عبدالحسین ثمری، کار خود را در صنعت نفت با استخدام در کنسرسیوم نفت آغاز کرد، بعد از جنگ به شرکت ملی گاز منتقل شد و برای راه اندازی پالایشگاه هاشمی نژاد سرخس در سالهای 61 تا 72 به مدت 11 سال حضور داشت، سپس از سال 74 تا 85 در ستاد شرکت ملی گاز به عنوان معاون مدیر عملیات و عضو هیات مدیره شرکت ملی گاز فعالیت کرد، با تاسیس شرکت ذخیره سازی به عنوان مدیرعامل این شرکت انتخاب شد، پس از آن با بازنشستگی زودتر از موعد با شرکت هایی مثل پتروپارس کار کرد و در دولت یازدهم مجددا دعوت به کار شده و به عنوان عضو هیات مدیره شرکت ملی گاز و معاون عملیات شرکت ملی گاز منتصب شد اما بر اساس مصوبه مجلس کناره گیری کرد و اکنون مشاور مدیر عامل هلدینگ خلیج فارس و رئیس هیئت مدیره بید بلند 2 است.
قرار گرفتن در آستانه امضای اولین قرارداد در قالب قراردادهای جدید نفتی ما را بر آن داشت که پای صحبت این کهنه کار صنعت نفت که حرفهای گفتنی و ناگفتنی زیادی از ابتدای ورود به این عرصه فعالیت در صنعت نفت دارد، بنشینیم.
ابتدا بفرمایید که چه شد که ما بدنبال تدوین مدلی جدید از قراردادها در صنعت نفت رفتیم؟
من طی یکی دو سال گذشته بحث قراردادهای جدید نفتی را که در محافل مختلف می شنیدم و اظهار نظرهای متفاوت را رصد کردم، با تمام وجود احساس کردم که ما در یک شرایط حساسی در صنعت نفت قرار داریم و هیچ چاره ای جز برون رفت از این وضعیتی که باید اسم آن را سکون بگذاریم نداریم، باید کارهای جدیدی انجام شود.
طبق آنچه در سابقه ذهنی خودمان داریم سالهایی که قراردادهای بیع متقابل هم اجرایی می شد انتقادهایی به این قراردادها وارد می کردند، ولی خب بالاخره اعتقاد و مدیریتی که در آن زمان در صنعت نفت حاکم بود پای قراردادهای بیع متقابل ایستاد که دستاوردهای آن را امروز در کشور می بینیم. این را بگویم برای توسعه میادین نفتی و گازی کشور و افزایش تولید شرط لازم و کافی تامین سرمایه و دستیابی به تکنولوژی برتر است.
بگذارید مثالی عینی بزنم، بنده در هلدینگ خلیج فارس و بید بلند 2 مسئولیت دارم، پروژه در سال 1380 تصویب شد، 15 سال از این پروژه گذشته و اکنون در مرحله 50 درصد پیشرفت است، چرا پروژه ای با این درجه از اهمیت که این همه دستاوردهای اقتصادی برای کشور دارد در این مدت 15 سال به تولید نرسید؟ واضح است، اصل قضیه این است که سرمایه و تامین مالی نداشتیم. در سال های گذشته در مقاطعی تصمیمیاتی گرفتند ولی هر کدام از تصمیمیات به لحاظ اینکه از پختگی لازم برخوردار نبود نتوانست به نتیجه برسد تا منابع صندوق توسعه ملی به داد ما رسید اما مگر صندوق توسعه چقدر می تواند پروژه های گسترده صنعت نفت را پوشش داده و حمایت کند؟
پس بدانیم که سرمایه گذاری از مهمات ما برای توسعه صنعت است. یکی از چالش های ما در صنعت نفت کمبود منابع مالی است خصوصا به دلیل بدهکاری هایی که در دولت های گذشته به دوش صنعت نفت افتاده است. صنعت نفتی که در دوران قبل خودش تضمین کننده بسیاری از پروژه ها بود اکنون تبدیل به شرکتی شده که بالای 50 میلیارد دلار بدهی دارد. خب طبیعی است که مسائل مالی یکی از مسائل مهم ما برای توسعه پروژه ها است.
