رادیو مجازی اتاق ایران - 12 آبان 1403

بلومبرگ پیش‌بینی کرد

تکمیل روند انتقال قدرت از آمریکا به چین تا سال 2035

کارشناسان واحد تحقیقات اقتصادی بلومبرگ پیش‌بینی می‌کنند که در سال 2035 چین از لحاظ تولید ناخالص داخلی اسمی نیز آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت و عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و احتمالاً قدرتمندترین بازیگر سیاسی جهان را از آن خود خواهد کرد.

24 آبان 1399
کد خبر : 35296
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام واتس اپ
لینک

در سال 1972 منطق جنگ سرد باعث شد که رئیس‌جمهور وقت آمریکا یعنی ریچارد نیکسون به سمت یک اتحاد غیرقابل پیش‌بینی با «مائو زدونگ» کشیده شود و چین را به جریان اصلی اقتصاد جهانی بازگرداند.

کمتر از دو دهه بعد، اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و این تحول عظیم در کنار مطرح شدن نظریه «پایان تاریخ» باعث شد که قدرت‌های غربی از پیامدهای جهش اقتصادی چین به عنوان یک قدرت نوظهور غافل شوند. اقتصاد چین از آن زمان تاکنون با سرعتی خیره‌کننده رشد کرده و این کشور اکنون به یک قدرت بزرگ تبدیل شده است. نظام تک‌حزبی و اقتصاد تحت کنترل دولت در چین اکنون برای مقامات چینی مایه افتخار و برای مقامات غربی مایه نگرانی است.

کارشناسان واحد تحقیقات اقتصادی بلومبرگ اینک پیش‌بینی می‌کنند که در سال 2035 تولید ناخالص داخلی اسمی چین نیز همانند تولید ناخالص داخلی این کشور بر مبنای برابری قدرت خرید –که در سال 2017 از تولید ناخالص داخلی آمریکا عبور کرد- از تولید ناخالص داخلی آمریکا فراتر خواهد رفت و چین عنوان بزرگترین اقتصاد جهان و احتمالاً قدرتمندترین بازیگر سیاسی جهان را از آن خود خواهد کرد.

بر اساس گزارش جدید واحد تحقیقات اقتصادی بلومبرگ، ظهور چین به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی و سیاسی در واقع بخشی از تحولات بزرگتری است که طی دهه‌های اخیر در جریان بوده و در دهه‌های آتی نیز با شدت بیشتری ادامه خواهند یافت. از طرفی تدوین‌کنندگان این گزارش بر این باورند که دوران ثبات نسبی که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون بر اقتصاد جهانی حاکم بوده، رو به پایان است. مرکز ثقل اقتصادی جهانی در حال منتقل شدن از غرب به شرق، از اقتصادهای پیشرفته به اقتصادهای نوظهور و از بازارهای آزاد به بازارهای کنترل‌شده است.

قرن آسیایی

آسیا که قبل از انقلاب صنعتی طی قرون متمادی همواره کانون اقتصاد جهانی بوده، بار دیگر در حال بازگشت به این جایگاه است. در ابتدای قرن حاضر، سهم آسیا از تولید ناخالص جهان تنها 25 درصد بود و پرجمعیت‌ترین قاره جهان، در مقایسه با آمریکای شمالی و اروپا سهم بسیار کمتری از اقتصاد جهانی داشت. در آن زمان چین هنوز به سازمان تجارت جهانی نپیوسته بود و هند نیز همچنان با پیامدهای لایسنس راج (نظارت سختگیرانه دولت بر سرمایه‌گذاری، واردات، امور صنعتی و کسب‌وکارها) دست به گریبان بود.

اما بر اساس پیش‌بینی واحد تحقیقات بلومبرگ و بسیاری از مؤسسات اقتصادی دیگر، در سال 2050 کشورهای آسیایی همچنان بیش از نیمی از جمعیت جهان را در خود جای خواهند داد و البته سهم آسیا از تولید ناخالص جهان نیز به بیش از 50 درصد خواهد رسید. از سوی دیگر روند کاهش سهم آمریکای شمالی و اروپا از تولید ناخالص جهان نیز دست‌کم تا سال 2050 ادامه خواهد یافت.

