محمدرضا بهرامن، نایبرئیس اتاق ایران در فقدان همیار و همراه همیشگی خود سیدعلاءالدین میرمحمدصادقی در خانه معدن ایران گفت.
او با توضیح این مطلب که فکر مرگ از تلخترین تصورات است، تصریح کرد: معتقدم که مرگ نوعی انتقال است؛ انتقال به ابدیت و حاج علا میرمحمدصادقی به ابدیت شتافت.
بهرامن از الگو قرار دادن زندگی پرهیاهوی کارآفرینی سخن گفت که در دهه هشتم زندگیاش همواره و هر روز صبح ساعت ۵ از خواب بیدار میشد. نماز و صبحانه را در خانه و یک ساعت بعد برای ورزش راهی یکی از قدیمیترین پاتوقهای صبحگاهیاش میشد؛ رأس ساعت ۹ در دفتر کارش حاضر میشد و مراجعاتش از همین ساعت کلید میخورد.
ساعت دوازده دفتر را به مقصد اتاق یا یکی دیگر از تشکلهایی که عضو آنها بود ترک میکرد. ساعت سه مجدد به دفتر بازمیگشت و تا ساعت ۵ به امور جاری رسیدگی میکرد. از ساعت ۵ تا ساعت ۸ شب تمام وقتش را به تنهایی برای ساماندهی امور خیریه میگذرانید. ساعت ۹ شب در خانه بود و ساعت ۱۱ هم میخوابید.
رئیس خانه معدن با اشاره به اینکه یار همیشگیاش برای همیشه به خواب ابدی رفته است، از استاد میرمحمدصادقی به عنوان یکی از آخرین بازماندگان نسل بازاریان به واقع معتمد، متعهد و مؤمنی که هم مبارز انقلابی بود و هم تجارتش را مؤمنانه انجام داد و هم کارآفرینی داشت و هم به امور خیریه رسیدگی میکرد و گاهی در مسائل سیاسی سرک میکشید و در نهایت در جایگاهی معتبر برای فعالان بخشخصوصی و دولتیها ایستاد، یاد کرد. در حقیقت آیتالله هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، با او ارتباط مستقیم داشتند و هر سال چندین بار با حاج آقا دیدار میکردند و برای او پیغام مکتوب میفرستادند.
بهرامن از شهرت حاج علا به نیکوکاری و ذکاوت صحبت کرد و اینکه هر دوی این رفتارها از او مردی ساخت که تقریباً برای هر فعال اقتصادی و سیاسی در چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا محترم است.
او نگاهی به زندگی حاج علا داشت اینکه از نوجوانی در بازار اصفهان شاگردی میکرده و تمام دوران تحصیلش را در مدرسه شبانه گذرانیده بود. او خود در کتاب خاطراتش «پنجرهای به گذشته» میگوید: «از ساعت ۶ صبح سرکار بودم ولی چون به درس خواندن هم علاقه داشتم مدرسه شبانه میرفتم ولی مدتی بعد حتی وقت مدرسه شبانه رفتن هم نداشتم.» این محرومیت او بعدها که حاج علا در جایگاه کارآفرین و صاحب سرمایه نشست، او را یاری کرد تا بیش از یک هزار مدرسه بسازد. کمتر کسی است که حداقل یکبار برای دریافت وام به دفتر حاج آقا در خیابان بهشتی تهران نرفته باشد و دست خالی بیرون آمده باشد و همیشه تأکید داشتند این لطف خداوند است که انسان را در جایگاهی قرار میدهد که بتواند دستگیر دیگران باشد.
دهه ۶۰ برای حاج علا به مجادله با دولت گذشت! جلسات شورای اقتصاد و بحثهای بسیار در مورد مالکیت و اداره اقتصاد، تمام وقت او را میگرفت. وضعیت کسبوکار او پس از این دهه دیگر توسعه سابق را نداشت. او در سالهای قبل از انقلاب تمرکزش را برای اداره کارخانههای سیمان و گچ گذاشته بود و در سالهای بعد از انقلاب فقط سعی داشت که این صنایع را حفظ کند، به امور خیریه برسد، مدرسهسازی را ادامه دهد و در اتاق هم حضور داشته باشد.
رئیس خانه معدن درگذشت یار همیشه وفادار و صبور خود را به جامعه تجار، بازرگانان و به ویژه فعالان تسلیت گفت و از خدای مهربان خواست به پاس تلاش، مهربانی و اخلاق نیکویش، لباس مغفرت بر روح بلندش بپوشاند و در بهشت برین مأوایش دهد.