چالش بعدی عقب افتادگی در تکنولوژی است، امروز در صنعت نفت روز به روز هزینه های حفاری و تولید کاهش می یابد اما ما روز به روز هزینه هایمان افزایش می یابد، چرا؟ چون ما از تکنولوژی روز برخوردار نیستیم. باید باور داشته باشیم که این دو عامل است که می تواند ما را متحول کند.من اعتقاد دارم که IPC یکی از ویژگیهایش این است که با این دو عامل آگاهانه برخورد کرده و برای اینکه ما بتوانیم این موانع را به خوبی برداریم شکل گرفته است.
یکی از مسائلی که مرتب در رابطه با IPC مورد هجمه قرار می گیرد جایگاه های حاکمیتی و نقش نظارتی است، خب! ما وقتی می بینیم الگوی این قراردادها هم در سطح دولت و هم مجلس مورد دقت و تایید قرار گرفته پس باید یقینا باور داشته باشیم که نه دولت نه مجلس بنا ندارند نقش حاکمیتی ما را در قراردادها نادیده بگیرند اگر حتی بپذیریم که احیانا در تدوین این قراردادها در وزارت نفت دچار اشتباه شده قطعا در دولت و مجلس که خطا نشده، پس قضیه حل شده است.
شما مدتها در صنعت نفت فعالیت داشته و سابقه همکاری در کنسرسیومی با عضویت شرکت های صاحب نام غربی را داشته اید؛ اگر ممکن است خاطره ای یا مثال عینی از نحوه فعالیت آنها بفرمایید.
من بازنشسته صنعت نفت هستم، عمر 40 ساله خود را در این صنعت گذراندم، قبل از انقلاب استخدام کنسرسیومی با لیدری امریکا و انگلیس شدم، میخواهم خاطره ای از فعالیت کنسرسیوم که به عنوان شرکتی که در صنعت نفت ما جا داشته تعریف کنم تا ببینیم چه رفتاری داشته است نمیگویم این کنسرسیوم بدون ایراد بود اما مزایایی غیر قابل انکار برای صنعت نفت مان داشت. ما قبل از انقلاب حدود 6 میلیون بشکه در روز تولید داشتیم، آن زمان هنوز از میادین مستقل گازی برداشت نداشتیم، فقط گازهای همراه را که از میادین نفتی استخراج می شد برداشت می کردیم و به شوروی می فرستادیم و نفت را هم عموما به کشورهای غربی صادر می کردیم ما در مقاطعی پیش می آمد که در خارک دریا طوفانی می شد، نمی توانستیم اکسپورت کنیم و تولید افت می کرد، به همین دلیل تولید گاز کم می شد، چون با شرکت گاز شوروی قرارداد داشتیم نباید وقفه ایجاد می شد، یکی از راهکارهای ما برای تامین گاز این بود که از کلاهک های گازی در میادین نفتی برداشت کنیم، اما همان کنسرسیومی که از دید ما خائن بود و بعد از انقلاب قراردادش را فسخ کردیم اجازه برداشت از کلاهک های گازی را نداد و گفت این تولید غیر صیانتی است، مالک میادین ما بودیم ولی با توجه به نقش اپراتوری، قراردادی و عملیاتی که داشت به هیچ عنوان رفتار غیر حرفه ای نداشت، اجازه نمی داد به صورت غیر اصولی برداشت شود، گفت برداشت از کلاهک ها را اجازه نمی دهم مگر اینکه یک نفر به من بگوید و آن هم دکتر اقبال است، این یعنی حاکیت دست شرکت ملی نفت که در راس آن دکتر اقبال است.
پس ببینید وقتی می گوییم شرکت خارجی، یک دیو ده سر نیست که آمده تک تک ما را بخورد. اینها وقتی وارد قراردادی می شوند به هیچ عنوان رفتار غیر حرفه ای در حین کار ندارند ضمن اینکه ما هم نقش حاکمیتی و نظارتی خود را داریم. اگر از خودمون شک نداریم و بر توانمندی خودمان واقفیم از چه می ترسیم؟ چرا مرتب نق می زنیم؟
نقش کنسرسیوم را به لحاظ انتقال دانش و تکنولوژی بفرمایید؟
جالب است بدانید همان کنسرسیوم نقش حرفه ای خودش را در خصوص آموزش نیروی ایرانی ایفا کرد، بعد از پیروزی انقلاب 50 درصد نیروهای خارجی کنسرسیوم از ایران رفتند؟ و بعد هم که جنگ شد، چرا ما توانستیم شرکت ملی مناطق نفت خیز را اداره کنیم؟ زیرا از دانش و تکنولوژی را به ما منتقل کردند آنها هیچ موقع حائلی بین ما و خودشان بابت انتقال تکنولوژی نبودند. مدیران ارشد و نفرات دوم و سوم هیات مدیره کنسرسیوم شاخص های ایرانی بودند افرادی که بعد از انقلاب نتوانستیم آنها را حفظ کنیم.
