بیشک چین بعد از دنگ شیائوپینگ تفاوت بسیاری با چین دوره مائو دارد. دوره پس از فروپاشی شوروی هم تفاوت شگرفی با دوره جنگ سرد دارد. چین را میتوان بزرگترین قدرت جهان نامید و آنهم به یک دلیل علمی. دولتی که بتواند یک میلیارد و 350 میلیون نفر جمعیت کشورش راکه حدود یک پنجم کل جمعیت روی زمین است، از نظر تأمین مواد غذایی روزانه سیر نگه دارد، کاری بس بزرگ انجام داده است.
اکنون مدیریت این جامعه عظیم و تأمین منافع آن از طریق برنامهریزی تولید، توزیع، مصرف، ارائه خدمات عمومی در سطحی گسترده و در عین حال تجارت خارجی، که حیات کشور بدان وابسته است، نیازمند قدرتی توانمند است که در عرصه بینالملل بتواند توازن را در روابط و تعادل را در درون برقرار سازد.
چگونگی حفظ روابط چین با شرکای تجاری و اقتصادی و تنظیم این روابط و مدیریت آن طی سالهای مختلف مهمترین دغدغه دولت مرکزی چین است. هر نوع تحول در روابط با شرکای مهم میتواند موجب از هم گسیختگی امور شود. میگویند استراتژیستهای آمریکایی شبها با این کابوس وحشتناک به خواب میروند که اگر چین از هم فرو بپاشد میلیونها نفر در آن سوی اقیانوس آرام به ایالات متحده سرازیر خواهند شد. اکنون اروپا از سیل مهاجران خاورمیانه و شمال آفریقا در عذاب است. پس باید کاری کرد که این غول عظیم از شیشه بیرون نیاید.
چین در عین حال که ابر قدرت اقتصادی است و بیشترین سهم تجارت جهانی را از آن خود کرده است، در مقدار تولید ناخالص داخلی در رتبه دوم بعد از ایالات متحده قرار دارد. با این حال سرانه تولید ناخالص داخلی بین آمریکا(54هزار دلار) با چین (7هزار دلار) تفاوت بسیار دارد. چین یک میلیارد نفر بیش از ایالات متحده جمعیت دارد.
تأمین نیازهای این جامعه نه با احساس و ایدئولوژی بلکه با مدیریتی کارآمد امکانپذیر است. سهم ایالات متحده در تجارت خارجی چین بسیار بالاست و تهدیدات اخیر ایالات متحده درباره نظام تعرفهای میتواند چین را به ستوه آورد. چین برگ برندهای در قبال ایالات متحده ندارد زیرا اکنون به یک مسابقه تسلیحاتی در دریای چین جنوبی کشیده شده است که میتواند هزینههایی اضافی بر مخارج نظامی چین بیفزاید که در نتیجه نهتنها ارزش افزودهای ایجاد نخواهد کرد، بلکه سبب افت توزیع در آمد هم خواهد شد که هماکنون خود در مقایسه با برخی کشورها کم و اندک است.
چین ناگزیر است که در برخی موارد، اخلاقی رفتار نکند؛ نمونه آن رأی مثبت به همه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران است، در عین حالکه با استفاده از امتیازات و تخفیفهایی جریان واردات نفت از ایران را در دوره تحریمها ادامه داد و در کنار هند هم نفت ارزان دریافت کردند و هم پول نفت ایران را به سبب بسته بودن کانالهای رسمی انتقال پول به تعویق انداختند و یا تهاتری در برابر کالا پرداخت کردند که موجب واردات بیرویه کالا و رکود اقتصادی و تعطیلی بخش صنعت در تولیدکنندگان ایران و افزایش بیکاری شد.
اکنون خروج ایالات متحده از برجام آزمون دیگری برای راستی آزمایی چین است که پنداشته میشود از ایران در برابر ایالات متحده پشتیبانی خواهد کرد. ولی این شکل اخلاقی مناسبات در عرصه بینالملل جایی ندارد. هم چین و هم روسیه کشورهایی با درجه بالایی از زیاده خواهی در ارتباط با شرکای خود هستند و اگرچه بازی برد-برد را به زعم خودشان با ایران داشتهاند ولی نسبت سهم آنها خیلی بیشتر از سهم ایران بوده است.
نمونه اخیر در سوریه اتفاق افتاده است که روسیه سهمی بسیار بیشتر از ایران برای خود برمیدارد. در روابط چین با روسیه نیز میتوان اینگونه موضوعات را مشاهده کرد. قرارداد صادرات گاز روسیه از سیبری به چین به مبلغ 400میلیارد دلار اگرچه از نظر قدرمطلق ارزش رقمی درشت است، ولی این مقادیر طی 30سال و آنهم بهصورت کالایی به روسیه پرداخت خواهد شد و روسیه به بازار مصرفی کالاهای چینی و روسیه به پمپ بنزین چین تبدیل خواهد شد.
