن اضافه می‌شود. گویی تلاش مردم تأثیری در هیچ امری ندارد و هر تصمیمی از بالاگرفته می‌شود. نوستالژی ما واقع‌گرایانه نیست، بلکه پشت آن نوعی بی‌ارادگی مردم یا بی‌ثمر بودن تلاش‌های مردم خوابیده است. از طرف دیگر، مقایسه وضعیت موجود با وضعیت جهانی سبب می‌شود تحولات امروز ما دیده نشود. البته قبلاً وقتی از صاحبان صنعت صحبت می‌شد از جامعه حدود 100 یا چند 100 نفری صحبت می‌کردند نه از جامعه چند هزار نفری. به‌هرحال در همین جامعه محدود هم خوب و بد و زشت و زیبا باهم بود.

یعنی مثلا جامعه صنعتگران چون محدود بودند، اخلاقی رفتار می‌کردند؟

آنجا شاید از 100 کنشگر اقتصادی که در سطح ملی عمل می‌کردند، 80 درصد قواعد را رعایت می‌کردند، ولی حالا احساس می‌کنیم به خاطر بی‌ثباتی، وضعیت اخلاقی متفاوت شده است. بی‌ثباتی در وضعیت پول ملی، قواعد و قوانین، تورم و رشد، تغییر بازارهای هدف، همه در وضعیت اخلاقی جامعه اقتصادی کشور تأثیرگذار است. سقوط اخلاقی در وضعیت بی‌ثباتی دائمی امری کاملاً طبیعی است. اخلاق محصول ثبات در حیات اجتماعی است.

آیا کنش‌های اخلاقی را در سطح فردی هم نباید بررسی کرد؟

موقعیت‌های کلان بر موقعیت‌های خرد تأثیرگذارند. تنش‌ها و خطاهای فردی محصول حیات اجتماعی است. هر چه نهادها سالم‌تر باشند، ثبات اخلاقی بهتر است؛ هرچه روابط بین‌المللی کم تنش‌تر باشد، اقتصاد با برنامه‌ریزی درست عمل می‌کند. ببینید، نهاد سیاست تعیین‌کننده است که اگر عقلانی و عادلانه رفتار کند، بهبود روندها سریع‌تر اتفاق می‌افتد. جز این هیچ چاره‌ای نداریم.

در گذشته نهاد بازار در عین‌ حال که خود اصلاحی انجام می‌داد قدرت کنترل بر فعالان اقتصادی هم داشت؛ آیا اکنون این کارکرد بازار از بین رفته است؟

بازار به معنای سنتی آن، کارکرد خود را ازدست‌داده است. البته روند تغییر در بازار از گذشته شروع‌ شده و به امروز رسیده است. آقای ایروانی درعین‌حال که تولیدکننده بود، انبارهای توزیع و پخش داشت. یا خانواده سادات در سیزده سطح محصولات خود را ارائه می‌‌کردند. یا ناشرانی مثل امیرکبیر شبکه‌های خود را داشتند. یعنی کار شبکه‌ای بزرگ‌ترین مشکل واحدهای خرد بود؛ واحدهایی که پنج برابر میانگین بین‌المللی در ایران فعالیت می‌کنند. منظورم من این است که تحول بازار را باید در نظر گرفت. البته بازار قدیم نهادی مستقل بود که رفتارهای معناداری داشت و فضا نسبتاً باثبات کار می‌کرد. ولی بازار امروز به معنای واقعی، نهادنیست و بی‌ثباتی در وضعیت آن‌ هم تأثیرگذار است. در بازار امروز انسجام واقعی وجود ندارد. بازار قدیم در پیوند با روحانیت بود و می‌توانست کنشگری اعتراضی و اعتصابی داشته باشد. امروز بازار در برابر نهاد قدرت خیلی نمی‌تواند صاحب ایده و رأی باشد و مدام در معرض کنترل است و با مشکلات متعددی روبرو است.

به نظر می‌رسد شما به مگامال‌ها و هایپرمارکت‌ها اشاره می‌کنید که در واقع محصول مدرن شدن اقتصاد هستند. ببینید شاکله بازار تغییر کرده، اما مفاهیم و اصول اخلاقی که تغییر نکرده است. پس چرا در این دوره از کم‌رنگ شدن اخلاق سخن می‌گوییم؟

من فکر می‌کنم مدرنیته هم نظام اخلاقی را به‌صورت نهادی می‌بیند؛ به‌جای اینکه اصلاح تک‌تک افراد را در نظر بگیرد از طریق اصلاح نهادها افراد را کنترل می‌کند. البته اختلال نهادها مسئولیت فرد را از او سلب نمی‌کند اما خوداصلاحی در حیات نهادها، خود اصلاح‌گر افراد است. مثلاً تغییرات نهاد حقوقی سوئد یا سوئیس با 100 سال قبل تفاوت دارد و این فرآیند اصلاحی مدام رخ می‌دهد. ما تحولات نهادی به آن معنا یا تحولاتی همگام باهم و هم‌زمان با دوره حاضر نداریم. برای ما مدرنیته بیشتر مدرنیسم یا شبه مدرنیسم است. من با تعبیر آقای کاتوزیان در این‌ باره موافق هستم. مدرنیته محصول دیالکتیک نهادها، سازمان‌ها، ساخت‌ها و افراد در فضای آزاد است ولی در ایران حتی مدرنیسم یا شبه مدرنیسم، فرمایشی است. دیالکتیک برای تغییر نهادی هرگز در تاریخ ما رخ نداده است.

بازار در ایران اگرچه نهاد بود اما به آن معنا که گفته می‌شود خوداصلاح‌گر نبوده است و نمی‌تواند به درونی شدن ارزش‌های اخلاقی کمک چندانی کند و برای همین زود نقشش در حوزه میان فردی کم‌رنگ می‌شود. محمدرضا شاه وقتی حزب رستاخیز را تشکل داد گفت هر کسی نمی‌خواهد عضو این حزب باشد، پاسپورت بگیرد و ایران را ترک کند. این وضعیت یا نشانه‌ها را در خیلی از دوره‌های تاریخی ایران می‌توانیم مشاهده کنیم. تحولات رخ‌داده از بالا نمی‌تواند ارزش‌ها را در افراد جامعه درونی کند؛ البته فشار اجتماعی هم وجود داشت ولی برای نوع و کیفیت تحول همیشه از بالا تصمیم گرفته می‌شد. در چنین جایی مسئله اخلاق و اصول اخلاقی گویی کاره‌ای نیست. در جایی که فردیت در دیالکتیک اجتماعی عاجز است، حزب و نهاد مدنی بی‌نتیجه می‌ماند. اختلال بیشتر در امر و حیات اجتماعی به نقش ضعیف افراد در مسیر تحولات تاریخی برمی‌گردد. خود این گسست نسلی بازار که مدام از آن صحبت می‌شود در کارکرد نهادی و نقش فردی قابل‌تعریف و تبیین است.

در همین رابطه