در زمینه تزریق گاز و دستاوردی که از همکاری با کنسرسیوم در این خصوص بدست آوردیم صحبت کنید؟
اجازه دهید خاطره دیگری از کنسرسیوم بگویم تمام پروژه های تزریق که امروز مطرح است در زمان کنسرسیوم شکل گرفت. تزریق به میدان نفتی آغاجری که مهندس سروشی HEAD PRODUCTION آن بود ما به اتفاق ایشان ساختار بهره برداری را نوشتیم و برای تصویب فرستادیم، قرار بود 2 تا 3 سال بعد پروژه های تزریق راه بیفتد که البته با پیروزی انقلاب شرایطی ایجاد شد که وقفه بوجود آمد و ما نتوانستیم در وقت خودش کار را انجام دهیم ولی در هر صورت تمام پروژه هایی که صیانت از میادین نفتی را تضمین می کرد توسط کنسرسیوم شکل گرفت.
در مورد فعالیت شرکت های نفتی اروپایی مثل توتال هم بفرمایید، آیا به نظر شما این حجم از انتقادات به این شرکت وارد است؟
از کنسرسیوم خارج شویم، توتال بعد از انقلاب در فاز 2و 3 پارس جنوبی ظاهر شد بنده عضو JMC فازهای 2 و 3 در شرکت نفت و گاز پارس بودم به عنوان MUSER از طرف شرکت ملی نفت حضور داشتم در این قرارداد 40 درصد سهام به عنوان اپراتور متعلق به توتال، 30 درصد پتروناس و 30 درصد هم گس پروم، باور کنید جلسات JMC که محلی برای رسیدگی به پروژه وارزیابی آن بود کارگاهی آموزشی حتی برای پتروناس و گس پروم بود. در جلسات JMC تیم گس پروم و پتروناس در سکوت کامل بودند و بهره علمی را بردند، ما مفت در بستری بودیم که می توانستیم بهترین استفاده را بکنیم البته بخشی به خاطر جبر قراردادی انجام می شد که اجرا شد، کسانی که در بخش دریایی در این صنعت کار می کنند می دانند که یکی از دستاوردهای فازهای 2 و 3 اجرای خطوط انتقال زیردریایی بود که یک خط توسط شرکت خارجی و دیگری را شرکت ایرانی با مدیریت شرکت توتال توانست انجام دهد.گزارشات جلسات JMCاز وضعیت خط لوله به شرکت ایرانی داده می شد و ایراداتی که گرفته می شد، شناسایی مدیرتی نکات ارزشمندی برای ما بود که امروز اجرای خطوط دریایی را به راحتی انجام می دهیم.
توتال وقتی وارد پارس جنوبی شد اول پرسید بهره بردار چه کسی است؟ ما در پروژه هایی که در صنعت نفت اجرا می کنیم هیچ موقع سراغ بهره بردار نمی رویم، هیچ احساسی نداریم از اینکه چه کسی زحمت چند ساله ما را به دوش می کشد ما چقدر باید به او بها بدهیم؟ اما برای اولین بار دیدیم که توتال برای بهره برار جایگاه خاصی قائل است، یادم است آقای صالح فروز مدیر عامل نفت و گاز پارس بهره بردار بودند توتال از دو پالایشگاه ما بازدید کرد و گزارش نوشت و نظرش را به وزارت نفت وقت اعمال کرد، اعلام کرد که با کمال تعجب در تاسیسات گاز شما یک عملیات را در دو مدیریت می دهند بخشی در شرکت نفت و بخشی در شرکت گاز، از سر چاه تا پالایشگاه یک مجموعه است گاز وارد خط لوله می شود وسط راه فنسی نداریم، گفت من اصلا به جز اپراتور کسی را نمی شناسم و برای اولین بار توتال پافشاری کرد و بالادستی را به شرکت گاز دادند ، گفت این شرکت بهره برداری کند تا من کاست ریکاوری داشته باشم این شرکت باید زبده و ورزیده باشد و من باید به آنها آموزش بدهم که بر سر این موضوع نیز مدتی در سطح شرکت نفت و شرکت گاز چالش وجود داشت اما خوشبختانه با حمایت وزارت نفت ظرف 3 ماه حل شد، به تمام نیروهای جدید الاستخدام شرایط تسلط بر زبان انگلیسی را فراهم کرد، برخی می ترسیدند که توتال می خواهد نیروهای آموزش دیده را به خارج از کشور ببرد ولی اصلا بحث این نبود توتال دانش و تکنولوژی داشت و من اعتقاد دارم که SPGC که یکی از سرامدهای صنعت گاز کشور است و بعد از فازهای پارس جنوبی همه جا حضور ارزشمندی داشته توسط توتال شکل گرفته است.
