گریگوری منکیو اقتصاددان نامدار آمریکایی در مقدمه فصل کالاهای عمومی کتاب مشهورش به نام مبانی علم اقتصاد مینویسد: در متن یک آهنگ قدیمی این عبارت آمده است که بهترین چیزها در زندگی چیزهای رایگان هستند. در این آهنگ قدیمی ترانهسرا رودخانهها، کوهستانها، دریاها و اقیانوسها را از بهترین چیزها یعنی همان چیزهای رایگان دانسته است. در دنیای واقعی نیز دولتهایی هستند که زمینبازی، پارک و بوستان برای مردم تأسیس میکنند و آنها را بهطور رایگان در اختیار شهروندان قرار میدهند. در دوره معاصر دولتهای رفاه گامهای بیشتری برداشته و آموزش رایگان و بهداشت مجانی را برکنار امنیت رایگان برای شهروندان تهیهکردهاند.
در برخی از کشورها ازجمله ایران دولتها جلوتر آمده و کالاهایی مثل آب، برق، گاز، بنزین، نان و گازوییل را نیز با نازلترین قیمت در اختیار مصرفکنندگان قرار داده و میدهند. این داستان عجیب در ایران سابقه دارد و به دوره اخیر منحصر نمیشوند. نهاد دولت ایران در همه دهههای اخیر هرگز نخواسته و یا نتوانسته به شهروندان توضیح دهد که کالای عمومی با کالای خصوصی تفاوت دارد و هرگز به مردم توضیح نداده است منابع عمومی یا منابع مشترک چیست و راه درست استفاده از آن کدماند. اینگونه شده است که ایرانیان حالا و بر اساس یک سنت، از پس اوجگیری درامدهای نفتی، تفاوت بستنی را بهعنوان یک کالای خصوصی با امنیت بهعنوان یک کالای عمومی درک نکردهاند. از آنجایی که نهاد دولت در ایران این توضیح را نداده است اکنون کار بهجایی رسیده که ایرانیان از دولت میخواهند حتی اتومبیل خارجی را نیز با اتخاذ تصمیمهای رانتی و یارانهای ارزانتر در اختیار آنها قرار دهند. همانطور که میخواهند چشمپزشکی و درمان بیماریهای صعبالعلاج ارزان باشد. توضیح دادن درباره تفاوت میان کالاهای عمومی و کالاهای خصوصی و تفاوت منابع عمومی و منابع خصوصی یکی از مهمترین کارهایی است که به دلیل فراموششدن آن باعث دردسرهای واقعی شده است.
بر اساس یک تقسیمبندی انجامشده توسط منکیو کالاهای عمومی تنها شامل «دفاع ملی»، «پژوهشهای بنیادی» و «مبارزه با فقر» است. این اقتصاددان حتی آموزش و بهداشت را نیز کالای عمومی نمیداند. برخی دیگر دامنه تعریف کالاهای عمومی را بازکرده و این دو خدمت را نیز کالای عمومی میدانند. برخی دیگر معتقدند منابع طبیعی مثل چاههای نفت و معادن بزرگ و دریاها که منبع مشترک سرزمینی بهحساب میآیند و کالاهایی که از این منابع عمومی تولید میشوند به همه جامعه تعلق دارند و باید در اداره و منافع آن شرط رایگان و ارزان بودن رعایت شود.
بررسی تاریخ معاصر نشان میدهد با افزایش قدرت نهاد دولت در برابر قدرت بنگاه و خانواده و احزاب، چند پیام مهم و اشتباه از سوی فنسالارها، روشنفکران مخالف دولتها و روشنفکران و نخبگان همراه با دولتها به ایرانیان ارسالشده است که هنوز ادامه دارد. یک پیام مهم و البته مبهم این بوده که ایران سرزمین ثروت است و هیچ کشوری در دنیا بهاندازه ایران ثروت طبیعی ندارد. این پیام بهاشتباه به مردم رسیده است زیرا تجربه نشان میدهد ثروت درون دریاها، کوهها و دشتها تا وقتی بیرون نیایند و به کالای قابلفروش و همچنین درآمد تبدیل نشوند، بی فایدهاند. درحالیکه مثل روز روشن است که تبدیل این ثروت نیاز به سرمایهگذاری بیوقفه و استفاده از دانش اقتصاد و مدیریت نیرومند فنّاوری روز دارد اما دولتها برای اینکه بتوانند دستودل بازی امروز خود را توجیه کنند این را به مردم توضیح ندادهاند. این پیام برای شهروندان این ذهنیت را ایجاد کرده که باید سهم هرکس از این ثروت بیکران داده شود.