به لطف رشد اقتصادی خارق‌العاده چین و هند، سهم اقتصادهای نوظهور جهان از تولید ناخالص جهان نیز به‌سرعت در حال افزایش است. در سال 2000 سهم اقتصادهای نوظهور از تولید ناخالص جهان تنها حدود 20 درصد بود، اما واحد اقتصادی بلومبرگ پیش‌بینی می‌کند که در سال 2042 اقتصادهای نوظهور در مقایسه با اقتصادهای پیشرفته سهم بیشتری از تولید ناخالص جهان را به خود اختصاص خواهند داد و در سال 2050 سهم آنها از تولید ناخالص جهان به حدود 60 درصد خواهد رسید.

چیزی که در دهه‌های آتی بیشتر اتفاق خواهد افتاد، تغییر جایگاه کشورهای در اقتصاد جهانی است. بر اساس پیش‌بینی اقتصاددانان بلومبرگ، هند در سال 2033 با پشت سر گذاشتن اقتصاد پیر ژاپن به سومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل خواهد شد؛همان‌طور که چین در سال 2035 جایگاه بزرگترین اقتصاد جهان را از آمریکا خواهد ربود. همچنین انتظار می‌رود که تا سال 2050 اندونزی نیز به جمع 7 اقتصاد بزرگ جهان بپیوندد تا اقتصادهای نوظهور آسیایی 3 جایگاه را در بین بزرگترین اقتصادهای جهان از آن خود کنند.

چین هم به چالش کشیده می‌شود

بیش از حد خوش‌بینانه است که تصور کنیم انتقال قدرت اقتصادی در جهان به‌آرامی و بدون تنش انجام خواهد شد. بر اساس نظریه موسوم به دام توسیدید (Thucydides trap) که از سوی «گراهام آلیسون» دانشمند علوم سیاسی و استاد دانشگاه هاروارد آمریکا مطرح شده و توجه بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی جهان را به خود جلب کرده، جنگ میان قدرت‌های حاکم و قدرت‌های نوظهور امری اجتناب‌ناپذیر است. البته برای پذیرفتن اینکه تغییر در قدرت با خطرات و چالش‌های زیادی همراه است،‌ نیازی نیست که کل نظریه دام توسیدید را به‌صورت یکجا قبول کنیم.

انتقال قدرت از آمریکا به چین نیز طی سال‌های اخیر موجب بروز درگیری‌هایی در عرصه‌های تجاری، فناوری، حقوق بشر و مسائل سرزمینی شده است. شاید با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری ترامپ فضای بیشتری برای دیپلماسی باز شود، اما تنش‌هایی که میان دو کشور وجود دارد و ریشه آن به مسئله انتقال قدرت از آمریکا به چین بازمی‌گردد، از بین نخواهد رفت.

البته رقابت شدید میان آمریکا و چین به عنوان بزرگترین اقتصادهای کنونی جهان، تنها ریسک ژئوپلیتیکی دهه‌های آتی نخواهد بود. تا سال 2040 دو عامل پیر شدن نیروی کار و خستگی توسعه (development fatigue) باعث کاهش نرخ رشد اقتصادی چین به حدود 3 درصد در سال خواهد شد. اما هند با جمعیتی جوان‌تر و ظرفیت‌هایی قابل‌توجه برای رقابت با چین، احتمالاً نرخ رشد اقتصادی بالاتری را در دهه‌های آتی تجربه خواهد کرد.

همین حالا هم تنش‌هایی زیادی میان هند و چین که پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌روند، وجود دارد. چند ماه قبل درگیری خونینی میان نیروهای مرزی دو طرف رخ داد و انتظار می‌رود که با تشدید روند به چالش کشیده شدن هژمونی چین توسط هند، تنش‌های میان این دو کشور همسایه نیز همچنان افزایش یابد.

در همین رابطه