توتال روش جدید تعمیرات و نگهداری را آموزش داد، متد آموخت، نرم افزار CMMS از آنجا به صنعت نفت آمد، مفهوم HSE از زمان توتال ظاهر شد، قبل از توتال ما ایمنی و آتش نشانی داشتیم در تمام جلسات GMCاولین گزارشی که توتال به ما می داد اینکه چه اتفاقی افتاده است.
بعد از آن انی آمد و فازهای 6و 7و8 با استات اویل راه اندازی شد بعد از فازهای 2و3 و4و 5 و6 و7 و8 فازهای بعدی پارس جنوبی سرنوشت متفاوتی داشتند چون توتال نداشتیم البته ایجاب می کرد که در این دوره با انتقال دانش و تکنولوژی که داشتیم وضع مان متحول شود که می بینیم فاز 12 متاثر از آن بود چون پتروپارس از توتال و استات اویل درس گرفته بود ولی فازهای 15و 16 که توتال ندیده بودند چندین سال شاهد راه اندازی وافتتاح شان بودیم بیش از 2 سال مشعل های بلند این فازها را در منطقه شاهد بودیم ولی در فازهای 2و3و4و5 همه واحدها به موازات هم راه اندازی شد، آیا اینها درس دانش تکنولوژی نیست؟ چرا نباید اینها را بپسندیم؟ چرا یک جماعتی نق می زدند که بیع متقابل چنین است و چنان است؟
بهره پولی که توتال در فازهای 2 و 3 هزینه کرد آنقدر شیرین بود که ما می توانستیم ظرف 2 سال پول توتال را برگردانیم ولی شرکت ملی نفت ترجیح داد تا سقفی که در قرارداد پیش بینی شده به درازا بینجامد.
پس توتال چه برد و چه آورد؟ ما تاریخ را تجربه می کنیم ولی نسل فعلی به گذشته رجوع نمی کند.
در کنسرسیوم یقینا صفحات تاریکی بود ولی صفحات بسیار روشنی هم بود در توتال تاریکی ندیدم در انی و استات اویل هیچ چیز تاریکی ندیدم، اینها دستاورد بیع متقابل بود.
امروز بنا به شرایط جدید و تحولات دنیا می بینیم که عراق عدد بالایی به شرکت های خارجی می دهد، وقتی شرکت های خارجی می توانند با این کشور قراردادهای شیرین ببندند چرا باید با اخم های ما کار کنند؟ مگر نوکر ما هستند؟ مگر ما شرایط خوب سیاسی در سطح جهان داریم ؟ مگر می توانیم راحت بده بستان مالی داشته باشیم؟ پس حداقل به اصل برنده- برنده یعنی همان حاکمیت و 50 درصد کمیته بخش ایرانی و 50 درصد کمیته بخش خارجی پایبند باشیم.