ازآنجاییکه نهاد دولت در ایران منابع عمومی مثل آب، دریا، جنگل، نفت، گاز، مس، آهن، سنگآهن و... را دولتی کرده بنابراین مردم تصور میکنند که دولت باید این ثروتها را تبدیل به درآمد کرده و در اختیار شهروندان قرار دهد. بسیاری روشنفکران و نخبگان نیز این را باور کرده و به شکلهای گوناگون به اطلاع مردم میرساندند و این تبدیل به مطالبه عام شده است.
در همه این سالها از سر عمد یا از روی فراموشی به شهروندان توضیح داده نشده که کشورهای دیگر نیز همین منابع را دارند و با تبدیل آنها به کار، این ثروت را از ایران سلب یا کمارزش خواهند کرد. داستان گاز ایران یک مثال بارز دراینباره است که چطور یک کشور کوچک مثل قطر توانست با استخراج گاز از منبع مشترک کار ایران را در تبدیل ثروت مهم گاز به درآمد دشوار سازد. ایران روزی میتوانست در غیاب بندر تازه تأسیسشده در پاکستان از بندر چابهار میلیاردها دلار درآمد داشته باشد اما الآن دیگر این امکان برایش کمتر شده است.
تولید انبوه وعدهای رفاهی
نهاد دولت در ایران از دوره پس از قاجار تا امروز چند ویژگی داشته است. یکی از این ویژگیها غیر حزبی بودن دولتهاست. دولتهای ایران بدون پشتیبانی احزاب رسمی و نیرومند و تنها با رجوع به شهروندان بهطور مستقیم بر سرکار آمدهاند. این ویژگی در 40 سال اخیر برجستهتر بوده است. غیر حزبی بودن دولتها راه را برای وعده دادن مستقیم به شهروندان باز نگهداشته است. به این معنا که کاندیداهای در اختیار گرفتن نهاد دولت و نهاد ریاست جمهوری با شهروندان راستگو نبوده و در جریان مبارزه انتخاباتی به ایرانیان واقعیت وضعیت ایران از نظر اقتصادی را توضیح ندادهاند. این افراد خود نیز فریب ثروتمند بودن ایران را خورده و به شهروندان وعدههای رفاهی داده و میدهند.
دولتهای ایران و بدتر از آن نهاد قانونگذاری در ایران مرکز تولید انبوه وعده رفاهی بودهاند. از سوی دیگر برخی از اصول قانون اساسی نیز دولت را موظف کرده که آموزش رایگان، بهداشت رایگان، شغل آبرومند و حتی مسکن در اختیار شهروندان قرار دهند. دولتهای ایران بهاینترتیب و با استفاده از آنچه طبیعت در اختیار ایرانیان قرارداده است به ایرانیان علاوه بر کالاهای رایگان و بسیار ارزان مثل بهداشت و درمان و آموزش، کالاهای مثل بنزین ارزان، آب ارزان، برق ارزان و نان ارزان دادهاند. هرگز هیچ دولتی در ایران به خود اجازه نمیدهد دست به قیمت بنزین و سوخت بزند مگر اینکه قبل از آن امتیازی به شهروندان بدهد. دولتها در ایران برای ماندن و خرید محبوبیت و حفظ مقبولیت کالاهای عمومی و کالاهای خصوصی را دریک کاسه قرار داده و با پول پاشی این منابع را به بدترین شکل استفاده کردند.
ضرورت بیان واقعیت
ایرانیان اینک در بدترین موقعیت قراردادند و باید از میان دو گزینه پول پاشی دولتها و هدر دادن باقیمانده منابع طبیعی و ارزانسازی غیراقتصادی کالاها و خدمات که البته دیگر امکانش از دولتها سلب شده و بیان واقعیتها با مردم، یکی را انتخاب کنند. هر فرد دلسوز به این مرزوبوم باید این شجاعت اخلاقی را داشته باشد که به مردم و بهویژه به نسل جوان توضیح دهد که دیگر توانایی اینکه بستنی ارزان و بنزین ارزان در اختیارش قرار گیرد وجود ندارد.
به قول مسعود نیلی ایران همه ثروتهایش مثل آب، هوا، نفت، معادن، پسانداز مردم در بانکها، سرمایهگذاری تاریخی بر روی بنگاهها را تمام کرده یا به انتهای آن رسیده است، نمیتواند پول پاشی را ادامه دهد. ایرانیان باید بدانند کفگیر دولتها به ته دیگ رسیده و دیگر جز به بهای نابودی باقیمانده ثروت طبیعی توانایی ارائه کالاهای عمومی را ندارد. نهاد دولت باید واقعیت را به مردم توضیح دهد و در مقابل راه ورود سرمایه به ایران را باز کند. دوره سواری مجانی برای ایرانیان اعم از سیاستمداران، روشنفکران و نخبگان و مردم عادی به انتها رسیده و باید این مفهوم را به نسل جوان انتقال داد.