این روزها در افکار عمومی و بویژه در مجامع و شبکه روابط فعالان و صاحبنظران اقتصادی، این سوال بسیار شنیده میشود که عبور اقتصاد ایران از بحران فعلی بیشتر وابسته به حل معضلات ساختاری نظام اقتصادی است یا گرهگشایی از وضعیت روابط بینالمللی کشور؟
در این باب نظرات متنوعی طرح شده و به نظر می رسد هر یک گوشهای از حقیقت را در خود دارد. کنار هم قرار دادن این نظرات میتواند تصویر کاملتری از موضوع به ما ارائه کند.
طرفداران اولویت گشایش بینالمللی: استدلال این گروه دو نکته بسیار عمیق و اساسی در خود دارد. نکته نخست اینکه در دنیای امروز و عصر اقتصاد دانشبنیان، موضوع تقسیم کار تخصصی و صرفه ناشی از مقیاس در سرمایهگذاری برای توسعه دانش و فناوری، موتور محرکه اصلی تولید ثروت است. نشان آشکار این ادعا رشد دو برابری ارزش تجارت جهانی نسبت به رشد اقتصادی جهانی است. در واقع این گروه میگویند در میانمدت و درازمدت، بدون روابط بینالمللی موثر و توسعه تولید صادراتمحور، مردم و کشور، لاجرم به صورت نسبی (در مقایسه با سایر جهان) فقیرتر خواهند شد و این مدعا کاملا منطبق با منطق اقتصادی و عقل سلیم است.
نکته دوم در استدلال این گروه این است که در جهان شبکای، که باقی ماندن در بازارهای بینالمللی برای هر بنگاه و اقتصاد هر کشوری، دیگر نه یک مزیت، بلکه یک ضرورت حیاتی است؛ مرکزیت ایالات متحده در بازار سرمایه، بازار فناوری و پویایی و بالندگی بازار مصرف این کشور، در کنار امکانات فنی و حقوقی و مالی آن دولت برای تحمیل اراده سیاسی خود در عرصه تجارت بینالملل، آمریکا را در موقعیتی قرار داده است که اگر مصر به حذف بنگاه یا کشوری از شبکه روابط اقتصاد جهانی باشد؛ تا حد زیادی در این امر توفیق خواهد یافت. تجربیات تلخ روزهای تحریم، متاسفانه تا حد زیادی موید این گزاره است.
طرفداران اصلاحات ساختاری اقتصاد: در مقابل آنان که بر اولویت اصلاحات ساختاری اقتصاد کشور تاکید دارند نیز دو نکته کلیدی را در استدلالهای خود طرح می کنند که شایسته توجه بسیار است. نکته نخست اینکه دسترسی به بازارها و سرمایه و فناوری بینالمللی، برای هر نظام اقتصادی منبعی است مانند سایر منابع؛ اما در نهایت آنچه اقتصاد را پیش می برد و موجب شکوفایی بنگاه و ارتقای رفاه خانوار می شود؛ توانایی اقتصاد برای ایجاد ارزش افزوده است. ناهنجاریهای ساختاری در نظام اقتصادی ایران، با سرکوب انگیزه ایجاد رشد از طریق ارتقای بهرهوری، موتور تولید ارزشافزوده در نظام اقتصادی ایران را خاموش کرده است و به این ترتیب گشایشهای بینالمللی نیز، تنها به رونق و رواج خامفروشی و اشاعه مجدد سیاستهای مضر و مخرب سرکوب ارزی منجر خواهد شد. در واقع ریختن بنزین در باک ماشینی که موتور آن خراب است فایدهای ندارد.
نکته دوم اینکه ناهنجاریهای ساختاری نظام اقتصادی، که طرفداران اولویت اصلاح نظام اقتصادی نسبت به گشایش سیاسی، از آن بهعنوان «تحریمهای داخلی» و یا «خودتحریمی» یاد میکنند؛ تا حد زیادی از تحریمهای بینالمللی مستقل است. البته قطعا دسترسی به منابع بینالمللی انجام این اصلاحات سخت و دردناک را ساده تر خواهد کرد؛ اما در اساس، این اصلاحات نیازمند زیرساخت فنی و اراده سیاسی در درون کشور است و اتصال ضروری و ذاتی به موضوع تحریمها ندارد.
کنار هم قرار دادن نکات و استدلالهای دو گروه، بهوضوح نشان میدهد در درازمدت، رسیدن به یک اقتصاد شکوفا و پایدار، نیازمند حل هر دو مسئله است. اما به نظر میرسد در صورت توانایی حاکمیت برای بسیج همراهی عمومی و عزم ملی، از طریق نمایش تعهد به اصلاح امور و رعایت استانداردهای حکمرانی خوب در نظام اقتصادی، گزینه دوم یعنی اصلاح ساختاری نظام اقتصادی از اولویت زمانی بیشتری برخوردار باشد و شانس ما برای بهرهبرداری صحیح از فرصتهایی که در پی گشایش بینالمللی خواهد آمد را نیز افزایش دهد.