اگر نسبت به توان، دانش و مدیریت خودمان در 50 درصد شکی نداریم از چه می ترسیم ؟ اگر می توانیم با اقتدار عمل کنیم چرا با آنها کار نکنیم؟ آنها سرمایه و دانش می آورند. اظهار نظرهایی که می شود دل انسان را به درد می آورد، در شرایطی که از دنیا از نظر تولید صیانتی عقب افتادیم و میادین مشکلات عدیده دارند چرا نباید استقبال کنیم؟ در شرایطی که سرمایه کافی برای توسعه نداریم چرا نباید استقبال کنیم که سرمایه خارجی بیاید؟ همه دغدغه امروز کشور ما کار است وهمه آن چیزی که در انتخابات شاهد بودیم بحث اشتغال بود. مروری به دوران طلایی عسلویه داشته باشیم ببینیم این عسلویه در اوج کاری که آن همه فعالیت انجام می شد با سرمایه خارجی شکل گرفت تا جایی که یکی از مشکلات عدیده عسلویه آن زمان تردد پرسنل بود و این به معنای این است که عسلویه قطب فعالیت شد چرا باید امروز عسلویه اینقدر خلوت باشد؟ زیرا نتوانستیم پروژه ها را انجام دهیم البته منکر نیستم که طی این سالها پروژه های زیادی انجام شده اما باید تدوام داشته باشد.
باید باور داشته باشیم نسبت به تکنولژی روز دنیا عقبیم، باید باور کنیم اگر تکنولوژی روز دنیا بیاید هزینه هایمان کاهش پیدا می کند، باور کنیم سرمایه نداریم و سرمایه خارجی به ما کمک می کند، باور کنیم اگر صنعت نفت با IPC متحول شود تمام صنایع کشور متحول می شود و هر وروز شاهد اشتغالزایی خواهیم بود.
برخی حرف ها اکنون برای من عجیب است مثلا می گویند که مناطق نفتخیز ما را ضعیف کردند من می گویم مناطق نفت خیز را ما ضعیف نکردیم بلکه در گذشت زمان از جیب خوردند و دیگر اندوخته دانشی ندارند دیگر ارتقا پیدا نکردند.
پیش نیاز توسعه شناخت خودمان است اگر باور غلط داشته باشیم که همه چیز را می دانیم همین جایی که هستیم می مانیم پس مهم ارزیابی خودمان و شجاعت و شهامت است.
بنده شجاعت و شهامت را به آی پی سی اطلاق می کنم یعنی آنهایی که پیشقدم شدند و اکنون مورد هجمه قرار می گیرند چیزی جز اعتقاد به ارتقای صنعت نفت ندارند.
من به عنوان کسی که عمر 40 ساله خود را در صنعت گذراندم حرف های زیادی دارم ولی همه آنها را نمی توان گفت ولی می دانم که در صنعت نفت نیاز به فکر و اندیشه نو و آشتی با جهان بیرون و خصوصا تحولات مدیریتی و خروج از انحصارگرایی های شخصی داریم. این نیست که هر آنچه من فکر می کنم درست است و هر آنچه که طبق نظر من انجام نشود خیانت به مملکت است.
یادآوری کنم که در کنسرسیوم مباحث فنی از رده های پایین کارشناسی و در رده های بالای کارشناسی و مدیریتی تبدیل به فعالیت شده و تصمیم سازی می شد و هیچ یک از این اندیشه هایی که در روده های مختلف به بن بست می خورد و جواب منفی داده می شد، انعکاس بیرونی نداشت تا گفته شود صنعت نفت را نابود کردند، همه چیز در مسیر تخصصی و حرفه ای و در لایه های خودش با یک سازمان دهی کاملا اصولی و تخصصی بررسی و تصمیم گیری می شد.
به همین دلیل IPC را نیز برای صنعت نفت یک تحول و فرصت می دانم وظیفه خود می دانم نگذاریم که کسانی که زحمت کشیدند و این کار بزرگ را انجام دادند بیشتر از این چوب بخورند.
دلیل مخالفت ها را چه می دانید؟ آیا واقعا از سر دلسوزی است و یا پشت پرده اهداف دیگری را دنبال می کنند؟
متاسفانه چون از دنیای تکنولوژی فاصله گرفتیم عقاید خودمان را اولی می دانیم و از برخی شعارهای نظام بهره برداری سوء می کنیم و روی عقاید خودمان می ایستیم و نمی گذاریم تحول در صنعت نفت شکل بگیرد.
با کمال تاسف بگویم که به جای اینکه نفت ما تبدیل به قدرتی شود که بتوانیم بهره برداری سیاسی کنیم، سیاست درون نفت باعث ایجاد مشکلات شده، باید بگوییم سیاست در شئون مختلف بخش های فنی و عملیاتی صنعت نفت نفوذ کرده است.