بنابراین اگرچه چین یکی از طرفهای 1+5در مذاکرات هستهای و برجام است، ولی در برابر خروج آمریکا از برجام چندان واکنش مورد انتظار ما ایرانیها را بروز نداده است.
چین سالانه 388میلیارد دلار کالا به آمریکا صادر میکند، (بیش از 18درصد کل صادرات چین)، 135میلیارد دلار(8/5 درصد کل واردات) از آمریکا وارد میکند و کل تجارت 2کشور با هم 523میلیارد دلار میشود(2016). در عین حال ایران حدود 17میلیارد دلار از چین واردات داشته (8دهم درصد از کل صادرات چین) و چین حدود 15میلیارد دلار کالا(عمدتاً نفت خام و مواد معدنی و میعانات گازی) از ایران وارد کرده که سهم ایران از بازار واردات چین کمتر از یک درصد(9دهم درصد) بوده است.
از سوی دیگر تحولات کره شمالی بیشک متأثر از روابط چین و ایالات متحده بوده است. نرمش ناگهانیای که از سوی رهبر کره شمالی نشان داده شد، بیشک ارتباط نزدیکی با تحولات جنگ تجاری آمریکا و چین دارد و تحریمهای اعمالی غرب (آمریکا و اروپا) علیه روسیه به سبب اشغال شبهجزیره کریمه و بحران شرق اوکراین و کشانده شدن چین و روسیه به مسابقه تسلیحاتی، در توازن قوا در جهان تأثیرات دامنهداری داشته و خواهد داشت.
چین با درک این مسئله و پس از دیدار بیسر و صدای پمپئو (پیش از انتصاب به پست ریاست سیا) با رهبر کره شمالی و اعلام توقف آزمایش موشکی کره شمالی و آمادگی برای گفتوگوهای صلح و خلع سلاح شبهجزیره کره و دیدار رهبر کره شمالی با رئیسجمهور آمریکا(حتی اگر به وقوع نپیوندد) نشاندهنده تغییر رویه چین و روسیه است که ادامه حمایت از کره شمالی همسایه بلافصل خود را در شرایط کنونی نه به نفع خود، نه کره شمالی و نه جهان میبینند.
چین و روسیه بهعنوان قدرت بزرگ (اولی اقتصادی و دومی نظامی) دیگر نمیتوانند و نخواهند توانست ایدئولوژیک رفتار کنند. به همین سبب در استراتژی ملی دولتها نهتنها این دو دولت قدرتمند بلکه در دیگر قدرتهای منطقهای و جهانی هم، استراتژی اقتصادی در رأس قرار دارد و استراتژی نظامی از صدر استراتژی ملی، به مرتبه پایین نقل مکان کرده است.
اکنون نظامیان از گردونه تصمیمگیریهای استراتژیک خارج شدهاند و اقتصاددانان در کنار سیاستمداران و برنامهریزان هستند که جنگ را هدایت میکنند. به گفته کلاوس ویتز، جنگ همان ادامه سیاست است اما به زبان دیگر. از سویی استراتژیستها را باور بر این است که جنگ آنچنان مسئله مهمی است که نباید اداره آن را بهدست نظامیان سپرد.
اکنون در ایران نباید از چین و روسیه انتظار روشها و منشهای اخلاقی و احساسی داشته باشیم؛ اینکه پس از خروج ایالات متحده از برجام آنها با آمریکا درگیر خواهند شد و اگر احیاناً قطعنامههایی علیه ایران در شورای امنیت مطرح شود، وتو خواهند کرد. باید به یاد داشته باشیم که هیچکدام ازآنها قطعنامههای پیشنهادی شورای امنیت علیه ایران را وتو نکردند(مگر این آخری درباره سوریه که روسیه خود ذی مدخل بود).
ایرآنهمچنان میتواند با درایت، مدیریت و تکیه بر نیروهای ملی خود و مردم شریف و مقاوم در برابر تهدیدات مقاومت کند و سرفراز به حیات خود ادامه دهد. رمز پیروزی ایران در عرصه جهانی وحدت است و انسجام ملی.
کتاب پر فروش یو هو آ، تحت عنوان «چین در ده کلمه» که در کنار 12زبان عمدتاً اروپایی، به زبان فارسی هم ترجمه شده است، خواندنیترین کتاب درباره چین امروز است که تصویری روشن از ژرفنای ساختار جامعه، دولت و فضای سیاسی چین ارائه میدهد. برای شناخت چین خواندن این کتاب، ارزشمند است. خواندن کتاب زمزمههای چرنوبیل اثر یک نویسنده برنده نوبل ادبی 2015هم آموزنده و جالب است.