سه هفته پیش یادداشتی تحت عنوان «چینیها شریک وفادار خود را به حاشیه میرانند» نوشتم که انعکاسی گسترده یافت و نقدها و نظرهای گوناگونی بر آن نوشته شد. این نقدها همگی از دیدگاه من جالبتوجه بود و کمک کردند تا آن درباره آن یادداشت بیشتر تعمق شود. گستردگی بازنشر و اظهارنظر درباره آن یادداشت، من را بر آن داشت تا تکملهای بر آن بنگارم.
1- قصد من از نوشتن آن یادداشت بیش از آنکه نقد عملکرد چین نسبت به ایران باشد، زدن تلنگری به خودمان برای آگاهی از تصویر چشمانداز ایران از دریچهٔ نگاه یک کشور قدرتمند و شریک اقتصادی مهم کشورمان بود. من در زمرهٔ گروهی نیستم که کشورها را در تعاملشان با دیگر کشورها به بد و خوب تقسیم میکنند، بلکه باور من این است که "بد یا خوب"، صفاتی هستند که حکمرانی یک کشور را از جهت "کیفیت حفظ و ارتقای منافع ملی و حرکت در مسیر رشد اقتصادی و توسعه پایدار و همهجانبه" توصیف میکنند. پس با این تعریف، من نهتنها منتقد چین نیستم، بلکه آن کشور را از باب نزدیک به چهار دهه حکمرانی هوشمندانه و نیل به توسعه بینظیر اقتصادی و بدل شدن به قدرت دوم اقتصادی دنیا تحسین میکنم. اگرچه سیاستهای چین در حوزه آزادیهای سیاسی و اجتماعی، محیطزیست و مواردی چند قابل نقداند اما نه بحث و نه تخصص من این مباحث نیستند.
2- چین مثال بسیار خوبی است برای اینکه ما را جدا به فکر فرو برد. چین، نه آمریکای کودتاچی است، نه انگلیس استعمارگر و نه روسیهٔ ترکمانچای و گلستان. چین با ما تاریخ ستیز و استیلاجویی ندارد که رفتارهایش را بر مبنای آن قضاوت کنیم و تحلیلهای دایی جان ناپلئونی ببافیم. برای همین هنگامیکه چین در خصوص ایران چنین احتیاط و تحفظ پیشه میکند و آرامآرام منافع استراتژیک خود را در ایران کم و کمتر میکند باید اندیشه کنیم، آسیبشناسی کنیم و نگران شویم.
در این چند سال رفتوآمد و تعاملی که با چینیها داشتم شاهد افزایش غرور ملی و عزتنفس شهروندان چینی بودهام. بهعنوان یک فعال اقتصادی، برخوردی با ناراضیان سیاسی و اجتماعی چین نداشتهام، اما کارآفرینان و کارفرمایان چینی را همواره خوشبین و امیدوار به آینده کسبوکار در کشورشان و با دنیا دیدهام. حتی علیرغم سختگیریهایی که در سالهای اخیر برای کاهش آلایندگیهای زیستمحیطی و افزایش استانداردهای تولید و شفافیت مالی بر آنها اعمالشده است و موجب تعطیلی واحدهای زیادی شده است، همهٔ آنها به دولت خود اعتماد دارند و میدانند که اقداماتش به صلاح کشورشان است. مردم چین در این سی سال بهسرعت ثروتمند و مرفه شدهاند. در نشستوبرخاست با آنها، بهویژه در شهرهای کوچکتر، میتوان فرهنگ دهقانی و سادگی روستاییشان را در کنار توانگری و ثروتشان دید.
چین حداقل سی سال سرش به کار خودش گرم بود و بهغیراز منافع ملی و تمامیت ارضیاش کمتر وارد رویارویی سیاسی میشد. این سی سال کار سخت، هوشمندانه و جهان گرا از چین قدرتی ساخته است که امروز میتواند آن را برای کسب منافع سیاسی و سهم خواهیهای بیشتر در بازیهای جهانی، اهرم کند. چین خیلی زود فهمید که راه شوروی را نباید برود؛ بلندپروازیهای سیاسی و نظامی بدون قدرت اقتصادی مساوی است با فروپاشی. چین در تمام این مدت حتی برای همسایگان و وابستگان تاریخی، فرهنگی خود هزینهٔ سیاسی نداد
3- نکات مندرج در یادداشت «چینیها شریک وفادار خود را به حاشیه میرانند» برخی از خوانندگان را از رفتارهای چین آزرده کرد، اما این آزردگی احساسی است. به رفتار چین باید از منظر منافع ملی خودش و راهبردهای بلندمدتش نگریست. عرصهٔ بینالملل جای لوطیگری و مروت و دلسوزی نیست. چین حاضر نیست منافع گسترده خود را با ستیزهای (از نگاه خودش) کمارزش با آمریکا به حاشیه ببرد. آنقدر که ما به چین وابسته شدهایم او به ما نیاز ندارد. مواضع چین در قبال ایران در چند سال اخیر هیچکدام در تضاد با منافع ملی و بینالمللی چین نبوده است. مشکل این است که ما با هیچ کشوری، از همسایگانمان گرفته تا کشورهای بزرگ و تعیینکننده دنیا، نتوانستیم به اشتراک راهبردی دست پیدا کنیم. لذا رفتار همهٔ کشورها با ما بیشتر تاکتیکی و پروژهای است. طبیعی است که هیچ کشوری برای منافع تاکتیکی، منافع راهبردی خود را فدا نمیکند. پس منتقد تصمیمات چین نباشیم، ببینیم که اشتباهات ما کدام بوده است.
4 - اقتصاد ما امروز بیش از هر کشور صنعتی دیگری به چین وابسته است. ما در کاهش تنگناهای کار اقتصادی با چین باید بسیار جدی و پیگیر باشیم، که نیستیم. البته این را هم بدانیم که چین هزینهٔ حل مشکلات ما را نخواهد داد. چین حاضر نخواهد بود که ریسک تعاملات بانکی با ایران را بردارد، چین علاقهای ندارد که در دور جدید فشارهای آمریکا بر ما خودش را درگیر کند، چین در تقابل عربستان و اسرائیل با ما، کاملا دیپلماتیک برخورد خواهد کرد و منافع خود را پایش و جستجو میکند. افزایش این مخاطرات چینیها را بیشتر در کار با ایران محتاط و سختگیر خواهد کرد.
5- چین در درون مرزهای خود هنوز یک کشور ایدئولوژیک است. اکثر مردم چین هنوز خود را کمونیست میدانند و خدا ناباور هستند. اما این چین ایدئولوژیک، در عرصه بینالملل کاملا پراگماتیک عمل میکند، ایدئولوژی را در خانه نگهداشته و منافعش را باکیاست در دنیا دنبال میکند. چین ستیز ایدئولوژیک با هیچ کشوری ندارد. چین ارتشی قوی دارد اما نظامیان چینی احساس نمیشوند، دیده نمیشوند، اظهارنظر نمیکنند. آنها هم سرشان به کار خودشان گرم است و قدرت نظامی چین هم بدون هیاهو در حال بیشتر شدن است.
ما چون ملت آیندهنگری نیستیم، نشانههای آینده را خیلی دیر میگیریم. حسگرهایمان نسبت به ریسکها و حوادث احتمالی آینده حساس نیستند. شاید یک روش جایگزین برای این ضعف تاریخی و فرهنگی ما این باشد که خود را در آیینهٔ آینده شناسان ببینیم. ما شاید بتوانیم موانع پیشآمده در تعامل تجاری و اقتصادی با چین را کمی کمتر کنیم، اما مهمتر از آن این است که در چرایی رفتارهای چین بیشتر اندیشه کنیم تا مشکلات را بهصورت ریشهای شناسایی کنیم. ننشینیم تا پیشبینیهای چین محقق شود و بعد علتها خود آشکار شوند. شاید آن زمان دیگر خیلی دیر شده باشد.
آینه چون نقش تو بنمود راست خودشکن، آیینه شکستن خطاست